توی زندگی بعدیم میبینمت
#توی_زندگی_بعدیم_میبینمت
پارت 1۱
تو خونه .....
کوک : واییییی عجب خونه ی بزرگی داری تازه استخر هم داره
تهیونگ : اره بزرگه تا حالا خونه ی بزرگ ندیدی ... برو اتاق لباساتو عوض کن
کوک : اوو اوو باشهه *با استرس*
کوک میره لباساشو عوض کنه
ویو ته : من واقعا احمقم چرا اینو اوردم خونه میدونم باید مواظبش باشم ولی وقتی پیشش هستم قدرتم خیلی کمه و تو این چند وقت خیلی کم اینده رو میبینم دارم ضعیف تر میشم این موجود دیگه چیه
کوک در اتاق رو باز میکنه و میاد
ویو ته : خیلی کیوت شده لباسش خیلی براش گشاد بود نتونستم نخندم یه پوزخند زدم و سریع نگاهمو کردم اونور
ویو کوک : اون بهم لبخند زد * با ذوق* من چیم خنده دار شده وایی این لباسا خیلی بزرگن نمیتونم باهاشون راه برم😂
تهیونگ : بیا بشین باید راجب قوانین این خونه بهت بگم
کوک میره و رو صندلی میشینه
.
.
.
تهیونگ : اول اینکه برا هرکاری که میکنی باید اجازه بگیری دوومن ما اتاق هامون جداست و حق اومدن به اتاق من رو نداری سوومن که از همه مهم تره حق لمس کردن من رو نداری و ۲ متر باید از من فاصله داشته باشی ... فهمیدی ؟
کوک : اره ارهه فهمیدم😁
گوشیه کوک زنگ میخوره
کوک : الوو سلام مامان
مامان کوک : سلام کوک کجایی چرا نیستی پیش کی ای
کوک :مامان پیش یکی ام بعدا میگم یه چند روزه دیگه میام
مامان کوک : باشه مواظب خودت باش خدافظ
تهیونگ : کی بود ؟
کوک : مامانم بود چیز خاصی نیست گفتم یه چند روزی هستم
تهیونگ : تو فقط ۳ روز اینجایی فهمیدی فکر بیشتر موندن به ذهنت نرسه
کوک : چشم من فقط سه روز اینجا میمونم
ویو کوک : باید سعی کنم تو این مدت بهش نزدیک تر شم
تهیونگ : من میرم بیرون و تا شب نیسم بدون من هیچ غلطی نمیکنی و هیچ جایی نمیری فهمیدی
کوک : اره فهمیدم
تهیونگ : خدافظ *سرد و جدی*
کوک : امم خدافظ *چهره کیوت*
ری اکت ها بیشتر شه لطفا 😁
#v_jk
پارت 1۱
تو خونه .....
کوک : واییییی عجب خونه ی بزرگی داری تازه استخر هم داره
تهیونگ : اره بزرگه تا حالا خونه ی بزرگ ندیدی ... برو اتاق لباساتو عوض کن
کوک : اوو اوو باشهه *با استرس*
کوک میره لباساشو عوض کنه
ویو ته : من واقعا احمقم چرا اینو اوردم خونه میدونم باید مواظبش باشم ولی وقتی پیشش هستم قدرتم خیلی کمه و تو این چند وقت خیلی کم اینده رو میبینم دارم ضعیف تر میشم این موجود دیگه چیه
کوک در اتاق رو باز میکنه و میاد
ویو ته : خیلی کیوت شده لباسش خیلی براش گشاد بود نتونستم نخندم یه پوزخند زدم و سریع نگاهمو کردم اونور
ویو کوک : اون بهم لبخند زد * با ذوق* من چیم خنده دار شده وایی این لباسا خیلی بزرگن نمیتونم باهاشون راه برم😂
تهیونگ : بیا بشین باید راجب قوانین این خونه بهت بگم
کوک میره و رو صندلی میشینه
.
.
.
تهیونگ : اول اینکه برا هرکاری که میکنی باید اجازه بگیری دوومن ما اتاق هامون جداست و حق اومدن به اتاق من رو نداری سوومن که از همه مهم تره حق لمس کردن من رو نداری و ۲ متر باید از من فاصله داشته باشی ... فهمیدی ؟
کوک : اره ارهه فهمیدم😁
گوشیه کوک زنگ میخوره
کوک : الوو سلام مامان
مامان کوک : سلام کوک کجایی چرا نیستی پیش کی ای
کوک :مامان پیش یکی ام بعدا میگم یه چند روزه دیگه میام
مامان کوک : باشه مواظب خودت باش خدافظ
تهیونگ : کی بود ؟
کوک : مامانم بود چیز خاصی نیست گفتم یه چند روزی هستم
تهیونگ : تو فقط ۳ روز اینجایی فهمیدی فکر بیشتر موندن به ذهنت نرسه
کوک : چشم من فقط سه روز اینجا میمونم
ویو کوک : باید سعی کنم تو این مدت بهش نزدیک تر شم
تهیونگ : من میرم بیرون و تا شب نیسم بدون من هیچ غلطی نمیکنی و هیچ جایی نمیری فهمیدی
کوک : اره فهمیدم
تهیونگ : خدافظ *سرد و جدی*
کوک : امم خدافظ *چهره کیوت*
ری اکت ها بیشتر شه لطفا 😁
#v_jk
۶.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.