🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 177
#leoreza
با برخورد تار موهای پانی بیدار شدم غرق در خواب بود دستی به صورتم کشیدم
رفتم سرویس ابی به صورتم زدم اومدم بیرون
رفتم اتاق رایان که با عایشه بازی میکرد
عایشه:سلام صبحتون بخیر
رضا:سلام صبح شما هم بخیر
رایان و از بغل گرفتم
رضا:تو برو به کارت برس من حالا حالا با این جوجه کار دارم
لبخندی زد ، سری تکون داد و از اتاق رفت بیرون
روبه رایان گفتم
رضا:چطوری جوجه 2 ماه بدون من خوشگذشت
خنده ای کرد
رایان:بابایی
بوسه ی محکمی به لپش زدم
رضا:اخخخ من بخورمت که انقدر خوبی تو جیگرر
با رایان رفتیم حیاط که با سگی که تو حیاط داشتیم بازی میکرد
و غش غش میخندید
رایان:هاپو
رایان توپ مینداخت و جسی دنبال توپ میرفت
پانیذ:بدون من خوش میگذره
نگاهی بهش کردم که پیشمون اومد و کنارمون رو چمنا نشست
رضا:مگه میشه بدون تو خوش گذشت
خنده ای کرد
پانیذ:پاشین الان وقت ناهار دیگه بریم
رضا:بریم
رایان بغل کردیم و با هم وارد خونه شدیم و به سمت میز رفتیم
ناهار رو در کنار هم خوردیم و بعد ناهار کنار هم تو پذیرایی نشستیم
رایان بازی میکرد با جسی من و پانیذم فیلم
دستم گذاشتم رو شکمش
رضا:کی بدنیا میاد
پانیذ:تازه 7 ماهم شده 2 ماه مونده هنو
رضا:خیلی میخام ببینمش
پانید:ولی من دوس دارم شبیه تو باشه مث تو
رضا:اوم دوس داری شبیه من بشه اره اگه نشد چی
چشمکی تحویلم داد
پانیذ:میشه چون خود باباش درستش کرده
بینیش کشیدم
رضا:عهه پس از اون نظر باشه پس شبیه منه منم که خیلی مشتاق اصن نگم برات
یه تای ابروش داد بالا
پانید:نه اصننن من دیگه همچین کاری نمیکنم
رضا:چراا
پانید:چون هر سال یه میندازی تو دامنم شرمنده بابا بزار نفس بکشیم اخه من الان وقت نکردم افسردگی بعد زایمان بگیرم
وقتی غرغر میکرد بانمک میشد
رضا:تیم فوتبال درست میکنیم یه تیم دختر یه تیم پسر
مشتی حواله ای سینه ام زد
پانید:شما خیلی بی جا میکنی برتو که کاری نداره من چی
خندم تو خونه پیچید
رضا:میدونی چرا وقتی پیرمردا پیر میشن دو لا میشن
با سوال نگامم میکرد لبم گاز گرفتم که نخندم
پانیذ:نه چراا
رضا:چون تو جونی کمرشون خالی شده
یه لحظه متوجه نشد وقتیم فهمید با کوسن زد تو سرم
پانیذ:بیشعورررر حالا به فکر پیریشم هس
رضا:هر چی گفتم که بدونی
پانیذ:باشه دارم برات
لبخند کشداری زدم که صورتش جمع شده از درد و خم شد رو شکمش
نگران چشم دوختم بهش
رضا:پانی خوبی عزیزم
چنگی به پام زد
پانیذ:درد دارهه
..........
پارت 177
#leoreza
با برخورد تار موهای پانی بیدار شدم غرق در خواب بود دستی به صورتم کشیدم
رفتم سرویس ابی به صورتم زدم اومدم بیرون
رفتم اتاق رایان که با عایشه بازی میکرد
عایشه:سلام صبحتون بخیر
رضا:سلام صبح شما هم بخیر
رایان و از بغل گرفتم
رضا:تو برو به کارت برس من حالا حالا با این جوجه کار دارم
لبخندی زد ، سری تکون داد و از اتاق رفت بیرون
روبه رایان گفتم
رضا:چطوری جوجه 2 ماه بدون من خوشگذشت
خنده ای کرد
رایان:بابایی
بوسه ی محکمی به لپش زدم
رضا:اخخخ من بخورمت که انقدر خوبی تو جیگرر
با رایان رفتیم حیاط که با سگی که تو حیاط داشتیم بازی میکرد
و غش غش میخندید
رایان:هاپو
رایان توپ مینداخت و جسی دنبال توپ میرفت
پانیذ:بدون من خوش میگذره
نگاهی بهش کردم که پیشمون اومد و کنارمون رو چمنا نشست
رضا:مگه میشه بدون تو خوش گذشت
خنده ای کرد
پانیذ:پاشین الان وقت ناهار دیگه بریم
رضا:بریم
رایان بغل کردیم و با هم وارد خونه شدیم و به سمت میز رفتیم
ناهار رو در کنار هم خوردیم و بعد ناهار کنار هم تو پذیرایی نشستیم
رایان بازی میکرد با جسی من و پانیذم فیلم
دستم گذاشتم رو شکمش
رضا:کی بدنیا میاد
پانیذ:تازه 7 ماهم شده 2 ماه مونده هنو
رضا:خیلی میخام ببینمش
پانید:ولی من دوس دارم شبیه تو باشه مث تو
رضا:اوم دوس داری شبیه من بشه اره اگه نشد چی
چشمکی تحویلم داد
پانیذ:میشه چون خود باباش درستش کرده
بینیش کشیدم
رضا:عهه پس از اون نظر باشه پس شبیه منه منم که خیلی مشتاق اصن نگم برات
یه تای ابروش داد بالا
پانید:نه اصننن من دیگه همچین کاری نمیکنم
رضا:چراا
پانید:چون هر سال یه میندازی تو دامنم شرمنده بابا بزار نفس بکشیم اخه من الان وقت نکردم افسردگی بعد زایمان بگیرم
وقتی غرغر میکرد بانمک میشد
رضا:تیم فوتبال درست میکنیم یه تیم دختر یه تیم پسر
مشتی حواله ای سینه ام زد
پانید:شما خیلی بی جا میکنی برتو که کاری نداره من چی
خندم تو خونه پیچید
رضا:میدونی چرا وقتی پیرمردا پیر میشن دو لا میشن
با سوال نگامم میکرد لبم گاز گرفتم که نخندم
پانیذ:نه چراا
رضا:چون تو جونی کمرشون خالی شده
یه لحظه متوجه نشد وقتیم فهمید با کوسن زد تو سرم
پانیذ:بیشعورررر حالا به فکر پیریشم هس
رضا:هر چی گفتم که بدونی
پانیذ:باشه دارم برات
لبخند کشداری زدم که صورتش جمع شده از درد و خم شد رو شکمش
نگران چشم دوختم بهش
رضا:پانی خوبی عزیزم
چنگی به پام زد
پانیذ:درد دارهه
..........
۱۰.۳k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.