لجبازجذاب P

لجباز_جذاب P5

و متاسفانه کسی که پامو گرفته بود تهیونگ بود و با داد بهم گفت
تهیونگ: صد بار نگفتم از بالا بلندی نمیشه پرید؟((اینم باید بگه اخهه))
منم تا تهیونگ ودیدم جییغ زدم و کوک و جیمین وآیو اومدن به سرعت توی اتاق...

آیو: چیشدههه؟
جیمین: تهیونگ چیکارش داری؟
تهیونگ: من؟
ات: میخواست منواز پنجره بندازه بیرون (وای خدا جررر)

تهیونگ: چرت نگوووو ات

کوک اومد سمتم منم هل کردمواز روی صندلی ...خیال کر م افتادم پامو دستمو از دست دادم

ولی از اونجایی که خل و چل بودم وقتی افتادم توی بغل کوک فکر کردم افتادم روی زمینو چشمام بسته بود حییییغ میزدم

تهیونگ: عاییی گوشمممم اتتتتت بس کن

تا چشمامو باز کردم تو بغل تهیونگ بودم

آیو: ات خوبی؟
کوک: راحتی?

که گذاشتتم زمین
ات: ممنون

تهیونگ: بچهه هاا
کوک و جیمین: هیچی نگوووو
آیو: میخواستی واقعاخواهرتو بندازی...؟
تهیونگ: نههه دروغ میگهه
ات: تو دروغ میگی
تهیونگ: ات فقط برسیم خونه حساب من با تو جداست
آیو: یااااااا باخواهرم چیکار داری؟
تهیونگ: خواهرم؟
آیو: اره
جیمین: ولش کن آیو، تهیونگ از اونجایی که من تو رو میشنایم اینجوری نبودی
تهیونگ: خب پس دیگه معلوم شد..
دیدگاه ها (۲)

لجباز_جذاب P6تهیونگ: خب پس معلوم شد و دوباره خجالت کشیدم و ه...

لجباز_جذاب P7انا: خوش اومدی بیا تو فقط نگا چی کردیم...ات: جی...

لجباز_جذاب P4 کوک: گفتم برو بیرون اون لحظه، لحظه مرگم بود...

لجباز_جذاب P3آیو: ات لطفا دخالت نکن.. ات: نمیتونم بزارم هر ط...

j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط