پارت شانزدهم
پارت شانزدهم
ا.ت از این کار تهیونگ تعجب کرده بود
توی بهت مونده بود
بعد چند ثانیه تازه به خودش اومد و اونو هل داد
-شما؟
+میدونستم پیدات میکنم
×خوب دیگه کار ما هم تموم شد...ماموریتم به پایان رسید
+ممنوم ازت هیونگ.....کار سختی کردی
×قابلی نداشت وظیفمو انجام دادم
-اینجا چه خبره؟
×راستش...
همون موقع جیمین با سر و صدا اومد
اون دخترا که با یونگی بودن گرفته بودنش و اجازه نمیدادن بیاد پیش ا.ت
جیمین:ولم کنین میخوام برم پیش زنم*داد*
یونگی:ولش کنین بزارین بیاد
جیمین با دو اومد پیش ات و بدنشو چک کرد که مبادا آسیبی دیده باشه
+چیزیت نشد؟چیکارت کردن؟آسیبی ندیدی؟
-نه چیزیم نیست
فلش بک به مهمونی:
ا.ت رو بردن اما نزاشتن جیمین بیاد
+کجا بردینش؟
= نگران نباشین
+چی میگی تو بگو کجا بردینش؟
=اگه میخواین بفهمین همراه من بیاین
جیمین همراه اون دخترا رفت تا از موضوع باخبر بشه
*پایان فلش بک*
-نه چیزیم نیست....فقط میخوام بدونم اینجا چه خبره؟!
جیمین یه نگاهی به تهیونگ انداخت و گفت:
+برات تعریف میکنم فعلا بیا بریم
×کجا با این عجله؟
+دیگه زحمت و کم میکنیم
×ولی تازه پیداش کردم میخوام پیشم باشه
+بعدا هم میتونی ببینیش!
جیمین دست ا.ت رو گرفت و داشت میرفت که یونگی از اونیکی دست ا.ت رو گرفت
یونگی:ولی ایشون خانوادشونه حق داره ببینتش
+ولی همسر منه شما هم حق دخالت ندارین! شما حقی نداری که نگهش داری!
-لطفا بگین اینجا چه خبره؟؟! ایشون کی هستن؟
×اگه همسرِ عزیزت بزاره برات تعریف میکنم!
+فک کنم بدونین با یه غریبه باید رسمی صحبت کنین نه؟
×خواهر منه دوست دارم هر طور که میخوام باهاش حرف بزنم تو مشکلی داری؟
+خواهرت؟؟ هه! ۲۰ سال قبل که ولش کردی الان چیشده بهش میگی خواهرم؟
×من ولش نکردم!
+پس اون مامورای زن دارن بهم دروغ میگن؟ تو و خانوادت چطور تونستین باهاش اینجوری رفتار کنین؟
-جیمین این حرفا یعنی چی؟ چرا اون مرد بهم میگه خواهرم؟
×واسه اینکه من برادر واقعیتم!
+آره...البته یه برادرِ عوضیه چون ۲۰ سال پیش ولت کردن به امون خدا!
×پدر و مادرم ولش کردن! من اون موقع بچه بودم!
فلش بک:
هانول با نا امیدی به نوزاد داخل تخت نگاه کرد
حداقل امیدوار بود موقع زایمان بمیره...اما این اتفاق نیوفتاد!
صحیح و سالم روی تخت بود و نفس می کشید
حالا با این اوضاعی که داشتن چطور میتونستن مواظب این بچه باشن؟
اونا حتی شهریه ی دو ماهِ مدرسه ی تهیونگ رو نداده بودن
مریضم حالم خوب نیست لطفا درک کنید((:
ا.ت از این کار تهیونگ تعجب کرده بود
توی بهت مونده بود
بعد چند ثانیه تازه به خودش اومد و اونو هل داد
-شما؟
+میدونستم پیدات میکنم
×خوب دیگه کار ما هم تموم شد...ماموریتم به پایان رسید
+ممنوم ازت هیونگ.....کار سختی کردی
×قابلی نداشت وظیفمو انجام دادم
-اینجا چه خبره؟
×راستش...
همون موقع جیمین با سر و صدا اومد
اون دخترا که با یونگی بودن گرفته بودنش و اجازه نمیدادن بیاد پیش ا.ت
جیمین:ولم کنین میخوام برم پیش زنم*داد*
یونگی:ولش کنین بزارین بیاد
جیمین با دو اومد پیش ات و بدنشو چک کرد که مبادا آسیبی دیده باشه
+چیزیت نشد؟چیکارت کردن؟آسیبی ندیدی؟
-نه چیزیم نیست
فلش بک به مهمونی:
ا.ت رو بردن اما نزاشتن جیمین بیاد
+کجا بردینش؟
= نگران نباشین
+چی میگی تو بگو کجا بردینش؟
=اگه میخواین بفهمین همراه من بیاین
جیمین همراه اون دخترا رفت تا از موضوع باخبر بشه
*پایان فلش بک*
-نه چیزیم نیست....فقط میخوام بدونم اینجا چه خبره؟!
جیمین یه نگاهی به تهیونگ انداخت و گفت:
+برات تعریف میکنم فعلا بیا بریم
×کجا با این عجله؟
+دیگه زحمت و کم میکنیم
×ولی تازه پیداش کردم میخوام پیشم باشه
+بعدا هم میتونی ببینیش!
جیمین دست ا.ت رو گرفت و داشت میرفت که یونگی از اونیکی دست ا.ت رو گرفت
یونگی:ولی ایشون خانوادشونه حق داره ببینتش
+ولی همسر منه شما هم حق دخالت ندارین! شما حقی نداری که نگهش داری!
-لطفا بگین اینجا چه خبره؟؟! ایشون کی هستن؟
×اگه همسرِ عزیزت بزاره برات تعریف میکنم!
+فک کنم بدونین با یه غریبه باید رسمی صحبت کنین نه؟
×خواهر منه دوست دارم هر طور که میخوام باهاش حرف بزنم تو مشکلی داری؟
+خواهرت؟؟ هه! ۲۰ سال قبل که ولش کردی الان چیشده بهش میگی خواهرم؟
×من ولش نکردم!
+پس اون مامورای زن دارن بهم دروغ میگن؟ تو و خانوادت چطور تونستین باهاش اینجوری رفتار کنین؟
-جیمین این حرفا یعنی چی؟ چرا اون مرد بهم میگه خواهرم؟
×واسه اینکه من برادر واقعیتم!
+آره...البته یه برادرِ عوضیه چون ۲۰ سال پیش ولت کردن به امون خدا!
×پدر و مادرم ولش کردن! من اون موقع بچه بودم!
فلش بک:
هانول با نا امیدی به نوزاد داخل تخت نگاه کرد
حداقل امیدوار بود موقع زایمان بمیره...اما این اتفاق نیوفتاد!
صحیح و سالم روی تخت بود و نفس می کشید
حالا با این اوضاعی که داشتن چطور میتونستن مواظب این بچه باشن؟
اونا حتی شهریه ی دو ماهِ مدرسه ی تهیونگ رو نداده بودن
مریضم حالم خوب نیست لطفا درک کنید((:
۶۷.۱k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.