Part 39
Part 39
ویو ات
بعد حرف زدن با بچه ها رفتم به همه گفتم میخوایم بریم خونه وسایلشون رو جمع کردن و رفتیم سمت اتاق من رفتم یونگی رو صدا زدم
ات:عزیزم بریم؟
یونگی:آره بریم الکسا تو هم برو خونه
ات:الکسا از این به بعد میتونی همه ما رو به اسم صدا بزنی
الکسا:باشه ممنونم از لطفتون خدافز
همه:خدافز
رفتیم سمت ماشین رفتیم خونه سریع رفتم تو اتاقم لباسام رو در آوردم آرایشم رو پاک کردم رفتم پایین
ات:آخیشششششش خونههههههه دلم واستتتت تنگگگگ شدهههه بوووددددددد آخخخخخ فرداااا هیچچچ پرناااامهههه ایییییی ندااااریییممم هووورااااا*داد یه زره آروم*
یهو زنگ خونمون خورد رفتم گوشی رو گرفتم دیدم پی دی نیمه*بچه ها پی دی نیم رو پ د ن مینویسم*
ات:یُبُسِیو؟*یعنی الو*
پ د ن:سلام خانم ات خوبین؟
ات:مرسی ممنون شما خوبین؟
پ د ن:مرسی ببخشید الان زنگ زدم ولی فردا برای موزیک ویدیو آهنگ......*هرچی دوست داشتین*
ات:ااا باشه ساعت چند؟
پ د ن:ساعت ۱۰ اینجا باشین؟
ات:چینجا؟اااا ببخشید باشه میایم خدافز
پ د ن:خدافز
قطع کردم
ات:عوضییییی ریدی بهممممم پی دی نیممممم گااااووووو
نامجون:ات چرا داد پیرنی چی شد؟
ات:پیدینیم گفت فردا ساعت ۱۰ برای موزیک ویدیو آهنگ..... بریم اونجااااا جررررررر ای بر پ د ن و خا
یونگی:ااااااااا ات آروم باش دیگه
ات:اوففف باشه جیینن شام آمادست؟
جین از تو آشپزخونه داد زد:آرههه بیایننن
همه رفتیم تو آشپزخونه به همه غضیه فردا رو گفتم غذا خوردم دیدم ساعت ۱۰:۳۰ هست خوابم نمیومد
ات:یونگی پرونده ها رو آوردی ببینم؟
یونگی:آره پرونده همه رو آوردم
ات:آها میگم فردا میریم شرکت؟
همه:آره
یونگی:ساعت ۵ میریم دیگه ۶ دیره
ات:اوکی بعد بچه ها راجب الکسا....*ماجرا رو تعریف کرد*بعدش از این به بعد گفتم شما رو میتونه به اسم صدا بزنه ببخشید بدون تصمیم شما گفتم
نامجون:فک نکنم کسی به خاطر اینکه زندگیش اینجوری بود مشکل داشته باشه ما رو به اسم صدا بزنه آخه بخاطر اینکه به ما میچسبید بهش گیر میدادیم
ات:بچه ها پس مشکلی ندارین؟
همه:نههه
ات:خوب اوکی من میرم پرونده میسو و تهیون و چک کنم ولی نمیدونم چرا انقدر میسو و تهیون واسم آشنا هستن و حس میکنم اینا کنار هم بودن ولی به احتمال زیاد اشتباه میکنم
این حرف رو زدم که یهو.....ادامه دارد
خماریییی
بچه ها واس پارت بعدی
۳۰ تا ۵۰ تا کامنت
و ۱۰ تا ۱۵ لایک
باباییی
ویو ات
بعد حرف زدن با بچه ها رفتم به همه گفتم میخوایم بریم خونه وسایلشون رو جمع کردن و رفتیم سمت اتاق من رفتم یونگی رو صدا زدم
ات:عزیزم بریم؟
یونگی:آره بریم الکسا تو هم برو خونه
ات:الکسا از این به بعد میتونی همه ما رو به اسم صدا بزنی
الکسا:باشه ممنونم از لطفتون خدافز
همه:خدافز
رفتیم سمت ماشین رفتیم خونه سریع رفتم تو اتاقم لباسام رو در آوردم آرایشم رو پاک کردم رفتم پایین
ات:آخیشششششش خونههههههه دلم واستتتت تنگگگگ شدهههه بوووددددددد آخخخخخ فرداااا هیچچچ پرناااامهههه ایییییی ندااااریییممم هووورااااا*داد یه زره آروم*
یهو زنگ خونمون خورد رفتم گوشی رو گرفتم دیدم پی دی نیمه*بچه ها پی دی نیم رو پ د ن مینویسم*
ات:یُبُسِیو؟*یعنی الو*
پ د ن:سلام خانم ات خوبین؟
ات:مرسی ممنون شما خوبین؟
پ د ن:مرسی ببخشید الان زنگ زدم ولی فردا برای موزیک ویدیو آهنگ......*هرچی دوست داشتین*
ات:ااا باشه ساعت چند؟
پ د ن:ساعت ۱۰ اینجا باشین؟
ات:چینجا؟اااا ببخشید باشه میایم خدافز
پ د ن:خدافز
قطع کردم
ات:عوضییییی ریدی بهممممم پی دی نیممممم گااااووووو
نامجون:ات چرا داد پیرنی چی شد؟
ات:پیدینیم گفت فردا ساعت ۱۰ برای موزیک ویدیو آهنگ..... بریم اونجااااا جررررررر ای بر پ د ن و خا
یونگی:ااااااااا ات آروم باش دیگه
ات:اوففف باشه جیینن شام آمادست؟
جین از تو آشپزخونه داد زد:آرههه بیایننن
همه رفتیم تو آشپزخونه به همه غضیه فردا رو گفتم غذا خوردم دیدم ساعت ۱۰:۳۰ هست خوابم نمیومد
ات:یونگی پرونده ها رو آوردی ببینم؟
یونگی:آره پرونده همه رو آوردم
ات:آها میگم فردا میریم شرکت؟
همه:آره
یونگی:ساعت ۵ میریم دیگه ۶ دیره
ات:اوکی بعد بچه ها راجب الکسا....*ماجرا رو تعریف کرد*بعدش از این به بعد گفتم شما رو میتونه به اسم صدا بزنه ببخشید بدون تصمیم شما گفتم
نامجون:فک نکنم کسی به خاطر اینکه زندگیش اینجوری بود مشکل داشته باشه ما رو به اسم صدا بزنه آخه بخاطر اینکه به ما میچسبید بهش گیر میدادیم
ات:بچه ها پس مشکلی ندارین؟
همه:نههه
ات:خوب اوکی من میرم پرونده میسو و تهیون و چک کنم ولی نمیدونم چرا انقدر میسو و تهیون واسم آشنا هستن و حس میکنم اینا کنار هم بودن ولی به احتمال زیاد اشتباه میکنم
این حرف رو زدم که یهو.....ادامه دارد
خماریییی
بچه ها واس پارت بعدی
۳۰ تا ۵۰ تا کامنت
و ۱۰ تا ۱۵ لایک
باباییی
۱۵.۰k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.