🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 176
#leoreza
وارد خونه شدم که تو تاریکی بود به سمت پله ها قدم برداشتم که صدایی از اشپزخونه میومد
رضا:نصفه شبی کی میتونه باشه
قدم برداشتم به اشپزخونه که پانیذ به یه کاسه شکلات اب شده و با توت فرنگی پشتش به من و و سر پا
لبخندی زدم که از پشت بغلش کردم که هینی کشید و ترسید تو بغلم چرخید سمتم
پانیذ:رضااا توییی کی اومدی
پیشونیم چسبوندم به پیشونیش
رضا:همین الان رسیدم مادمازل
دستاش رو دور گردنم حلقه کرد و بغلم کرد
پانید:کجا بودی که دلم برات تنگ شده بود مگه نگفتی فقط 1 ماه شایدم کمتر
رضا:ببخشید فک نمیکردم انقدر طول بکشه گلم حالا اینجا چیکار میکردی
یکم از فاصله گرف ولی هنو تو بغلم بود
پانیذ:ویار کرده بودم گشنم شده بود
رضا:اومم ولی من یه چیز خوشمزه دیگه برات اوردم
چشاش برق زد
پانید:چیی
بوسه ای رو گونش زدم
رضا:بریم اتاق نشونت بدم رایان کجاش (نویسنده :منحرف نباشید دوستان لواشک هستش😂😂😂)
پانیذ:اتاقش خوابه
رضا:فردا صبح انقدر میچلونمش که نا نداشته باشه
خنده ای کرد که لبخندی کنج لبم قرار گرف
چمدون و برداشتم و باهم رفتیم اتاق نشست رو تخت و تکیه داد به تاج تخت از چمدون پاکت خوراکی و لباسای بچها رو اوردم بیرون و کنارش نشستم و تکیه دادم به خودم
لباس پری و رایان رو از پاکت اوردم بیرون
رضا:خب این واسه بچه هامون ببین چقد قشنگن
پانید:واییی چقد اینا نازن ووییی اینو نگاش کن خودااا
رضا:باید یه روز فقط بزاریم بریم بر بچه ی تو راهی لباس بگیریم
پانیذ:واییی نه عشقم دخترا انقدر براشون لباس گرفتن هنو نصفشون رو نذاشتم تو کشو
خنده ای کردم که چینی به بینیش داد
پانیذ:بر من چی گرفتی
با نوک انگشتم زد رو بینیش
رضا:بر توام اوردم نترس
الوچه ها و لواشک ها رو اوردم بیرون
پانید:لواشک برام گرفتی اییی من دورت بگردم نفسممم
رضا:تنها اینا نیستن ولی بقیه اشو فردا
در الوچه رو باز کرد و شروع کرد به خوردن اب دهنم قورت دادم که
پانید:توام میخای
رضا:اگه بدی بد نمیشه
سری تکون داد و با هم خوردیم وقتی 3 بسته خورد تموم شو میخاست 4 بسته هم برداره که
رضا:دل درد میگیریااا
پانید:باشه
دراز کشیدم که سرش گذاشت رو بازوم حتی تو تاریکی لبای خوش فرمش بهم چشمک میزد
چشماش بسته بود با یه حرکت لبام گذاشتن رو لباش و بوسیدم شون وقتی نفس کم اوردیم از هم فاصله گرفتیم
رضا:دلم برات تنگ شده بود مهربون
پانیذ:منم
بوسه ای به پیشونیش زدم و با هم به عالم خواب رفتیم.....
پارت 176
#leoreza
وارد خونه شدم که تو تاریکی بود به سمت پله ها قدم برداشتم که صدایی از اشپزخونه میومد
رضا:نصفه شبی کی میتونه باشه
قدم برداشتم به اشپزخونه که پانیذ به یه کاسه شکلات اب شده و با توت فرنگی پشتش به من و و سر پا
لبخندی زدم که از پشت بغلش کردم که هینی کشید و ترسید تو بغلم چرخید سمتم
پانیذ:رضااا توییی کی اومدی
پیشونیم چسبوندم به پیشونیش
رضا:همین الان رسیدم مادمازل
دستاش رو دور گردنم حلقه کرد و بغلم کرد
پانید:کجا بودی که دلم برات تنگ شده بود مگه نگفتی فقط 1 ماه شایدم کمتر
رضا:ببخشید فک نمیکردم انقدر طول بکشه گلم حالا اینجا چیکار میکردی
یکم از فاصله گرف ولی هنو تو بغلم بود
پانیذ:ویار کرده بودم گشنم شده بود
رضا:اومم ولی من یه چیز خوشمزه دیگه برات اوردم
چشاش برق زد
پانید:چیی
بوسه ای رو گونش زدم
رضا:بریم اتاق نشونت بدم رایان کجاش (نویسنده :منحرف نباشید دوستان لواشک هستش😂😂😂)
پانیذ:اتاقش خوابه
رضا:فردا صبح انقدر میچلونمش که نا نداشته باشه
خنده ای کرد که لبخندی کنج لبم قرار گرف
چمدون و برداشتم و باهم رفتیم اتاق نشست رو تخت و تکیه داد به تاج تخت از چمدون پاکت خوراکی و لباسای بچها رو اوردم بیرون و کنارش نشستم و تکیه دادم به خودم
لباس پری و رایان رو از پاکت اوردم بیرون
رضا:خب این واسه بچه هامون ببین چقد قشنگن
پانید:واییی چقد اینا نازن ووییی اینو نگاش کن خودااا
رضا:باید یه روز فقط بزاریم بریم بر بچه ی تو راهی لباس بگیریم
پانیذ:واییی نه عشقم دخترا انقدر براشون لباس گرفتن هنو نصفشون رو نذاشتم تو کشو
خنده ای کردم که چینی به بینیش داد
پانیذ:بر من چی گرفتی
با نوک انگشتم زد رو بینیش
رضا:بر توام اوردم نترس
الوچه ها و لواشک ها رو اوردم بیرون
پانید:لواشک برام گرفتی اییی من دورت بگردم نفسممم
رضا:تنها اینا نیستن ولی بقیه اشو فردا
در الوچه رو باز کرد و شروع کرد به خوردن اب دهنم قورت دادم که
پانید:توام میخای
رضا:اگه بدی بد نمیشه
سری تکون داد و با هم خوردیم وقتی 3 بسته خورد تموم شو میخاست 4 بسته هم برداره که
رضا:دل درد میگیریااا
پانید:باشه
دراز کشیدم که سرش گذاشت رو بازوم حتی تو تاریکی لبای خوش فرمش بهم چشمک میزد
چشماش بسته بود با یه حرکت لبام گذاشتن رو لباش و بوسیدم شون وقتی نفس کم اوردیم از هم فاصله گرفتیم
رضا:دلم برات تنگ شده بود مهربون
پانیذ:منم
بوسه ای به پیشونیش زدم و با هم به عالم خواب رفتیم.....
۸.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.