A kiss of chocolate wine

(⁠๑⁠˙⁠ A kiss of chocolate wine ˙⁠๑⁠)⁩
part ¹⁰

جیمین : حدودا یازده سال پیش زمانی که تازه وارد دانشکده افسری شده بودم یه روز پدرم با چهره و لباسی بهم ریخته به خونه برگشت و هنوز یه ساعتی نگذشته بود که مامورای w.l.f سراغش اومدن و بردنش .. بعد چند روزی برگشت و گفت اونا براش یه پاپوش دوختن و میخوان که
بکشنش یا به دادگاه نظامی لاحه تحویلش بدن درحالی که اون اینکارو نکرده و اونا فقط به شرط گذاشتن که
بیخیالش بشن و بزارن مث سابق زندگی کنه اونا در عوض جون اون ، منو ازش خواستن و گفتن اگه
میخوام اونو خانوادم از بین نرن باید تبدیل به مامور. بهتر بگم هیولایی که اونا میخواستن بشم و بعد از شنیدن کاری که باید بکنم ، قبولش کردم
بیشتر از سه سال به روسیه ، افغانستان ، یونان و چندتا

کشور دیگه منتقل شدم و آموزشایی دیدم که حتی فکر کردن بهشون باعث کابوس شبانه ادمای عادی میشه اما من برای حفظ خانوادم همشو پذیرفتم در اصل ما یه گروه
یازده نفره بودیم که نه نفرشون طاقت نیاوردن و توی طول دورهها از بین رفتن یا روانی شدن و دو نفرمون که منو فریمن بودیم بالاخره دوره هارو تموم کردیم و کاملا با بقیش آشنایی دارید درسته؟

خدای من.. اون. نباید اینطوری میبود نباید انقد زجر میکشید این منصفانه نبود و حرفایی که در مورد اون شنیده بودیم هیچکدوم درست نبود اون آدم بدی نبود اونو مجبور کرده بودن بد باشه تا از خوبی محافظت کنه این
بی رحمانس بیشتر از این نتونستم سکوت کنم.
جین : متاسفم.. من زود در موردت قضاوت کردم
پدرمم سری تکون داد و دستی به شونه ی جیمین زد که باعث لبخندش شد و گفت : تو زیادی محکمی پسرم... چه از لحاظ روحی و چه لحاظ جسمی
با حرف پدرم منو جیمین خندهی ارومی کردیم که
جیمین گفت : میدونم شاید شرایط سابق زیاد درست نبوده باشه اما نمیخوام امیلی زندگی نرمالی نداشته باشه تاجایی که بتونم سعیمو میکنم که اونطوری که میخواد زندگیو واسش بسازم و برای شروع اگر اجازه بدید امشب به همراه خانوادم برای اشنایی بیشتر و چیزی مثل خواستگاری به خونتون بیایم
با این حرف جیمین خیالم خیلی زیاد بابت امیلی راحت شد و پدر با لبخند بزرگی حرف جیمینو تایید و اونو همراه خانوادش برای شب به خونمون دعوت کرد.
........
امیلی :....
هنوزم صحبتای جین توی گوشم بود
جین : امیلی.. میدونم شاید شروع تو و جیمین زیاد خوب نبوده باشه میدونی تا قبل ملاقات امروزمون باهاش من خیلی بابت اینکه اون اصن ادمه تردید داشتم اما بعد
ملاقات امروز متوجه شدم که اون آدمیه که زندگی بد باهاش تا کرده ... اون شاید یه قاتل باشه اما قطعا یه قهرمانم هست
اون امروز جون یه بچه رو نجات داد و رفتاری بالغانه داشت و به نظرم شاید اون خطرناک ترین مردی باشه
دیدگاه ها (۱)

(⁠๑⁠˙⁠ A kiss of chocolate wine ˙⁠๑⁠)⁩ part ¹¹شاید اون خطرنا...

(⁠๑⁠˙⁠ A kiss of chocolate wine ˙⁠๑⁠)⁩ part ¹²روی تخت نشست م...

(⁠๑⁠˙⁠ A kiss of chocolate wine ˙⁠๑⁠)⁩ part ⁹جین :....با پدر...

(⁠๑⁠˙⁠ A kiss of chocolate wine ˙⁠๑⁠)⁩ part ⁸درسته که همه کا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط