پارت

پارت ۶
یوری:خب همینجاست درسته
مادرکوک:بله ممنون که منو تا اینجا اوردی
یوری: کاره خاصی نکردم
مادرکوک:نظرت چیه یه امشب و بیای پیش ما
یوری:ولی
مادرکوک:ولی نداره بیا عزیزم اتفاقا غذاهم من زیاد درست کردم و یه نفر هست که شاید تو بخوای ببینیش(فهمیده یوری ارمیه)
یوری که کنجکاو شده بود قبول کرد ساعت ۴بود
وقتی یوری وارد خونه شد اون خونه براش خیلی آشنا بود ولی هرچیزی و فکر میکرد جز اون اتفاقی که میخواد براش بیوفته
مادرکوک:سلام من اومدم باخودم مهمون هم اوردم
پدرکوک:به به چه دختر خوشگلی خوبی
یوری:سلام از دیدنتون خوشوقتم(تعظیم )
مادرکوک:وقتی قندم افتاد این دختر بهم کمک کرد و تا اینا همراهم اومد تا مراقبم باشه منم گفتم این دختر اینهمه زحمت کشیده منو آورده تا اینجا بهتره برای شام دعوتش کنم با ما غذا بخوره
پدرکوک:خوب کاری کردی دخترم امشب ما خانوادگی دوره هم قرار بود جمع بشیم خوشحالم توهم اومدی
یوری:خانوادگی
پدرکوک:بله تا دوتا پسرام که یکیشون تو راهه و یکی دیگه هم سرکاره
یوری :اها
که زنگ خونه به صدا در اومد و جونگ هیون(اسم برادر جونگکوکه اسم واقعی‌واقعیشه)
همراه با همسر و پسرش وارد خونه شد
و یوری با همشون سلام و احوالپرسی کرد که بعد از نیم ساعت در به صدا دراومد و یوری با چیزی که دید خشکش زد
..........
دیدگاه ها (۲)

پارت ۷یوری با چیزی که دید سر جاش خشکش درسته اون جونگکوک بود ...

پارت۸جونگکوک:متاسفم تو بخاطر دوست داشتن ما چقدر تحقیر شدییور...

پارت۵ویو یوریبلند شدم و یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و یکی از قشنگتر...

پارت۴(از اونجایی که یوری خودش خیلی لاغره کمپانی رژیم سختی بر...

فرار من

پارت : ۵

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط