رمان همزاد
رمان همزاد
پارت۱۲
بعدازخوردن شام بانظرسام موافقت کردیم تای فیلم ترسناک ببینیم،کاش موافقت نمی کردیم چون آدین خیلی خسته بود چشماش کاسه خون بود،رفتم سمتش وگفتم:
-آدین بهترنیست بری اتاق استراحت کنی.
آدین یجوری نگام کرد که بازقلبم لرزید وای خدا باز این قلب لرزیدکه،آدین دستموگرفت و منو نشوند کنارخودش رومبا ودستشو دورشونم انداخت
آدین:نه میخوام پیش تواسترحت کنم.
قلبم داشت دیونه وارمیلرزیدخدایا خیلی میتریم چرا قلبم اینطوریع یهودستو پاهام بی حس میشن.
آدین آروم زیر گوشم گفت:
-میدنستی اولین باره که داریی اسممو صدای میکنی.
لبخند رو لبم اومد دلم میخواست به چشماش نگاه کنم به اون تیله های جذاب ولی نمی شدچون هم قلبم میلرزید و هم نمی تونستم نگامو از چشماش بگیرم.
بچه ها برقارو خاموش کردن و اصلا"براشون مهم نبودما چطوری نشستیم ارسام جدای روی مبل نشسته بود و اصلا"به بارانا که داشت خودشوبه درودیوار میزد که باهاش آشتی کنه توجه نمی کرد،سام هم روزمین نشسته بود و پاهاشودراز کرده بود و اشکان سرشوروپاش گذاشته بود،آدریناهم داشت فیلمو میزاشت،وقتی فیلمو گڋاشت خوایت بیاد سمت ما وقتی دید هرکی پیش ی نفره ناراحت شد خواست بره تو اتاق،میخواستم بلند شم و برم سمتش که اشکان دستشو گرفت و کنار خودش برد و روی بالشت خوابندش،تعجب کردم که چرا اشکان سر آدرینارو روی پای سام نزاست و رو بالشت گذاشت اصلا"بهش نمیاد غیرتی باشه.
فیلم درمورد جن و جنگیری بود از ی سمت ضربان قلبم از نزدیکی به آدین میلرزید و از ی سمت با دیدن اون راهبه با اون قیافش، یجای فیلم بود که زنع توی اتاق تاریکی بود وکه یهو ی جفت چشم معلوم شد به سمتش رفت،که برق روشن شد و روبه روش ی تابلو از اون راهبه بودکه از اون تابلو دو دست روی تابلو قرار گرفت و یهو تابلو به سرعت به سمت زنه رفت همون راهبه بود وقتی اونجا رو دیدم ی جیغ کشیدم و سرمو تو سینه ی آدین مخفی کردم خیلی راهبش ترسناک بود با اون چادر مشکی و چهره صورتش(فیلم کانجوینگ )
آدین وقتی دید ترسیدم شروع کرد زیرگوشم به گفتن چیزهای خنده دار که من چقدر ازش ممنون بودم گه بااین حرفاش آرومم میکرد.
آدین:آروم چشم جنگلی من چیزی نیست که یه زن بود که شوهر خوشگل،خوش هیکل،خوش تیب،خوش قدوبالا شو از دست داده بود و ازبس برای شوهر جونش گریه کرده بود این ریختی شده بود.میگم من مُردم قیافتونو اینجوری نکنی یوقت.
نمیدنم چرا یهو اخمام رفتن تو هم دوست نداشتم اینطوری حرف بزنه.سرمو بلند کردم و به چشماش نگاه کردم اصلا"حواسمو به فیلم نبود که بچه ها جیغ و داد میکردن
ضربان قلبم تنگ میزد نفسم یطوری شده بود دستو پا هام بی حس بودن،نمی دونم چمه ضربان قلبم تیلی تند میزد،آدین متوجه چهر درهمم شد وگفت:
-نور حالت خوبه؟
-نه قلبم
آدین سری منو از خودش جدا کرد و رفت سمت برق روشن کردن برق هماناو بوسیدن ارسام و بارانا همانا
اشکان و سام تادیدن این دوتا همودارن میبوسن همچین جیغ هلهله میکشیدن که آدین دمپای تو خونه ایشو در اورد و کوبید به ارسام بارانا رو ول کرد و ی لبخند بزرگ زد و دمپایو به سمت آدین پرت کرد بارانا هم سرخ شده بود خخخ خوب دختر اینجاجای اینکارا بود.
آدین:پاشو ببینم ارسام حال نور خوب نیست.
توجه همه به من جلب شد فکر کنم صورتم قرمز شده بود
ارسام سمتم اومد و گفت:
-نور حالت خوبه؟
اصلا"چرا باید حالمو به ارسام بگم،به آدین نگاه کردم وقتی دید گیجم گفت:ارسام داره دکتری میخونه نور.
ارسام:پاشو نور بیا اتاق خواب معاینت کنم.
باهاش به سمت اتاق خواب رفتم روی تخت نشستیم و گفت:
-چیشده ؟؟
بعد با شیطمنت گفت:
-نکنه داداش ماهم ازیتت کرده.
خجالت کشیدم و گفتم:نه همه که مثل شما نیستن.
-داری تیکه میندازی.
-هرچی دوست داری فکر کن.
-باشه باشه بابا تسلیم، الان بهم بگو چت شده؟
-چند وقته ضربان قلبم خیلی تند میزنه یهو میلرزه.
بعد با نگرانی گفتم:قلبم مشکلی داره؟؟
ارسام بلندزدزیرخنده وگفت:
-نه خانوم این ضربانا برای همه پیش میان.
با گیجی نگاش کردم گه یعنی چی؟؟
-خوب خانوم خانوم ضربانه قلبتون نشانه ی عشقه
باتعجب گفتم:
-عشق
-بله دقیقا"خانوم عاشق،ولی اینو بدون عشق بهترین حس زندگیه ،منم ی عاشقم،عاشق بارانای خودم،بهتر ببیندی ضربان قلبت پیش کی اروم قرار نداره بعد متوجه میشی ایوای برمن شدم ی عاشق دیونه.
حرفای ارسام خیلی روم تعصیر گڋاشت یعنی من واقعا"عاشق شدم ولی عاشق کی؟؟؟
-ارسام:حالا این کیه دلتو برده.
به گذشته فکر کردم به اولین لحظه ای که آدینو دید، اولین باری که دستمو گرفت تو باغ،برای این که نمی تونستن راه برم بغلم کرد ضربان قلبش ،بوی عطرش،صدای نفس کشیدنش،
رقصمون که با شنیدن صدای قلبش آروم می شدم،وقتی به فکرمه ،وقتی با لبخند نگام میکنه، وقتی میخنده ،وقتی حرف میزنه اینا همه ی حس زیبایی بهم دست میده،
ارسام:آدینه درسته
بهش نگاه کردمو لبخن
پارت۱۲
بعدازخوردن شام بانظرسام موافقت کردیم تای فیلم ترسناک ببینیم،کاش موافقت نمی کردیم چون آدین خیلی خسته بود چشماش کاسه خون بود،رفتم سمتش وگفتم:
-آدین بهترنیست بری اتاق استراحت کنی.
آدین یجوری نگام کرد که بازقلبم لرزید وای خدا باز این قلب لرزیدکه،آدین دستموگرفت و منو نشوند کنارخودش رومبا ودستشو دورشونم انداخت
آدین:نه میخوام پیش تواسترحت کنم.
قلبم داشت دیونه وارمیلرزیدخدایا خیلی میتریم چرا قلبم اینطوریع یهودستو پاهام بی حس میشن.
آدین آروم زیر گوشم گفت:
-میدنستی اولین باره که داریی اسممو صدای میکنی.
لبخند رو لبم اومد دلم میخواست به چشماش نگاه کنم به اون تیله های جذاب ولی نمی شدچون هم قلبم میلرزید و هم نمی تونستم نگامو از چشماش بگیرم.
بچه ها برقارو خاموش کردن و اصلا"براشون مهم نبودما چطوری نشستیم ارسام جدای روی مبل نشسته بود و اصلا"به بارانا که داشت خودشوبه درودیوار میزد که باهاش آشتی کنه توجه نمی کرد،سام هم روزمین نشسته بود و پاهاشودراز کرده بود و اشکان سرشوروپاش گذاشته بود،آدریناهم داشت فیلمو میزاشت،وقتی فیلمو گڋاشت خوایت بیاد سمت ما وقتی دید هرکی پیش ی نفره ناراحت شد خواست بره تو اتاق،میخواستم بلند شم و برم سمتش که اشکان دستشو گرفت و کنار خودش برد و روی بالشت خوابندش،تعجب کردم که چرا اشکان سر آدرینارو روی پای سام نزاست و رو بالشت گذاشت اصلا"بهش نمیاد غیرتی باشه.
فیلم درمورد جن و جنگیری بود از ی سمت ضربان قلبم از نزدیکی به آدین میلرزید و از ی سمت با دیدن اون راهبه با اون قیافش، یجای فیلم بود که زنع توی اتاق تاریکی بود وکه یهو ی جفت چشم معلوم شد به سمتش رفت،که برق روشن شد و روبه روش ی تابلو از اون راهبه بودکه از اون تابلو دو دست روی تابلو قرار گرفت و یهو تابلو به سرعت به سمت زنه رفت همون راهبه بود وقتی اونجا رو دیدم ی جیغ کشیدم و سرمو تو سینه ی آدین مخفی کردم خیلی راهبش ترسناک بود با اون چادر مشکی و چهره صورتش(فیلم کانجوینگ )
آدین وقتی دید ترسیدم شروع کرد زیرگوشم به گفتن چیزهای خنده دار که من چقدر ازش ممنون بودم گه بااین حرفاش آرومم میکرد.
آدین:آروم چشم جنگلی من چیزی نیست که یه زن بود که شوهر خوشگل،خوش هیکل،خوش تیب،خوش قدوبالا شو از دست داده بود و ازبس برای شوهر جونش گریه کرده بود این ریختی شده بود.میگم من مُردم قیافتونو اینجوری نکنی یوقت.
نمیدنم چرا یهو اخمام رفتن تو هم دوست نداشتم اینطوری حرف بزنه.سرمو بلند کردم و به چشماش نگاه کردم اصلا"حواسمو به فیلم نبود که بچه ها جیغ و داد میکردن
ضربان قلبم تنگ میزد نفسم یطوری شده بود دستو پا هام بی حس بودن،نمی دونم چمه ضربان قلبم تیلی تند میزد،آدین متوجه چهر درهمم شد وگفت:
-نور حالت خوبه؟
-نه قلبم
آدین سری منو از خودش جدا کرد و رفت سمت برق روشن کردن برق هماناو بوسیدن ارسام و بارانا همانا
اشکان و سام تادیدن این دوتا همودارن میبوسن همچین جیغ هلهله میکشیدن که آدین دمپای تو خونه ایشو در اورد و کوبید به ارسام بارانا رو ول کرد و ی لبخند بزرگ زد و دمپایو به سمت آدین پرت کرد بارانا هم سرخ شده بود خخخ خوب دختر اینجاجای اینکارا بود.
آدین:پاشو ببینم ارسام حال نور خوب نیست.
توجه همه به من جلب شد فکر کنم صورتم قرمز شده بود
ارسام سمتم اومد و گفت:
-نور حالت خوبه؟
اصلا"چرا باید حالمو به ارسام بگم،به آدین نگاه کردم وقتی دید گیجم گفت:ارسام داره دکتری میخونه نور.
ارسام:پاشو نور بیا اتاق خواب معاینت کنم.
باهاش به سمت اتاق خواب رفتم روی تخت نشستیم و گفت:
-چیشده ؟؟
بعد با شیطمنت گفت:
-نکنه داداش ماهم ازیتت کرده.
خجالت کشیدم و گفتم:نه همه که مثل شما نیستن.
-داری تیکه میندازی.
-هرچی دوست داری فکر کن.
-باشه باشه بابا تسلیم، الان بهم بگو چت شده؟
-چند وقته ضربان قلبم خیلی تند میزنه یهو میلرزه.
بعد با نگرانی گفتم:قلبم مشکلی داره؟؟
ارسام بلندزدزیرخنده وگفت:
-نه خانوم این ضربانا برای همه پیش میان.
با گیجی نگاش کردم گه یعنی چی؟؟
-خوب خانوم خانوم ضربانه قلبتون نشانه ی عشقه
باتعجب گفتم:
-عشق
-بله دقیقا"خانوم عاشق،ولی اینو بدون عشق بهترین حس زندگیه ،منم ی عاشقم،عاشق بارانای خودم،بهتر ببیندی ضربان قلبت پیش کی اروم قرار نداره بعد متوجه میشی ایوای برمن شدم ی عاشق دیونه.
حرفای ارسام خیلی روم تعصیر گڋاشت یعنی من واقعا"عاشق شدم ولی عاشق کی؟؟؟
-ارسام:حالا این کیه دلتو برده.
به گذشته فکر کردم به اولین لحظه ای که آدینو دید، اولین باری که دستمو گرفت تو باغ،برای این که نمی تونستن راه برم بغلم کرد ضربان قلبش ،بوی عطرش،صدای نفس کشیدنش،
رقصمون که با شنیدن صدای قلبش آروم می شدم،وقتی به فکرمه ،وقتی با لبخند نگام میکنه، وقتی میخنده ،وقتی حرف میزنه اینا همه ی حس زیبایی بهم دست میده،
ارسام:آدینه درسته
بهش نگاه کردمو لبخن
۱۱.۸k
۲۳ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.