رمان همزاد
رمان همزاد
پارت۱۳
#آدین
خدایا یعنی چی شده؟گفت قلبش،نکنه قلبش دردمیکنه..!!
اصلا"حالم خوب نبود دلم میخواست تمام وسایل خونه رو بهم بریزم وسایلو بشکنم،دیگه طاقت نیوردم و به سمت در رفتم همینکه خواستم درو بازکنم دربازشد وچشمای سبز جنگلیش نمایان شد،دستمو روشونش گڋاشتم و با نگرانی گفتم:
-نور حالت خوبه عزیزم؟
همینطوری نگام میکرد معنی این نگاه هاش چی بود یعنی انقدر حالش بعدعع؟
با نگرانی به ارسام نگاه کردم و گفتم:ارسام چی شده؟؟نور چیزیش شده؟عععع حرف بزن دیگه
ارسام:باشه آدین چرا دادمیزنی.
بعدارسام و نور همو نگاه کردن ،بعد ارسام روبه من گفت:
-واسه خستگی راه ازیت شده کمی استراحت کنه حالش خوب میشه.
به نور نگاه کردم،یعنی فقط واسه خستگی اینجور شده بود؟پس چرا گفت قلبم؟
روبه نور گفتم:توکه گفتی قلبت...
پریدسر حرفم و گفت:
--نع حالم خوبه فقط اگه میشه من خیلی خواستم برم بخوابم.
آدریناسری اومد سمت نور و بغلش گردوگفت:
-خیلی ترسیدم اجی
اجی؟؟؟این آدی منه؟؟به نور میگه اجی کی انقدر صمیمی شدن گه به هم میگن اجی ؟؟؟ولی خوشبحال آدی دلم میخواست آغوش ی دختر چشم جنگلی عجیب رو امتحان کنم وقتی به چشماش نگاه میکنم آرامش میگیرم اونجا دیگه چه حسی بهم دست میدهع یعنی..؟؟
بعد از این که نور حال آدی (دوستان آدی همون آدریناست آدین اینجوری صداش میکنه)رو بهتر کرد باهم رفتن بخوابن.
-عــــَـــــــچــــــــــــو
باصدای خنده بیدارشدم پسرا بالا سرم کرو کر میخندیدن،ی نگاه بهشون کردم دست اشکان پودرفلفل سیاه بود و بالای بینیم میریخت ،بلند شدم و اصلا"حواسم نبود مثل همیشه بلوز تنم نیست و بابالا تنه لخت داشتم اشکانُ دنبال میکردم و هر دقیقه عطسه میکردم و بینیم و چشمامو دست میکشیدم ،عصبی بودم همینطوری به اشکان فوش میدادم دخترا هم تو حال بودن و با تعمب و خنده ما رو نگاه میکردن تو جمع دخترا نورو ندیدم.به اشکان رسیدم و دست کردم تو موهای بورش و میکشیدم میکشیدمااا ،اشکان هم جیغ میکشیدو فوشم میداد
-ســــــــــام آهـــــــــــای ســـــــــــام
سام:جانم داداش بخدا من کاری نکردم.
-نگران نباش برای تو و ارسام هم دارم فعلا بروپودر فلفل سیاه رو بیار.
بارانا:واآدین باارسام چیکار داری (دستشو سمت اشکان کرد) تمام این اتیشا از این پسری چلغوز بالا میاد،به ارسام چیگار داری.
روبه بارانا گفتم:نگرانش نباش یه بلایی سرش میارم که به بوسیش خوب شه.
همه زدن زیر خند و ارسام بانیش باز گفت:
-داداش خودمی بیا داداش اول منو بزن،اگه دوس داشتی بع جای اشکانم بزن هرچه زدن بیشتر باشه بوس رو لب بیشتر.
وای خدا مردیم از خنده بارانا از خجالت سرخ شده بود ی بالشت گرفت و پرت کرد تو سر ارسام.
ارسام:هیچی مثل خود عشقت کتکت بزنه نمیشه هم کتکش حالت میده هم بوسیدنش.
باز زدیم زیرخنده که بارانا ی جیغ کشید و رقت تو اتاق و تو اتاق هم جیغ میکشید.
ارسام:عشقم اینجا جیغ نکش انقدر اخلاق جیغ جیغوتو به همه نشون نده ضعیفه
بارانا با شنیدن ضعیفه ی جیغ قرمزکشیدو گفت:
-ارسام منو تو تنها میشیم دیگه اون و...
ارسام پرید سرحرفش گفت:اونوقت با بوس های رنگارنگ خوش میگذرونیم.
بارانا ی جیغ دیگه زد و صدای شکستن ی چیزی اومد
درحال بازشدو نوربا اومد تو سرش پایین بودبه سمتش رفتم،خواستم دستمو رو شونش بزارم که شونشو کشید عقب،چشه؟چشه نداره پسر حتما"نمی خواد بهش نزدیک بشی.
-حالت خوبه نور؟
چیزی نگفت و همینطوری سرش پایین بود.
با شنیدن صدای جیغ بارانا سرشو اورد بالا و با دیدن بالا تنه لختم قرمزشد و سرشو انداخت پایین ،وای قرمزشون نکن دست خودم نیست یهو میرم بوس یا گازشون میگیرم.
-نور
-بله
سرش همینطوری پایین بود.وایسا دارم برات
-نورسرتوبیاربالا
-چرا؟
-سرتوبیاربالامیخوام بهت ی چیزی نشون بدم.
-چی؟
-خوب اگه سرتونیاری بالا که نمیتونی ببینی چقدر باحاله.
کمی مکث کرد بعد سرشو اورد بالا ،اوردن سرش بالا همانا و بوسیدن لپ قرمزش همانا
زیر گوشش گفتم:از این به بعد حواست باشه اگه لپت قرمز شد ی بوسه بعد یکی دیگه بوسیدمش
وگفتم:اعضافه میشه.
با تعجب نگام میکرد و همینطوری مات وایستاده بود ی لبخند نازی بهش زدم و به سمت اتاق رفتم و تا لباسمو بپوشم بعد به داد اون سه کله پوک میرسم.
شب بابچه هاتصمیم گرفتیم بریم کوه بعد از جمع کردوسایل به راه افتادیم،نور بعد از اون اتفاق همش خودشو ازم پنهون میکردبا اتفاق صبح لبخندرو لبم اومد چه حس خوبی بود .
وقتی به جنگل رسیدم اتیش روشن کردیم چون تاریک بود بعد سیب زمینی هارو تو آتیش گڋاشتیم هرکدومع مون پتو دور خودمون گڋاشته بودیم و نشسته بودیم دخترا باهم صحبت میکردن.
سام:بچه ها ی جا نشستن چقدر سخته من نمیتونم بشینم.
بعد بلند شد و به سمت ماشین رفت وگیتارمو اورو اااااا نهههه
آدرینا تا گیتارو دید جیغی زد و شروع کردبه دست زدن .
ارسام یکی زد به شونم و گفت:برو پسر
پارت۱۳
#آدین
خدایا یعنی چی شده؟گفت قلبش،نکنه قلبش دردمیکنه..!!
اصلا"حالم خوب نبود دلم میخواست تمام وسایل خونه رو بهم بریزم وسایلو بشکنم،دیگه طاقت نیوردم و به سمت در رفتم همینکه خواستم درو بازکنم دربازشد وچشمای سبز جنگلیش نمایان شد،دستمو روشونش گڋاشتم و با نگرانی گفتم:
-نور حالت خوبه عزیزم؟
همینطوری نگام میکرد معنی این نگاه هاش چی بود یعنی انقدر حالش بعدعع؟
با نگرانی به ارسام نگاه کردم و گفتم:ارسام چی شده؟؟نور چیزیش شده؟عععع حرف بزن دیگه
ارسام:باشه آدین چرا دادمیزنی.
بعدارسام و نور همو نگاه کردن ،بعد ارسام روبه من گفت:
-واسه خستگی راه ازیت شده کمی استراحت کنه حالش خوب میشه.
به نور نگاه کردم،یعنی فقط واسه خستگی اینجور شده بود؟پس چرا گفت قلبم؟
روبه نور گفتم:توکه گفتی قلبت...
پریدسر حرفم و گفت:
--نع حالم خوبه فقط اگه میشه من خیلی خواستم برم بخوابم.
آدریناسری اومد سمت نور و بغلش گردوگفت:
-خیلی ترسیدم اجی
اجی؟؟؟این آدی منه؟؟به نور میگه اجی کی انقدر صمیمی شدن گه به هم میگن اجی ؟؟؟ولی خوشبحال آدی دلم میخواست آغوش ی دختر چشم جنگلی عجیب رو امتحان کنم وقتی به چشماش نگاه میکنم آرامش میگیرم اونجا دیگه چه حسی بهم دست میدهع یعنی..؟؟
بعد از این که نور حال آدی (دوستان آدی همون آدریناست آدین اینجوری صداش میکنه)رو بهتر کرد باهم رفتن بخوابن.
-عــــَـــــــچــــــــــــو
باصدای خنده بیدارشدم پسرا بالا سرم کرو کر میخندیدن،ی نگاه بهشون کردم دست اشکان پودرفلفل سیاه بود و بالای بینیم میریخت ،بلند شدم و اصلا"حواسم نبود مثل همیشه بلوز تنم نیست و بابالا تنه لخت داشتم اشکانُ دنبال میکردم و هر دقیقه عطسه میکردم و بینیم و چشمامو دست میکشیدم ،عصبی بودم همینطوری به اشکان فوش میدادم دخترا هم تو حال بودن و با تعمب و خنده ما رو نگاه میکردن تو جمع دخترا نورو ندیدم.به اشکان رسیدم و دست کردم تو موهای بورش و میکشیدم میکشیدمااا ،اشکان هم جیغ میکشیدو فوشم میداد
-ســــــــــام آهـــــــــــای ســـــــــــام
سام:جانم داداش بخدا من کاری نکردم.
-نگران نباش برای تو و ارسام هم دارم فعلا بروپودر فلفل سیاه رو بیار.
بارانا:واآدین باارسام چیکار داری (دستشو سمت اشکان کرد) تمام این اتیشا از این پسری چلغوز بالا میاد،به ارسام چیگار داری.
روبه بارانا گفتم:نگرانش نباش یه بلایی سرش میارم که به بوسیش خوب شه.
همه زدن زیر خند و ارسام بانیش باز گفت:
-داداش خودمی بیا داداش اول منو بزن،اگه دوس داشتی بع جای اشکانم بزن هرچه زدن بیشتر باشه بوس رو لب بیشتر.
وای خدا مردیم از خنده بارانا از خجالت سرخ شده بود ی بالشت گرفت و پرت کرد تو سر ارسام.
ارسام:هیچی مثل خود عشقت کتکت بزنه نمیشه هم کتکش حالت میده هم بوسیدنش.
باز زدیم زیرخنده که بارانا ی جیغ کشید و رقت تو اتاق و تو اتاق هم جیغ میکشید.
ارسام:عشقم اینجا جیغ نکش انقدر اخلاق جیغ جیغوتو به همه نشون نده ضعیفه
بارانا با شنیدن ضعیفه ی جیغ قرمزکشیدو گفت:
-ارسام منو تو تنها میشیم دیگه اون و...
ارسام پرید سرحرفش گفت:اونوقت با بوس های رنگارنگ خوش میگذرونیم.
بارانا ی جیغ دیگه زد و صدای شکستن ی چیزی اومد
درحال بازشدو نوربا اومد تو سرش پایین بودبه سمتش رفتم،خواستم دستمو رو شونش بزارم که شونشو کشید عقب،چشه؟چشه نداره پسر حتما"نمی خواد بهش نزدیک بشی.
-حالت خوبه نور؟
چیزی نگفت و همینطوری سرش پایین بود.
با شنیدن صدای جیغ بارانا سرشو اورد بالا و با دیدن بالا تنه لختم قرمزشد و سرشو انداخت پایین ،وای قرمزشون نکن دست خودم نیست یهو میرم بوس یا گازشون میگیرم.
-نور
-بله
سرش همینطوری پایین بود.وایسا دارم برات
-نورسرتوبیاربالا
-چرا؟
-سرتوبیاربالامیخوام بهت ی چیزی نشون بدم.
-چی؟
-خوب اگه سرتونیاری بالا که نمیتونی ببینی چقدر باحاله.
کمی مکث کرد بعد سرشو اورد بالا ،اوردن سرش بالا همانا و بوسیدن لپ قرمزش همانا
زیر گوشش گفتم:از این به بعد حواست باشه اگه لپت قرمز شد ی بوسه بعد یکی دیگه بوسیدمش
وگفتم:اعضافه میشه.
با تعجب نگام میکرد و همینطوری مات وایستاده بود ی لبخند نازی بهش زدم و به سمت اتاق رفتم و تا لباسمو بپوشم بعد به داد اون سه کله پوک میرسم.
شب بابچه هاتصمیم گرفتیم بریم کوه بعد از جمع کردوسایل به راه افتادیم،نور بعد از اون اتفاق همش خودشو ازم پنهون میکردبا اتفاق صبح لبخندرو لبم اومد چه حس خوبی بود .
وقتی به جنگل رسیدم اتیش روشن کردیم چون تاریک بود بعد سیب زمینی هارو تو آتیش گڋاشتیم هرکدومع مون پتو دور خودمون گڋاشته بودیم و نشسته بودیم دخترا باهم صحبت میکردن.
سام:بچه ها ی جا نشستن چقدر سخته من نمیتونم بشینم.
بعد بلند شد و به سمت ماشین رفت وگیتارمو اورو اااااا نهههه
آدرینا تا گیتارو دید جیغی زد و شروع کردبه دست زدن .
ارسام یکی زد به شونم و گفت:برو پسر
۹.۶k
۲۵ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.