رمان همسر اجباری پارت نود وهشتم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_نود وهشتم
آریا قبل از اینکه پام بره رو بالکن دستم کشید سمت خودش انقدی نبودم دربرابر فشارش بتونم مقاوت کنم و افتادم
دقیقا تو بغلش سرم تا روی سینه اش میرسید یه دستش دور کمرم یه دستش دورشونم حلقه کرده بود.اینجا جایی
بود تورویاهام میدیدمش ببین من تو بغل آریام اشک بازم امونمو برید سر گذاشتم رو قفسه سینه اش صدای ضربان
قلبشو میشنیدم خدای من تحمل این یکی رو ندارم ببین ببین چطوری بغلم کرده لعنتی من جنبه ندارم ای خدا
من تو همین زندون حبس ابد کن .آریا شروع کرد ب بوسیدن سرم آریا نکن با من نکن
آنی آروم باش .چته تو دختر من غلط کردم .الهی دستم بشکنه سرمو برداشتم از رو سینه اش و با اخم نگاهش کردم
و میون هق هقم خواستم بگم خدا نکنه نمیشد واقعا نمیشد با اخم نگاش کرد و آریا با دست ش اشکمو پاک کرد. و
دوباره سرمو ب سینه اش چسبوند.من تحمل ندارمممم نکن.
آنا ببخش منو اعصابم دست خودم نیست آره بگو روانیم اما زیبا کاری باهم کرد ک دیگه ب هیچ دختری اطمینان
ندارم.منو ببخش ک این کارم کردم.
تو خودت از حالو روزم خبر داری این یا بارم منو ببخش.
سرمو برداشتم از رو سینه اش و نگاهش کردم بازم این تیکه های طوسی ک من زندگیمو بهشون باختم .آریا بخدا
من دختر ول گردی نیستم من دوست پسر ندارم.اشکام میومد و جلو چشم تار میشد با پرده اشک .آریا سرشو اورد
جلو .آروم چشمامو ب ترتیب بوسید آنا میدونم بسع دیگه اینطوری گریه نکن. پیشونیشو گذاشت رو
پیشونیم.میبخشی خانمی.
جواب ندادم بعد چند بار تکرار کرد گفتم بخشیدم واقعا بخشیدمش .چون عاشقش بودم چون نفسم بود چون میدونم زیر فشاره .ودوباره باشنیدن کلمه بخشیدم
سرمو محکم ب سینه اش چسبوند و گفت ممنونم آنی خانمی .بعد چند لحظه منو از خودش جدا کرد و گفت بریم که
االن احسان تنهاست وعصبی تورو ببینه ک بخشیدی آروم میشه .و دستمو گرفت و با همرفتیم بیرون...
احسان سرشو بین دستاش گرفته بودو رو مبل نشسته بود اشکامو پاک کردک دستم تو دست آریا بود انگار دنیا تو
دستم بود.همین نزدیکی هم واسا دیوونه شدن دلم کافی بود. دستمو از دست آریا بیرون اوردم و رفتم باال سر
Comments please
آریا قبل از اینکه پام بره رو بالکن دستم کشید سمت خودش انقدی نبودم دربرابر فشارش بتونم مقاوت کنم و افتادم
دقیقا تو بغلش سرم تا روی سینه اش میرسید یه دستش دور کمرم یه دستش دورشونم حلقه کرده بود.اینجا جایی
بود تورویاهام میدیدمش ببین من تو بغل آریام اشک بازم امونمو برید سر گذاشتم رو قفسه سینه اش صدای ضربان
قلبشو میشنیدم خدای من تحمل این یکی رو ندارم ببین ببین چطوری بغلم کرده لعنتی من جنبه ندارم ای خدا
من تو همین زندون حبس ابد کن .آریا شروع کرد ب بوسیدن سرم آریا نکن با من نکن
آنی آروم باش .چته تو دختر من غلط کردم .الهی دستم بشکنه سرمو برداشتم از رو سینه اش و با اخم نگاهش کردم
و میون هق هقم خواستم بگم خدا نکنه نمیشد واقعا نمیشد با اخم نگاش کرد و آریا با دست ش اشکمو پاک کرد. و
دوباره سرمو ب سینه اش چسبوند.من تحمل ندارمممم نکن.
آنا ببخش منو اعصابم دست خودم نیست آره بگو روانیم اما زیبا کاری باهم کرد ک دیگه ب هیچ دختری اطمینان
ندارم.منو ببخش ک این کارم کردم.
تو خودت از حالو روزم خبر داری این یا بارم منو ببخش.
سرمو برداشتم از رو سینه اش و نگاهش کردم بازم این تیکه های طوسی ک من زندگیمو بهشون باختم .آریا بخدا
من دختر ول گردی نیستم من دوست پسر ندارم.اشکام میومد و جلو چشم تار میشد با پرده اشک .آریا سرشو اورد
جلو .آروم چشمامو ب ترتیب بوسید آنا میدونم بسع دیگه اینطوری گریه نکن. پیشونیشو گذاشت رو
پیشونیم.میبخشی خانمی.
جواب ندادم بعد چند بار تکرار کرد گفتم بخشیدم واقعا بخشیدمش .چون عاشقش بودم چون نفسم بود چون میدونم زیر فشاره .ودوباره باشنیدن کلمه بخشیدم
سرمو محکم ب سینه اش چسبوند و گفت ممنونم آنی خانمی .بعد چند لحظه منو از خودش جدا کرد و گفت بریم که
االن احسان تنهاست وعصبی تورو ببینه ک بخشیدی آروم میشه .و دستمو گرفت و با همرفتیم بیرون...
احسان سرشو بین دستاش گرفته بودو رو مبل نشسته بود اشکامو پاک کردک دستم تو دست آریا بود انگار دنیا تو
دستم بود.همین نزدیکی هم واسا دیوونه شدن دلم کافی بود. دستمو از دست آریا بیرون اوردم و رفتم باال سر
Comments please
۱۳.۱k
۱۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.