*Dance in the sunset*PT10
*پرش زمانی عصر*
ساعت پنج بود...با الارم مبایلم از خواب بیدار شدم...خیلی چسبید لعنتی.کش و قوسی به بدنم دادم و اهی کشیدم چند مین توی تخت موندمو به سقف زل زدم و بعدش بلند شدم و رفتم بیرون از اتاقم که دیدم تهونگ خوابه...خیلی اروم رفتم بالای سرش نشستم گوشه ی تختش و خیلی اروم بهش گفتم
+ته ته...خرس عسلی...اووییی تهیونگگگ.بیدار نمیشی؟
-اوممم ولم کن ا/ت
+ته ساعت پنجه.
-باش الان پا میشم
چند بار پلک زد و به بدنش کش و قوسی داد و نشست روی تخت و گفت
-اخخخخ...خیلی چسبید
+اوهوم خیلی خوب بود
بلند شد از اتاق رفتیم بیرون.رفتم توی اشپزخونه و برای خودم یه لیوان اب برداشتم خوردم چند مین یه یه نقطه ی نا معلوم زل زده بودم که تهیونگ گفت
-هیییی...خوبی؟
+ها اره...اوکیه
-تو فکری..
+نه بابا اوکیه
-(خنده)
*تهیونگ ویو*
تک خنده ای به ا/ت کردم که مبایلم زنگ خورد...هوسوک ($)بود... رفتم توی اتاقم و جواب دادم
$سلامممم...ته
-سلامم هوسوک خوبی؟
$ممنون شنیدم اومدی پاریس
-اره خودت که میدونی..
$اره جشن سال نو...
-امم خب من دیگه برم.حتما جور میکنم همدیگه رو ببینیم...
$خدافظ
-خدافظ
مبایلمو قطع کردم و رفتم توی حال پیش ا/ت روی مبل نشسته بود وداشت با مبایلش ور میرفت سرش رو اورد بالا و گفت
+کی بود؟
-هوسوک دوستم.خبرنگاره
+اهان مگه برای پاریس نیست چطوری اسمش کره ایه؟
-خب حقیقتش مامانش احل کره و پدرش احل فرانسس برای همین البته دوستای فرانسویش ناتان صداش میکنن
+اوووو
-بلند شو اماده بیشم بریم...
+اوک
رفتم توی اتاقم در چمدونم رو باز کردم و لباسامو برداشتم.یه شلوار کرم یه بافت مشکی و یه نیم کاپشن نسکافه ای با بوتای نسکافه ای لباسامو پوشیدم و از اتاقم اومدم بیرون...
*ا/ت ویو*
لباسامو عوض کردم یه ارایش لایت هم کردم موهام رو بستم و کوله ام رو برداشتم و رفتم بیرون دیم تهیونگ نیست رفتم طبقه ی پایین که دیدم به طرز فاکینگ عجیبی خوشتپ شده یه ابرومو بالا دادم و خندیدم که گفت
-خوب شده؟
+معلومه
-مرسی
+من چی؟
-پرفکت...خبب بریم.
+بریم
رفتیم بیرون تهیونگ از قبل تاکسی گرفته بود سوار شدیم.تهیونگ ادرس رو داد چند مین توی راه بودیم وقتی که رسیدیم.با یه مرکز خرید خیلی باحال مواجه شدم کرایه رو دادم و از ماشین پیاده شدیم.و رفتیم توی مرکز خرید یکم خرید کردیم و اومدیم بیرون
+واو اینجا خیلی خوبه ته
-(خنده)
+خب کجا بریم دیگه
-نظرت چیه بریم کافه بشینیم؟
+خوبه
-پیاده بریم؟نزدیکه
+باش
همینجوری که داشتیم راه میرفتیم و باهم حرف میزدیم یه موتور با سرعت خیلی تند از بغلمون رد شد ته خیلی سریع منو کشید توی بغلش.تا به خودم اومدم متوجه ی شرایط شدم
+ام.م..ممنون.
سریع ازش جدا شدم...من تاحالا به هیچ کس اینقدر نزدیک نشده بودم.ولی چه حس عجیبی بود وقتی توی بغلش بودم...ولش...به مسیرمون ادامه دادیم و رسیدیم کافه رفتیم تو و یه میز دونفره که کنار دیوار بود رو انتخاب کردیم و نشستیم سفارش دادیم که گفتم
+ته از کی باید شروع به تمرین کنیم؟
-فردا
+اووو.
-البته فردا صبح باید بریم دیدن مدیر برنامه
+چییی!!
-نگران نباش فقط زمان برنامه رو بهمون میده
+اوو
سفارشامونو اوردن و خوردیم و بعدش رفتیم خونه...وقتی رسیدیم لباسامونو عوض کردیم خریدامو گذاشتم کنار اتاقو رفتم توی حال و خودمو پرت کردم روی مبل...
*تهیونگ ویو*
وقتی کارامو کردم رفتم تا ایمیل هامو چک کنم وقتی بازش کردم با چیزی که دیدم شکه شدم...به فشن شوی سلین دعوت شده بودم...دقیقا روز بعد از اجرامون وایییییی
-ا/تتتتت
+چته؟
-به فشن شوی سلین دعوت شدیممممم.
+(خنده)خوبه
-دقیقا روز بعد اجرامون..
+اوووو چه خوببب
چندمین که گذشت به ا/ت نگاه کردم رو مبل خوابش برده بود.اینجا اذیت میشد برای همین خیلی اروم براید استایل بغلش کردم و بردمش توی اتاقش و گذاشتمش رو تخت و پتوش رو کشیدم روش و از اتاق رفتم بیرون.کارای قبل خوابمو کردم و رفتم تو تختم دراز کشیدم توی فکر ا/ت بودم که کم کم خوابم برد.
.
.
.
اسلاید دوم(آستایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل تهیونگ)
ساعت پنج بود...با الارم مبایلم از خواب بیدار شدم...خیلی چسبید لعنتی.کش و قوسی به بدنم دادم و اهی کشیدم چند مین توی تخت موندمو به سقف زل زدم و بعدش بلند شدم و رفتم بیرون از اتاقم که دیدم تهونگ خوابه...خیلی اروم رفتم بالای سرش نشستم گوشه ی تختش و خیلی اروم بهش گفتم
+ته ته...خرس عسلی...اووییی تهیونگگگ.بیدار نمیشی؟
-اوممم ولم کن ا/ت
+ته ساعت پنجه.
-باش الان پا میشم
چند بار پلک زد و به بدنش کش و قوسی داد و نشست روی تخت و گفت
-اخخخخ...خیلی چسبید
+اوهوم خیلی خوب بود
بلند شد از اتاق رفتیم بیرون.رفتم توی اشپزخونه و برای خودم یه لیوان اب برداشتم خوردم چند مین یه یه نقطه ی نا معلوم زل زده بودم که تهیونگ گفت
-هیییی...خوبی؟
+ها اره...اوکیه
-تو فکری..
+نه بابا اوکیه
-(خنده)
*تهیونگ ویو*
تک خنده ای به ا/ت کردم که مبایلم زنگ خورد...هوسوک ($)بود... رفتم توی اتاقم و جواب دادم
$سلامممم...ته
-سلامم هوسوک خوبی؟
$ممنون شنیدم اومدی پاریس
-اره خودت که میدونی..
$اره جشن سال نو...
-امم خب من دیگه برم.حتما جور میکنم همدیگه رو ببینیم...
$خدافظ
-خدافظ
مبایلمو قطع کردم و رفتم توی حال پیش ا/ت روی مبل نشسته بود وداشت با مبایلش ور میرفت سرش رو اورد بالا و گفت
+کی بود؟
-هوسوک دوستم.خبرنگاره
+اهان مگه برای پاریس نیست چطوری اسمش کره ایه؟
-خب حقیقتش مامانش احل کره و پدرش احل فرانسس برای همین البته دوستای فرانسویش ناتان صداش میکنن
+اوووو
-بلند شو اماده بیشم بریم...
+اوک
رفتم توی اتاقم در چمدونم رو باز کردم و لباسامو برداشتم.یه شلوار کرم یه بافت مشکی و یه نیم کاپشن نسکافه ای با بوتای نسکافه ای لباسامو پوشیدم و از اتاقم اومدم بیرون...
*ا/ت ویو*
لباسامو عوض کردم یه ارایش لایت هم کردم موهام رو بستم و کوله ام رو برداشتم و رفتم بیرون دیم تهیونگ نیست رفتم طبقه ی پایین که دیدم به طرز فاکینگ عجیبی خوشتپ شده یه ابرومو بالا دادم و خندیدم که گفت
-خوب شده؟
+معلومه
-مرسی
+من چی؟
-پرفکت...خبب بریم.
+بریم
رفتیم بیرون تهیونگ از قبل تاکسی گرفته بود سوار شدیم.تهیونگ ادرس رو داد چند مین توی راه بودیم وقتی که رسیدیم.با یه مرکز خرید خیلی باحال مواجه شدم کرایه رو دادم و از ماشین پیاده شدیم.و رفتیم توی مرکز خرید یکم خرید کردیم و اومدیم بیرون
+واو اینجا خیلی خوبه ته
-(خنده)
+خب کجا بریم دیگه
-نظرت چیه بریم کافه بشینیم؟
+خوبه
-پیاده بریم؟نزدیکه
+باش
همینجوری که داشتیم راه میرفتیم و باهم حرف میزدیم یه موتور با سرعت خیلی تند از بغلمون رد شد ته خیلی سریع منو کشید توی بغلش.تا به خودم اومدم متوجه ی شرایط شدم
+ام.م..ممنون.
سریع ازش جدا شدم...من تاحالا به هیچ کس اینقدر نزدیک نشده بودم.ولی چه حس عجیبی بود وقتی توی بغلش بودم...ولش...به مسیرمون ادامه دادیم و رسیدیم کافه رفتیم تو و یه میز دونفره که کنار دیوار بود رو انتخاب کردیم و نشستیم سفارش دادیم که گفتم
+ته از کی باید شروع به تمرین کنیم؟
-فردا
+اووو.
-البته فردا صبح باید بریم دیدن مدیر برنامه
+چییی!!
-نگران نباش فقط زمان برنامه رو بهمون میده
+اوو
سفارشامونو اوردن و خوردیم و بعدش رفتیم خونه...وقتی رسیدیم لباسامونو عوض کردیم خریدامو گذاشتم کنار اتاقو رفتم توی حال و خودمو پرت کردم روی مبل...
*تهیونگ ویو*
وقتی کارامو کردم رفتم تا ایمیل هامو چک کنم وقتی بازش کردم با چیزی که دیدم شکه شدم...به فشن شوی سلین دعوت شده بودم...دقیقا روز بعد از اجرامون وایییییی
-ا/تتتتت
+چته؟
-به فشن شوی سلین دعوت شدیممممم.
+(خنده)خوبه
-دقیقا روز بعد اجرامون..
+اوووو چه خوببب
چندمین که گذشت به ا/ت نگاه کردم رو مبل خوابش برده بود.اینجا اذیت میشد برای همین خیلی اروم براید استایل بغلش کردم و بردمش توی اتاقش و گذاشتمش رو تخت و پتوش رو کشیدم روش و از اتاق رفتم بیرون.کارای قبل خوابمو کردم و رفتم تو تختم دراز کشیدم توی فکر ا/ت بودم که کم کم خوابم برد.
.
.
.
اسلاید دوم(آستایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل تهیونگ)
۷.۲k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.