عشقباطعمتلخ Part

#عشق_باطعم_تلخ #Part15

توی راهرو داشتم رد می‌شدم که به سمت پنجره کشیده شدم، حدس زدم کی می‌تونه باشه؛ برای همین عصبی گفتم:
- شهرزاد حوصله ندارم.
تا سرم رو بلند کردم با دیدن کیوانِ یخ زدم، تپش قلبم رفت روی هزار، کیوان با حالت چندش همیشگی گفت:
- خوبی عشقم؟
یه مشت زدم وسط قفسه سینش و گفتم:
- خفه شو، من عشق کسی نیستم.
پشتم رو بهش کردم که دستم رو کشید و چون حراست داشت، نگاهمون می‌کرد سعی کردم عادی رفتار کنم.
- آنا شنیدم عمو حسین فوت کردن.
محکم دستم رو از دستش کشیدم که دیدم از فاصله دور پرهام زل زده به ما، این بدتر روی مخم بود. دندون‌هام رو روی هم فشار دادم صدایی از لای دندون‌های گره خورده‌ام، خارج کردم.
- کیوان این‌جا محل کارمه، این‌جا چه غلطی می‌کنی؟!
خندید و زل زد بهم، از اون نگاه های حال بهم زن.
- جانم عزیزم، بله می‌دونم محل کارتِ، اومدم عشقم رو ببینم.
دستش و روی گونم گذاشت و با انگشتش گونم رو ناز کرد، حالم داشت از این پسر بهم می‌خورد، چَک محکمی روی گونش نشوندم، انگشت تهدیدم رو براش بالا بردم:
- آخرین دفع باشه بهم دست می‌زنی، فهمیدی؟!
این فهمیدی رو جوریی گفتم که آقای قاضیانی (حراست) اومد سمتمون.
- خانم راد مشکلی پیش اومده؟
نگاه عصبیم رو از کیوان گرفتم و سعی کردم به خودم مسلط باشم، گفتم:
- نه چیزی نیست.

📓 @romano0o3 📝
دیدگاه ها (۱)

#عشق_باطعم_تلخ #Part16هنوز پرهام داشت مارو نگاه می‌کرد، وقتی...

#عشق_باطعم_تلخ #Part17فرحان جلو کنار برج زهرمار (پرهام) بود،...

#عشق_باطعم_تلخ #Part14منم زل زدم توی چشم‌هاش، هر چند خیلی بر...

#عشق_باطعم_تلخ #Part13شهرزاد برام دست تکون می‌داد می‌خندید، ...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

رمان بغلی من پارت ۶۶ ارسلان: بخدا چیزی نیست پنبه رو آغشته به...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط