توی زندگی بعدیم میبینمت
#توی_زندگی_بعدیم_میبینمت
پارت1۲
ویو ته : اخیشش بلاخره از اون خونه اومدم بیرون یکم احساس قوی بودن میکنم برم یکم برای شام خرید کنم
.
.
.
(ساعت 9:5 دقیقه شب )
ویو ته : خب کارای امروزم رو کردم باید سریع تر برم خونه و حرکت میکنه به سمت خونه
تو راه خونه ... تهیونگ یهو سردرد بدی میگیره ...وسایلا از دستش میوفتن و یه تیکه از اینده رو میبینه
تصویری تو ذهن ته : نشون میده که صاحب خونه و چند تا از افراداش توی خونه هستن و دارن کوک میزنن .... تهیونگ که این تصویر و میبینه قند تو دلش اب میشه و به سرعت میدوئه به طرف خونه
ایا اون عاشقش شده ؟
حاضره به خاطر کسی که ازش مواظبت میکنه جونش رو بده ؟
تهیونگ به خونه میرسه و با صحنه ی بدی مواجه میشه ... سر و صورت کوک پر از خونه و زخمش هم بدتر شده ... بلند فریاد میزنه کوک و به سرعت به سمتش میره ... اون میدونه باید فاصله داشته باشه ولی اون عاشقشه !
تهیونگ : کوک چه بلایی سرت اوردن ... چرا انقد زخم و خونی شدی ... من اون جنده هارو زنده نمیزارم ... بهت قول میدم
کوک : تهیونگ من منن حا..ض..رمم به خا..طر تو بمی..رم * و کوک بیهوش میشه***
نویسنده : بچه ها کوک اونقد زخمش عمیق نبوده فقط دماغش خون اومده و ابروش .. زخمش هم یکم باز تر شده
تهیونگ کوک و بقل میکنه و میزاره رو تخت و زخم و صورتش رو با باند میبنده و کنارش میخوابه .... تهیونگ یه خوابی میبینه که از همه ی حقیقت با خبر میشه که چرا کنار کوک احساس بدی داره یا اینکه چرا بهش گفتن اون فردی که باید ازش مواظبت کنی کوکه !؟
#مالک
اووووو به نظرتون قراره چی بشه😂
#v_jk
پارت1۲
ویو ته : اخیشش بلاخره از اون خونه اومدم بیرون یکم احساس قوی بودن میکنم برم یکم برای شام خرید کنم
.
.
.
(ساعت 9:5 دقیقه شب )
ویو ته : خب کارای امروزم رو کردم باید سریع تر برم خونه و حرکت میکنه به سمت خونه
تو راه خونه ... تهیونگ یهو سردرد بدی میگیره ...وسایلا از دستش میوفتن و یه تیکه از اینده رو میبینه
تصویری تو ذهن ته : نشون میده که صاحب خونه و چند تا از افراداش توی خونه هستن و دارن کوک میزنن .... تهیونگ که این تصویر و میبینه قند تو دلش اب میشه و به سرعت میدوئه به طرف خونه
ایا اون عاشقش شده ؟
حاضره به خاطر کسی که ازش مواظبت میکنه جونش رو بده ؟
تهیونگ به خونه میرسه و با صحنه ی بدی مواجه میشه ... سر و صورت کوک پر از خونه و زخمش هم بدتر شده ... بلند فریاد میزنه کوک و به سرعت به سمتش میره ... اون میدونه باید فاصله داشته باشه ولی اون عاشقشه !
تهیونگ : کوک چه بلایی سرت اوردن ... چرا انقد زخم و خونی شدی ... من اون جنده هارو زنده نمیزارم ... بهت قول میدم
کوک : تهیونگ من منن حا..ض..رمم به خا..طر تو بمی..رم * و کوک بیهوش میشه***
نویسنده : بچه ها کوک اونقد زخمش عمیق نبوده فقط دماغش خون اومده و ابروش .. زخمش هم یکم باز تر شده
تهیونگ کوک و بقل میکنه و میزاره رو تخت و زخم و صورتش رو با باند میبنده و کنارش میخوابه .... تهیونگ یه خوابی میبینه که از همه ی حقیقت با خبر میشه که چرا کنار کوک احساس بدی داره یا اینکه چرا بهش گفتن اون فردی که باید ازش مواظبت کنی کوکه !؟
#مالک
اووووو به نظرتون قراره چی بشه😂
#v_jk
۶.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.