رمان دورترین نزدیک
#پارت_۳۶
ترانه
سه هفته بعد بلاخره این دختره روانی ملیس سرو کله ش پیدا شد!
تو حیاط دانشگاه دیدمش دویدم سمتش و بدون اینکه حواسم باشه ماهور کنارشه پریدم بغلش و کلی فحش بارونش کردم تازه متوجه حضورش شدم ک اونم بی خیال رفت سمت ماشینش منو ملیسم راه افتادیم پشت سرش
- خیلی خری! دلم کلی تنگ شده بود
ملیس با کنایه : میخاسم بعضیا قشنگ تنبیه شن!
خندیدم - مام باهاش تنبیه شدیم ک!
+ ملیس یبار دیگ تکرار شه من میدونم و تو !
ملیس : بستگی به رفتارت داره!
ماهور با عصبانیت سوار ماشین شد و و قبل بستن در
+ میخای بیای سوارشو عجله دارم!
پسره ...
ملیس : ترانه بدو بیا باهام!
-نه مزاحم نمیشم عزیزم
ملیس: گمشو بیا تنها میمونم تو خونه بعدم یکی دوساعت دیگ بریم بگردیم دلم وا شه! چشمکی بهم زد
بیخیال سوار شدم و ماهورم عین خیالش نبود
ملیس : ماهور میخام ببخشمت!
+ خب؟
ملیس : مارو میبری ناهار بیرون! گرچه دستپخت ترانه یچی دیگه س... ترانه ی روز دیگ باس واسم اشپزی کنی!
- باشه عزیزم
ملیس : بریم ماهور؟!
+ باشه!
در کمال ناباوری گفت باشه! جلل الخالق!پیشرفت بزرگیه... هعی به کجا رسیدم...
خب اولین بار بریم ک داشته باشیم یه ناهار تو رستوران با اقای خودخواه! پسره ی گاومیش!
اخ ک جای سامی خالی! پس کجاست این پسر!؟ بزار از ملیس بپرسم شاید بدونه خب! ده روزی میشه دانشگاه باز شده و خبری ازش نیست...
رسیدیم دم رستوران...
ماشینو یه گوشه پارک کرد که گوشیش زنگ خورد ...
ملیسا : کیه؟!
ماهور با یه نگاه تو رو سنه نن برگشت طرفش و با لبخند زورکی رو به ملیس گف
+ رها
ملیس به حالت عوووق قیافه شو عوض کرد
ملیسا : اگ یوق دعوتش کنی بیاد اینجا من پاشدم رفتم!
ماهور ی نگاه بد بهش کرد و گوشی رو جواب داد
+جانم!
هه بمیره دختره عنتر ! اه چ وضعشه
...
+ نه بیرونم با ملیسا!
...
+ منو ملیس و دوستش!
شت منم ادم حساب کرد یبار...
...
+ اوهوم
...
+ عجب چه تفاهمی! منم همین فکرو داشتم!
تفاهم تون تو حلقم من بخوره تو سر رها جونت! شک ندارم در مورد من بود! این دختره از روز اول نگاش بد بود!
...
+ اما نیست! ینی شاید نمیدونم!
...
+ بعدا حرف میزنیم
...
+ نه خدانگهدار
ماهور
گوشیو قطع کردم رهاعم فک میکرد دختره میخاد اویزون من شه و ملیسام موافقه! دیگه این حدشم زیادی بود! ملیسا همچین کاری نمیکنه...
تازه با حرفایی ک این دختره به من زد بعید میدونم حتی بخاد ریختمم ببینه چرا ملیس اینو همه جا میاره؟!
دختره ی نچسب
فک کنم بلند گفتم ک شنید ملیس جلوتر پیاده شد و من پشت سرشون بودم
اومد طرفم دستشو زد به بازوم
- این دختره اسم داره!
اه شنید الان فک میکنه خیلیم مهمه ک بش فک میکنم...
میخاسم یچی بش بگم که رفت پیش ملیس و پشت یه میز نشستن همینجوری وایساده بودم که ابروهاشو داد بالا ونگام کرد...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #تکست_خاص #دخترونه #عاشقانه #love #عشق
ترانه
سه هفته بعد بلاخره این دختره روانی ملیس سرو کله ش پیدا شد!
تو حیاط دانشگاه دیدمش دویدم سمتش و بدون اینکه حواسم باشه ماهور کنارشه پریدم بغلش و کلی فحش بارونش کردم تازه متوجه حضورش شدم ک اونم بی خیال رفت سمت ماشینش منو ملیسم راه افتادیم پشت سرش
- خیلی خری! دلم کلی تنگ شده بود
ملیس با کنایه : میخاسم بعضیا قشنگ تنبیه شن!
خندیدم - مام باهاش تنبیه شدیم ک!
+ ملیس یبار دیگ تکرار شه من میدونم و تو !
ملیس : بستگی به رفتارت داره!
ماهور با عصبانیت سوار ماشین شد و و قبل بستن در
+ میخای بیای سوارشو عجله دارم!
پسره ...
ملیس : ترانه بدو بیا باهام!
-نه مزاحم نمیشم عزیزم
ملیس: گمشو بیا تنها میمونم تو خونه بعدم یکی دوساعت دیگ بریم بگردیم دلم وا شه! چشمکی بهم زد
بیخیال سوار شدم و ماهورم عین خیالش نبود
ملیس : ماهور میخام ببخشمت!
+ خب؟
ملیس : مارو میبری ناهار بیرون! گرچه دستپخت ترانه یچی دیگه س... ترانه ی روز دیگ باس واسم اشپزی کنی!
- باشه عزیزم
ملیس : بریم ماهور؟!
+ باشه!
در کمال ناباوری گفت باشه! جلل الخالق!پیشرفت بزرگیه... هعی به کجا رسیدم...
خب اولین بار بریم ک داشته باشیم یه ناهار تو رستوران با اقای خودخواه! پسره ی گاومیش!
اخ ک جای سامی خالی! پس کجاست این پسر!؟ بزار از ملیس بپرسم شاید بدونه خب! ده روزی میشه دانشگاه باز شده و خبری ازش نیست...
رسیدیم دم رستوران...
ماشینو یه گوشه پارک کرد که گوشیش زنگ خورد ...
ملیسا : کیه؟!
ماهور با یه نگاه تو رو سنه نن برگشت طرفش و با لبخند زورکی رو به ملیس گف
+ رها
ملیس به حالت عوووق قیافه شو عوض کرد
ملیسا : اگ یوق دعوتش کنی بیاد اینجا من پاشدم رفتم!
ماهور ی نگاه بد بهش کرد و گوشی رو جواب داد
+جانم!
هه بمیره دختره عنتر ! اه چ وضعشه
...
+ نه بیرونم با ملیسا!
...
+ منو ملیس و دوستش!
شت منم ادم حساب کرد یبار...
...
+ اوهوم
...
+ عجب چه تفاهمی! منم همین فکرو داشتم!
تفاهم تون تو حلقم من بخوره تو سر رها جونت! شک ندارم در مورد من بود! این دختره از روز اول نگاش بد بود!
...
+ اما نیست! ینی شاید نمیدونم!
...
+ بعدا حرف میزنیم
...
+ نه خدانگهدار
ماهور
گوشیو قطع کردم رهاعم فک میکرد دختره میخاد اویزون من شه و ملیسام موافقه! دیگه این حدشم زیادی بود! ملیسا همچین کاری نمیکنه...
تازه با حرفایی ک این دختره به من زد بعید میدونم حتی بخاد ریختمم ببینه چرا ملیس اینو همه جا میاره؟!
دختره ی نچسب
فک کنم بلند گفتم ک شنید ملیس جلوتر پیاده شد و من پشت سرشون بودم
اومد طرفم دستشو زد به بازوم
- این دختره اسم داره!
اه شنید الان فک میکنه خیلیم مهمه ک بش فک میکنم...
میخاسم یچی بش بگم که رفت پیش ملیس و پشت یه میز نشستن همینجوری وایساده بودم که ابروهاشو داد بالا ونگام کرد...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #تکست_خاص #دخترونه #عاشقانه #love #عشق
۲۹.۳k
۱۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.