اشک حسرت پارت ۶۹
#اشک حسرت #پارت ۶۹
سعید :
چند روزی میشه مادر بیمارستان بستری وما کنارش بلاخره مادر رو خوشحال دیدم بعد از دیدن مادر باید می رفتم سر کار کلی کار سرم ریخته بود سرم سهیل دو روز دیگه باید می رفت آلمان ودست من خالی بود باید با دایی حرف می زدم از مادر خداحافظی کردم وبه هدیه سپردم مراقب مادر باشه از در اتاق اومدم بیرون با دیدن آسمان انگار دنیا رو بهم دادن لبخند زدم ولی اون حواسش نبود
- سلام
روشو برگردوند وبا دیدن من گفت: سعید...
- خوبی
سرشو انداخت پایین وگفت : ممنون
- نگرانت بودم چرا نیستی چرا گوشیت خاموشه؟
آسمان : دیگه روشن نمی کنم میشه بری کنار
- آسمان
آسمان : اومدم خاله رو ببینم برم برو اون ور
متعجب نگاهش کردم وگفتم : آسمان
می خواست بره تو اتاق جلوش وایسادم وگفتم : باهات حرف دارم آسمان بیا
آسمان : من حرفی ندارم
- آسمان تو این همه مشکلات تو دلخوشیمی اذیت نکن بیا حرف بزنیم
آسمان : چه حرفی ما که حرفامون رو زدیم
- حرف چی زدیم از چی حرف می زنی تو آسمان بیا چند لحظه باهات کاردارم زیاد وقتت رو نمی گیرم ...با توه ام
بدون توجه رفت تو اتاق عصبی شدم ورفتم بیرون جلو در بیمارستان تو ماشین انقدر نشستم تا از بیمارستان اومد بیرون زوداز ماشین پیاده شدم ورفتم کنارش با دیدنم تعجب کرد ولی زود اخم کرد وگفت : سعید من گفتم کاری با تو ندارم
- من دارم من می خوامت بچه بازی که نیست احساسمو نادیده بگیرم حالا دلم گیره حرف حسابت چیه ؟
آسمان : ببین سعید اگه آسمون بیاد زمین وزمین بره آسمون نظر م عوض نمیشه
- من چه بدی کردم آخه جوابم اینه آسمان
آسمان : متسفم سعید
باناراحتی نگاش کردم
آسمان : معذرت می خوام سعید ببخشم
- پا پس نمی کشم آسمان
آسمان : خواهش می کنم ...
- داری منو خورد می کنی آسمان خیلی بی انصافی دلمو چیکار کنم ...می میرم بی تو
آسمان : یک ماه نشده فهمیدی دوست داشتم
- چی میگی آسمان دوست داشتی...دیگه نداری؟!
آسمان : ندارم چون از همه ای مردها متنفرم
بدون توجه بهم رفت ومن مات ومتحیر جای خالی اش رو نگاه می کردم آسمان چش شده بود ؟؟؟!!!
سعید :
چند روزی میشه مادر بیمارستان بستری وما کنارش بلاخره مادر رو خوشحال دیدم بعد از دیدن مادر باید می رفتم سر کار کلی کار سرم ریخته بود سرم سهیل دو روز دیگه باید می رفت آلمان ودست من خالی بود باید با دایی حرف می زدم از مادر خداحافظی کردم وبه هدیه سپردم مراقب مادر باشه از در اتاق اومدم بیرون با دیدن آسمان انگار دنیا رو بهم دادن لبخند زدم ولی اون حواسش نبود
- سلام
روشو برگردوند وبا دیدن من گفت: سعید...
- خوبی
سرشو انداخت پایین وگفت : ممنون
- نگرانت بودم چرا نیستی چرا گوشیت خاموشه؟
آسمان : دیگه روشن نمی کنم میشه بری کنار
- آسمان
آسمان : اومدم خاله رو ببینم برم برو اون ور
متعجب نگاهش کردم وگفتم : آسمان
می خواست بره تو اتاق جلوش وایسادم وگفتم : باهات حرف دارم آسمان بیا
آسمان : من حرفی ندارم
- آسمان تو این همه مشکلات تو دلخوشیمی اذیت نکن بیا حرف بزنیم
آسمان : چه حرفی ما که حرفامون رو زدیم
- حرف چی زدیم از چی حرف می زنی تو آسمان بیا چند لحظه باهات کاردارم زیاد وقتت رو نمی گیرم ...با توه ام
بدون توجه رفت تو اتاق عصبی شدم ورفتم بیرون جلو در بیمارستان تو ماشین انقدر نشستم تا از بیمارستان اومد بیرون زوداز ماشین پیاده شدم ورفتم کنارش با دیدنم تعجب کرد ولی زود اخم کرد وگفت : سعید من گفتم کاری با تو ندارم
- من دارم من می خوامت بچه بازی که نیست احساسمو نادیده بگیرم حالا دلم گیره حرف حسابت چیه ؟
آسمان : ببین سعید اگه آسمون بیاد زمین وزمین بره آسمون نظر م عوض نمیشه
- من چه بدی کردم آخه جوابم اینه آسمان
آسمان : متسفم سعید
باناراحتی نگاش کردم
آسمان : معذرت می خوام سعید ببخشم
- پا پس نمی کشم آسمان
آسمان : خواهش می کنم ...
- داری منو خورد می کنی آسمان خیلی بی انصافی دلمو چیکار کنم ...می میرم بی تو
آسمان : یک ماه نشده فهمیدی دوست داشتم
- چی میگی آسمان دوست داشتی...دیگه نداری؟!
آسمان : ندارم چون از همه ای مردها متنفرم
بدون توجه بهم رفت ومن مات ومتحیر جای خالی اش رو نگاه می کردم آسمان چش شده بود ؟؟؟!!!
۱۰.۴k
۱۸ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.