رمان
#عشق_کهنه_و_اتفاقی
پارت ششم آخر
۲ سال بعد
یی چان هایی چان ..یی چان
بله بله آمدم سلام بفرما... نام سو تویی سلام
سلام خوبی زود باش بیا بریم مدرسه دیر میشه
آمدم (دوسال از رابطه ما میگذره اما همچنان همه یی چان رو به خاطر انتخابش مسخره میکنن اما بی چان اهمیتی نمیده ما الان سال آخری هستیم پارسال یی چان برای اینکه به همه ثابت کنه ما باهمیم تو حیاط روز تولدم جلو همه بوسم کرد )
_زود باش باید بریم
_امدم آمدم ... بریم
من میخواستم از کره برم و تقریبا دو ماه وقت داشتم تا این رو به یی چان بگم
کار بابام تو آمریکا گرفته بود و میخواست مارو هم ببره اونجا من دوست نداشتم از یی چان دور باشم ولی مجبور بودم تو مدرسه زنگ تفریح اول یی چان رو کشوندم یه جای خلوت دستام از استرس میلرزید خیس عرق بودم
_یی چان بیا بهم بزنیم
_چی؟!؟!....چرا ......کاری کردم
_ نه تو کاری نکردی من ...من
_تو چی ؟ تو چی؟!؟!!!؟؟؟
_من دو ماه دیگه از کره میرم متاسفم باید زود تر بهت میگفتم
_میری؟ پس کار بابات تو آمریکا گرفته
رفت بدون اینکه حرف دیگه آیی بزنه و بزار من حرف بزنم بعد از اون روز نیو مد مدرسه
_ماجو تو از یی چان خبر داری ؟ میدونی کجاست ؟
_نه خبر ندارم نه خونه مادربزرگه نه جواب تماس هام رو میده چی بهش گفتی ؟
_هیچی خدافظ
الان یک هفته نیومده مدرسه و تماس هیچکس رو جواب نمیده البته من بهش زنگ نزدم باید ازش دور بمونم قرار ماه دیگه برم پس نباید بهم وابسته بشه دو روز بعد آمد مدرسه حتی از کلاس خودم به یه کلاس دیگه رفتم که جلو چشمش نباشم ولی وقتی منو میدید میشد از نگاهش فهمید که ناراحت ...
الان ۷ سال گذشته و من تک به تک این کلمات رو تو دفترم نوشتم حتی نمیدونم ازدواج کرده یا نه ولی من هنوز آمید دارم که وقتی برگشتم بتونم حداقل ببینمش و بفهمم که حالش خوبه
صدای در آمد رفتم پایین در رو باز کردم یه بسته جلو در بود
برداشتمش یه پاکت نامه روش بود بازش کردم از طرف سی چان بود
« سلام امید وارم حالت خوب باشه ، از اینکه ادرست رو دارم تعجب نکن و همین الان بهت بگم که لازم نیست جواب نامه ام رو بدی فقط خواستم بهت بگم که من حالم خوبه و هنوز تو کره زندگی میکنم ، الان ۷ سال میگذره و من هنوز بهت فکر میکنم البته نه به عنوان عشق الان دیگه به عنوان یه دوست ساده فقط خواستم بهت بگم که حالم خوبه و اینکه اون بسته توی اون تمام عکسها و وسایلی هست که پیش من داشتی برات فرستادم هرکاری که دوست داری باهاشون بکن ( دوست قدیمی تو ها یی چان ) »
بود بدون اینکه در بسته رو واکنم با نامه انداختم تو سطل اشغال و رفتم تو گوشی
( آیا از کنسل کردن بیلیط یک طرفه خود به کره اطمینان دارید؟بله/خیر)
بلیط رو کنسل کردم و تصمیم گرفتم که دیگه هیچوقت به کره بر نگردم
پارت ششم آخر
۲ سال بعد
یی چان هایی چان ..یی چان
بله بله آمدم سلام بفرما... نام سو تویی سلام
سلام خوبی زود باش بیا بریم مدرسه دیر میشه
آمدم (دوسال از رابطه ما میگذره اما همچنان همه یی چان رو به خاطر انتخابش مسخره میکنن اما بی چان اهمیتی نمیده ما الان سال آخری هستیم پارسال یی چان برای اینکه به همه ثابت کنه ما باهمیم تو حیاط روز تولدم جلو همه بوسم کرد )
_زود باش باید بریم
_امدم آمدم ... بریم
من میخواستم از کره برم و تقریبا دو ماه وقت داشتم تا این رو به یی چان بگم
کار بابام تو آمریکا گرفته بود و میخواست مارو هم ببره اونجا من دوست نداشتم از یی چان دور باشم ولی مجبور بودم تو مدرسه زنگ تفریح اول یی چان رو کشوندم یه جای خلوت دستام از استرس میلرزید خیس عرق بودم
_یی چان بیا بهم بزنیم
_چی؟!؟!....چرا ......کاری کردم
_ نه تو کاری نکردی من ...من
_تو چی ؟ تو چی؟!؟!!!؟؟؟
_من دو ماه دیگه از کره میرم متاسفم باید زود تر بهت میگفتم
_میری؟ پس کار بابات تو آمریکا گرفته
رفت بدون اینکه حرف دیگه آیی بزنه و بزار من حرف بزنم بعد از اون روز نیو مد مدرسه
_ماجو تو از یی چان خبر داری ؟ میدونی کجاست ؟
_نه خبر ندارم نه خونه مادربزرگه نه جواب تماس هام رو میده چی بهش گفتی ؟
_هیچی خدافظ
الان یک هفته نیومده مدرسه و تماس هیچکس رو جواب نمیده البته من بهش زنگ نزدم باید ازش دور بمونم قرار ماه دیگه برم پس نباید بهم وابسته بشه دو روز بعد آمد مدرسه حتی از کلاس خودم به یه کلاس دیگه رفتم که جلو چشمش نباشم ولی وقتی منو میدید میشد از نگاهش فهمید که ناراحت ...
الان ۷ سال گذشته و من تک به تک این کلمات رو تو دفترم نوشتم حتی نمیدونم ازدواج کرده یا نه ولی من هنوز آمید دارم که وقتی برگشتم بتونم حداقل ببینمش و بفهمم که حالش خوبه
صدای در آمد رفتم پایین در رو باز کردم یه بسته جلو در بود
برداشتمش یه پاکت نامه روش بود بازش کردم از طرف سی چان بود
« سلام امید وارم حالت خوب باشه ، از اینکه ادرست رو دارم تعجب نکن و همین الان بهت بگم که لازم نیست جواب نامه ام رو بدی فقط خواستم بهت بگم که من حالم خوبه و هنوز تو کره زندگی میکنم ، الان ۷ سال میگذره و من هنوز بهت فکر میکنم البته نه به عنوان عشق الان دیگه به عنوان یه دوست ساده فقط خواستم بهت بگم که حالم خوبه و اینکه اون بسته توی اون تمام عکسها و وسایلی هست که پیش من داشتی برات فرستادم هرکاری که دوست داری باهاشون بکن ( دوست قدیمی تو ها یی چان ) »
بود بدون اینکه در بسته رو واکنم با نامه انداختم تو سطل اشغال و رفتم تو گوشی
( آیا از کنسل کردن بیلیط یک طرفه خود به کره اطمینان دارید؟بله/خیر)
بلیط رو کنسل کردم و تصمیم گرفتم که دیگه هیچوقت به کره بر نگردم
۴.۸k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.