لجباز جذاب P7
لجباز_جذاب P7
انا: خوش اومدی بیا تو فقط نگا چی کردیم...
ات: جییییغغ وااااایییی امشب من کامل خوش میگذرونمممم
حالا کیا رو میگی بیان؟
انا: دوستامون
به آیو داداشش گفتم بیان دیگه نمیدونم
ات:آیو؟
آنا: اره دیگه
ات: اوک ولش بریم ....
خلاصه شب شد و مهمونا اومدن و منم مشغول حرف زدن بادوستام بودم که دیدم یک ماشین اومد توی حیاط مهمونی...
چون تولد انا بود بعضی از فامیل هاشون روگفته بودن ماشینه به چشمم آشنا میومد..
انا: میسناسیش؟
ات: چی؟ نه
انا: این ماشینی که اومد پسر داییمه
ات: اوووووخیلی باکلاسه
انا: اره تعجبم دعوتمو قبول کرده و اومده
ات: خب پس من ازش پذییرایی میکنم توبه مهمونات برس... منم حسابشومیارم سر جاش
انا: ات بس کن تورو خدا
ات: باشه
منم تصمیم گرفتم برم و ازش پذیرایی کنم چون جز مهمون های ویژه بود....(خدمتکار کجاییی بیا ات و بگیییر)
داشتم میرفتم که یکی دستمو گرف و کشید...
کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: هعییی ترسیدم
کوک: گفتم اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: خودت اینجاچیکار میکنی؟
کوک: دعوتم تولد دختر عممه حالا تو؟
ا/ت: انا دختر عمه تهههههههههه
کوک: اره چطور؟
ات: دوستمه....
کوک: که اینطور
ات: حالا دستمو ول کن میخوام برم...
کوک: کجا؟
ات: به بقیه عشق و حالم برسم
(اووو حالا اگه داداشتم بود همینومیگفتی)
انا: خوش اومدی بیا تو فقط نگا چی کردیم...
ات: جییییغغ وااااایییی امشب من کامل خوش میگذرونمممم
حالا کیا رو میگی بیان؟
انا: دوستامون
به آیو داداشش گفتم بیان دیگه نمیدونم
ات:آیو؟
آنا: اره دیگه
ات: اوک ولش بریم ....
خلاصه شب شد و مهمونا اومدن و منم مشغول حرف زدن بادوستام بودم که دیدم یک ماشین اومد توی حیاط مهمونی...
چون تولد انا بود بعضی از فامیل هاشون روگفته بودن ماشینه به چشمم آشنا میومد..
انا: میسناسیش؟
ات: چی؟ نه
انا: این ماشینی که اومد پسر داییمه
ات: اوووووخیلی باکلاسه
انا: اره تعجبم دعوتمو قبول کرده و اومده
ات: خب پس من ازش پذییرایی میکنم توبه مهمونات برس... منم حسابشومیارم سر جاش
انا: ات بس کن تورو خدا
ات: باشه
منم تصمیم گرفتم برم و ازش پذیرایی کنم چون جز مهمون های ویژه بود....(خدمتکار کجاییی بیا ات و بگیییر)
داشتم میرفتم که یکی دستمو گرف و کشید...
کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: هعییی ترسیدم
کوک: گفتم اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: خودت اینجاچیکار میکنی؟
کوک: دعوتم تولد دختر عممه حالا تو؟
ا/ت: انا دختر عمه تهههههههههه
کوک: اره چطور؟
ات: دوستمه....
کوک: که اینطور
ات: حالا دستمو ول کن میخوام برم...
کوک: کجا؟
ات: به بقیه عشق و حالم برسم
(اووو حالا اگه داداشتم بود همینومیگفتی)
۱۲.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.