fake kook
fake kook
part*50
پارت اخر
شش ماه بعد
ا.ت: کوک میترسم
کوک: عزیزم ببینمت نترس نفس عمیق بکش
ا.ت:بچه داره بدنیا میاد
کوک: اره دیگه خب برو اتاق عمل
ا.ت: من تاحالا نرفتم اتاق عمل
کوک: باید بری
👩🏻⚕️: اقا شما بفرمایید برید دیگه
کوک: بله
م: بردنش اتاق عمل
کوک: اره
پ: استرس داری
کوک: خیلی
پ: مثل روزی که من منتظر تو بودم
کوک: بابا نمیدونم ولی چرا داره خندم میگیره
پ: خوشحال باش داری بچه دار میشی بچه دیگه وقتی میری یکی هست بهت بگه بابایی
کوک: یعنی میشه
پ: اره پسرم
دو ساعت بعد
کوک: خانم دکتر چیشد
👩🏻⚕️: میتونید برید پیششون
کوک: بچه چیشد
👩🏻⚕️: یه پسر کوچولو نازه پیشه مامانشه
کوک: خیلی ممنونم
سریع رفتم سمت ا.ت
کوک: ا.ت
ا.ت: کوکی
کوک: دیدی تموم شد بچه بدنیا اومد
ا.ت: زیر دلم خیلی دردت ایی
کوک: بچه کجاست
ا.ت: الان میارنش اینا اوردنش
کوک: وایی چقدر نازه کوچولو
ا.ت: ببینمش
کوک: تو میتونی زیاد بغلش کنی ولی الان حالت خوب نیست
ا.ت: خب باشه میگم کوک
کوک: جانم عزیزم
ا.ت: میخوایم بریم خونه خودمون یا پیش مامان و بابات بمونیم
کوک: هرچی تو بگی اگه میخوای تا بریم خونه خودمون
ا.ت: ولی من نمیتونم بچه رو بزرگ کنم تا حداقل سه چهار ماهگی پیش مامانت باشیم
کوک: باشه عزیزم بیا اینارو بخور
ا.ت: نمیتونم
کوک: بخور عزیزم نه نیار ببین بچمون چه نازه
ا.ت: اسمشو چی بزاریم
کوک: حالا فکر میکنیم
م: وایی مرد نومو ببین چقدر نازه
پ: نوه خودمه
م: نه نوه منه
کوک: مامان بابا دعوا نکنید بچه منه ها تازه هم بدنیا اومده بزارید استراحت کنه حاله ا.ت هم خوب نیست
م: عزیزم خوب میشی فقط دردش برا الانه
پ: همگی اینجارو نگاه
کوک: چیه
پ: عکسه یک دو سه
تمام
#کوک
#فیک
#سناریو
part*50
پارت اخر
شش ماه بعد
ا.ت: کوک میترسم
کوک: عزیزم ببینمت نترس نفس عمیق بکش
ا.ت:بچه داره بدنیا میاد
کوک: اره دیگه خب برو اتاق عمل
ا.ت: من تاحالا نرفتم اتاق عمل
کوک: باید بری
👩🏻⚕️: اقا شما بفرمایید برید دیگه
کوک: بله
م: بردنش اتاق عمل
کوک: اره
پ: استرس داری
کوک: خیلی
پ: مثل روزی که من منتظر تو بودم
کوک: بابا نمیدونم ولی چرا داره خندم میگیره
پ: خوشحال باش داری بچه دار میشی بچه دیگه وقتی میری یکی هست بهت بگه بابایی
کوک: یعنی میشه
پ: اره پسرم
دو ساعت بعد
کوک: خانم دکتر چیشد
👩🏻⚕️: میتونید برید پیششون
کوک: بچه چیشد
👩🏻⚕️: یه پسر کوچولو نازه پیشه مامانشه
کوک: خیلی ممنونم
سریع رفتم سمت ا.ت
کوک: ا.ت
ا.ت: کوکی
کوک: دیدی تموم شد بچه بدنیا اومد
ا.ت: زیر دلم خیلی دردت ایی
کوک: بچه کجاست
ا.ت: الان میارنش اینا اوردنش
کوک: وایی چقدر نازه کوچولو
ا.ت: ببینمش
کوک: تو میتونی زیاد بغلش کنی ولی الان حالت خوب نیست
ا.ت: خب باشه میگم کوک
کوک: جانم عزیزم
ا.ت: میخوایم بریم خونه خودمون یا پیش مامان و بابات بمونیم
کوک: هرچی تو بگی اگه میخوای تا بریم خونه خودمون
ا.ت: ولی من نمیتونم بچه رو بزرگ کنم تا حداقل سه چهار ماهگی پیش مامانت باشیم
کوک: باشه عزیزم بیا اینارو بخور
ا.ت: نمیتونم
کوک: بخور عزیزم نه نیار ببین بچمون چه نازه
ا.ت: اسمشو چی بزاریم
کوک: حالا فکر میکنیم
م: وایی مرد نومو ببین چقدر نازه
پ: نوه خودمه
م: نه نوه منه
کوک: مامان بابا دعوا نکنید بچه منه ها تازه هم بدنیا اومده بزارید استراحت کنه حاله ا.ت هم خوب نیست
م: عزیزم خوب میشی فقط دردش برا الانه
پ: همگی اینجارو نگاه
کوک: چیه
پ: عکسه یک دو سه
تمام
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۷.۷k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.