سال بعد آیانه
۱۰ سال بعد آیانه
اون روز،توی اون پارک،همه جیز تمون شد،رابطه ام با تومان و هینا،به کل قطع شد،ناپدید شدم،من شوشو میخواستم،ولی اگه،مثله بابام ولم کنه چی؟بعد از ۱۰ سال،هنوزم نتونستم اینو بپذیرم که همه مثله پدرم نیستن،مایکی رو دوست داشتم،اون قدر که اون روز وقتی تو پارک با دهن پر از دوریاکی باهام حرف زد یادمه،وقتی موهای نرمش رو مثله گربه نوازش کردم یادمه،ولی من..میترسم!!
طبق معمول شب تو خونم بودم،تنها بودم و خاطراتم رو مرور میکردم،خانوادم،دوستام،خنده هامون و گریه هامون،دوست داشتنین،همشون،لبخندی رو لباس شکل گرفت
..:به چی میخندی دوریاکی کوچولو؟
با ترس سرم رو به طرف مردی که معلوم نیست از کی بغلم رو تخت خوابیده برگردوندم،چشماش،این همون چشمایی نیست که ۱۰ سال پیش با نگاه کردن بهشون،تو بهشت با حوریا تاس مینداختم؟شاید
ایانه:آنتا داره؟(تو کی هستی*احساس کردم تو کی هستی رو به فارسی بنویسم عجیب میشه)
مایکی:همونی که ده سال منتظره،بهت ثابت کنه چپ بری راست بیای برای اونی
کمرم رو گرفت،و من بوسید:)
اون روز،توی اون پارک،همه جیز تمون شد،رابطه ام با تومان و هینا،به کل قطع شد،ناپدید شدم،من شوشو میخواستم،ولی اگه،مثله بابام ولم کنه چی؟بعد از ۱۰ سال،هنوزم نتونستم اینو بپذیرم که همه مثله پدرم نیستن،مایکی رو دوست داشتم،اون قدر که اون روز وقتی تو پارک با دهن پر از دوریاکی باهام حرف زد یادمه،وقتی موهای نرمش رو مثله گربه نوازش کردم یادمه،ولی من..میترسم!!
طبق معمول شب تو خونم بودم،تنها بودم و خاطراتم رو مرور میکردم،خانوادم،دوستام،خنده هامون و گریه هامون،دوست داشتنین،همشون،لبخندی رو لباس شکل گرفت
..:به چی میخندی دوریاکی کوچولو؟
با ترس سرم رو به طرف مردی که معلوم نیست از کی بغلم رو تخت خوابیده برگردوندم،چشماش،این همون چشمایی نیست که ۱۰ سال پیش با نگاه کردن بهشون،تو بهشت با حوریا تاس مینداختم؟شاید
ایانه:آنتا داره؟(تو کی هستی*احساس کردم تو کی هستی رو به فارسی بنویسم عجیب میشه)
مایکی:همونی که ده سال منتظره،بهت ثابت کنه چپ بری راست بیای برای اونی
کمرم رو گرفت،و من بوسید:)
- ۲.۹k
- ۲۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط