ادامه پارت
ادامه پارت ۹۱
یون بیول سری تکون داد گرچه حالش خوب نبود اما نمیخواست پدرش را ناراحت کند با این کارش به شدت یون بیول را از خودش راضی کرده بود شاید میبخشیدش بی جون روبه پدرش کرد : درمورد این موضوع چیزی به مامانم نگو
جیمین : باشه چیزی نمیگم اما توهم قول بده دیگه همه چیو بهم میگی همه چیز
یون بیول نگاه پر حسرتی کرد شاید مدتها منتظر همچین حرفی بود شایدم منتظر پدرش به یاد روز های بدون باباش بغضش گرفت اما جیمین دستی روی شونه پسرش گذاشت و گفت : من نه تنها پدرت بلکه دوستت هم هستم
یون بیول با کمی عصبی نجوا کرد : این مزخرفات چیه که میگی
جیمین دستشو به سمتش گرفت و مغرور گفت : بیا باهم دوست بشیم
یون بیول مکث کوتاهی کرد
در نهایت دستش را توی دست باباش گذاشت و گفت : باشه از این به بعد دوستیم اما فقط دوست تو بابای من نیستی
بلافاصله سر چرخوند به طرفه شیشه ماشین میترسید یا بیشتر نگران بود از واکنش مادرش ..
یون بیول سری تکون داد گرچه حالش خوب نبود اما نمیخواست پدرش را ناراحت کند با این کارش به شدت یون بیول را از خودش راضی کرده بود شاید میبخشیدش بی جون روبه پدرش کرد : درمورد این موضوع چیزی به مامانم نگو
جیمین : باشه چیزی نمیگم اما توهم قول بده دیگه همه چیو بهم میگی همه چیز
یون بیول نگاه پر حسرتی کرد شاید مدتها منتظر همچین حرفی بود شایدم منتظر پدرش به یاد روز های بدون باباش بغضش گرفت اما جیمین دستی روی شونه پسرش گذاشت و گفت : من نه تنها پدرت بلکه دوستت هم هستم
یون بیول با کمی عصبی نجوا کرد : این مزخرفات چیه که میگی
جیمین دستشو به سمتش گرفت و مغرور گفت : بیا باهم دوست بشیم
یون بیول مکث کوتاهی کرد
در نهایت دستش را توی دست باباش گذاشت و گفت : باشه از این به بعد دوستیم اما فقط دوست تو بابای من نیستی
بلافاصله سر چرخوند به طرفه شیشه ماشین میترسید یا بیشتر نگران بود از واکنش مادرش ..
- ۶.۰k
- ۲۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط