Part 40
Part 40
ویو ات
این حرف رو زدم که یهو یه چیز یادم افتاد
ات:ب.بچه ه.ها؟
اعضا:بله
یونگی:ات خوبی؟
ات:بچه ها اگه غذاتون تموم شد کارتون دارم بیاین رو بالکن
اعضا:باشه
رفتم بالا منتظر اعضا نشستم
ویو یونگی
نمیدونم ات چش بود به نظر انگار یه اتفاقی براش افتاد
هوسوک:بچه ها ات چش بود؟
نامجون:آره یه جوری بود انگار یه چی یادش اومد
همه به غیر از جین:آره
جیمین:غذامون تموم شد ظرفا همینجا باشن بریم بالا ببینیم ات چیکارمون داره
همه:بریم
رفتیم بالا ات سرش تو پرونده تهیون بود اصلا حواسش نبود
کوک:اهم اهم*مثلا سرفه*
ات سرش رو آورد بالا
ات:خوب بچه ببینید موضوع اینه که من دانشگاه داخل مدرسه ای که بودم تهیون و میسو هم بودن باهم هم کلاس بودیم تهیون و میسو همو خیلی دوست داشتن و باهم دوست شدن یعنی رل باهم رل زدن بعدش اینا باهم چن ماه رل بعدش بدون اینکه به خانواده هاشون بگن عقد کردن و هنوز هم متمعنم باهم هستن چون میسو همیشه جلوی من پز میزاشت میدونم بعدش یه بار تهیون مست بود اومد منو بوسید ولی سریع از خودم جداش کردم بردمش پیش میسو این بود قضیه ای که میخواستم بگم
همه به غیر از جیمین:برگاااااممممم
ات خندید با خندش ننم لبخند زدم که یادم افتاد تهیون اون رو بوسید
خندم مهو شد و اخم کردم
ات:یونگی خوبی؟چرا اخم کردی!؟
یونگی:هیچی گفتی تهیون تورو بوسید یه لحظه عصبی شدم امممم وایستاجیمین تو چرا تعجب نکردی!؟
جیمین:خو.خوب راستش خوب چیزه امممم
یونگی:چیزه!؟*جیمین یه لحظه وایستاده بود که یه چیزی بیاره بعد یونگی بلند شده بود و سمت جیمین رفت و جیمین خورد به دیوار و یونگی جلوش بودصورتشون ۱۰ سانت باهم فاصله داشت*چیزه ها؟چیزی میدونی جیمین؟
جیمین:یو.یونگی ب.برو ک.کنار
یونگی:اگه نرم چی؟
بیشتر نزدیکش شدم دیگه ۵ سانت فاصله داشتیم
جیمین:بچه ها نمیخواین کاری کنین؟
ات دم گوش هوسوک یه چی گفت که هوسوک تکون نخورد و بچه ها با چشم یه چی گفت که منو جیمین نفهمیدیم
یونگی:جیمنی میگی یا بوسه فرانسوی شروع کنم؟
جیمین:یو.یونگی چیزه خوبب امممم یون.....
ویو جیمین
یهو یونگی لبش رو گذاشت رو و بوسیدم بعدش ازم جدا شد
یونگی:همکاری کن*خیلی خیلی جدی*
جیمین:ب.با.باش.شه
دوباره لبش رو گذاشت رو لبم همراهیش کردم بعد ۵ مین جدا شد دیدم همه گوشیشون دستشونه
جیمین:خیلی بیشعورین خیلی خیلی
یونگی:راس میگه اممم جیمین میتونیم خصوصی حرف بزنیم؟
جیمین:باشه
یونگی:ات و هوسوک ببخشید و بچه از شما هم معذرت میخوام
دستم رو گرفت و بردم سمت اتاق خودش و ات
یونگی:جیمین ببخشید اونجا بوسیدمت ببین منو تو یه مدت کوتاهی باهم بودیم که بعدش تو عاشق هوسوک شده بودی منم قبلا عاشقت بودم ولی بعد ات من عاشق تو ام برای همین لبت رو بوسیدم دلم واسه مزه لبت تنگ شده بود
لبم رو دوباره آروم گذاشتم رو لبش یونگی چشماش رو بست و تو همون حالت موند
اول این پارت رو لایک کنین بعد برین پارت بعدی
ویو ات
این حرف رو زدم که یهو یه چیز یادم افتاد
ات:ب.بچه ه.ها؟
اعضا:بله
یونگی:ات خوبی؟
ات:بچه ها اگه غذاتون تموم شد کارتون دارم بیاین رو بالکن
اعضا:باشه
رفتم بالا منتظر اعضا نشستم
ویو یونگی
نمیدونم ات چش بود به نظر انگار یه اتفاقی براش افتاد
هوسوک:بچه ها ات چش بود؟
نامجون:آره یه جوری بود انگار یه چی یادش اومد
همه به غیر از جین:آره
جیمین:غذامون تموم شد ظرفا همینجا باشن بریم بالا ببینیم ات چیکارمون داره
همه:بریم
رفتیم بالا ات سرش تو پرونده تهیون بود اصلا حواسش نبود
کوک:اهم اهم*مثلا سرفه*
ات سرش رو آورد بالا
ات:خوب بچه ببینید موضوع اینه که من دانشگاه داخل مدرسه ای که بودم تهیون و میسو هم بودن باهم هم کلاس بودیم تهیون و میسو همو خیلی دوست داشتن و باهم دوست شدن یعنی رل باهم رل زدن بعدش اینا باهم چن ماه رل بعدش بدون اینکه به خانواده هاشون بگن عقد کردن و هنوز هم متمعنم باهم هستن چون میسو همیشه جلوی من پز میزاشت میدونم بعدش یه بار تهیون مست بود اومد منو بوسید ولی سریع از خودم جداش کردم بردمش پیش میسو این بود قضیه ای که میخواستم بگم
همه به غیر از جیمین:برگاااااممممم
ات خندید با خندش ننم لبخند زدم که یادم افتاد تهیون اون رو بوسید
خندم مهو شد و اخم کردم
ات:یونگی خوبی؟چرا اخم کردی!؟
یونگی:هیچی گفتی تهیون تورو بوسید یه لحظه عصبی شدم امممم وایستاجیمین تو چرا تعجب نکردی!؟
جیمین:خو.خوب راستش خوب چیزه امممم
یونگی:چیزه!؟*جیمین یه لحظه وایستاده بود که یه چیزی بیاره بعد یونگی بلند شده بود و سمت جیمین رفت و جیمین خورد به دیوار و یونگی جلوش بودصورتشون ۱۰ سانت باهم فاصله داشت*چیزه ها؟چیزی میدونی جیمین؟
جیمین:یو.یونگی ب.برو ک.کنار
یونگی:اگه نرم چی؟
بیشتر نزدیکش شدم دیگه ۵ سانت فاصله داشتیم
جیمین:بچه ها نمیخواین کاری کنین؟
ات دم گوش هوسوک یه چی گفت که هوسوک تکون نخورد و بچه ها با چشم یه چی گفت که منو جیمین نفهمیدیم
یونگی:جیمنی میگی یا بوسه فرانسوی شروع کنم؟
جیمین:یو.یونگی چیزه خوبب امممم یون.....
ویو جیمین
یهو یونگی لبش رو گذاشت رو و بوسیدم بعدش ازم جدا شد
یونگی:همکاری کن*خیلی خیلی جدی*
جیمین:ب.با.باش.شه
دوباره لبش رو گذاشت رو لبم همراهیش کردم بعد ۵ مین جدا شد دیدم همه گوشیشون دستشونه
جیمین:خیلی بیشعورین خیلی خیلی
یونگی:راس میگه اممم جیمین میتونیم خصوصی حرف بزنیم؟
جیمین:باشه
یونگی:ات و هوسوک ببخشید و بچه از شما هم معذرت میخوام
دستم رو گرفت و بردم سمت اتاق خودش و ات
یونگی:جیمین ببخشید اونجا بوسیدمت ببین منو تو یه مدت کوتاهی باهم بودیم که بعدش تو عاشق هوسوک شده بودی منم قبلا عاشقت بودم ولی بعد ات من عاشق تو ام برای همین لبت رو بوسیدم دلم واسه مزه لبت تنگ شده بود
لبم رو دوباره آروم گذاشتم رو لبش یونگی چشماش رو بست و تو همون حالت موند
اول این پارت رو لایک کنین بعد برین پارت بعدی
۱۱.۰k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.