مینی رمان
مینی رمان
"گروه سفید"
[part:4]
سدنا به سرعت به سمت زن رفتن،تهیونگ و کورالین هم پشت سرش رفتن
جمعیت رو کنار زد و به سمت زن رفت همونموقع زن غش کرد و اوفتاد زمین،سدنا زود نشست و از کیفش وسیله ای رو درآورد و بین دندوناش گذاشت
سدنا:ممکنه تشنج کنه،تهیونگ آب بده زود باش
تهیونگ آبی ازکیفش درآورد و بهش داد
وقتی آب رو گرفت رو دستش ریخت و به صورت زن قطرات آب رو زد و چند ضربه اروم روی صورتش زد
دوتا انگشتش رو برد سمت گردنش و گذاشت روی رگش تا ببینه ضربانش چقدره
رو به تهیونگ و کورالین کرد و گفت:نبضش طبیعیه چیزی نیست،بخاطر شوک زیاد از حال رفت و احتمالا فشارش اوفتاده...کورالین،برو براش چندتا چیز شیرین بخر و بیا بدو، تهیونگ بیا کمکم کن بلندش کنیم اونجا روی صندلی بنشونیمش
کورالین رفت و تهیونگ و سدنا زن رو بلند کرد و گذاشتن روی صندلی
جمعیتی هنوز اطرافش بودن و مردمی نگاه میکردن و میرفتن و بچه هایی بهش اشاره میکردن و با مامانشون حرف میزدن
سدنا دوباره به صورت زن ضربات آرومی زد وقتی کورالین اومد سدنا آبمیوه رو از دستش کشید و بازش کرد
اون وسیله ای که بین دندوناش گذاشته بود رو برداشت،احتمال تشنجش از بین رفت
از نی استفاده نکرد چون انرژی زن اونقدرا نیست که بتونه حتی آبمیوه رو بخوره پس فقط سعی کرد بدون نی آبمیوه رو بده بهش بخور
وقتی آبمیوه رو ریخت تو دهنش زن کم کم شروع به خوردنش کرد و چشاشو باز کرد
بهش کیک و چیزای دیگه داد وقتی کامل به هوش اومد و آروم شد سدنا خواست باهاش حرف بزنه اما دید که زن دوباره میخواست گریه کنه پس سعی کرد جلوشو بگیره:نه نه لطفا گریه نکن،هنوز اونقدر انرژی نداری اگه الان بازهم گریه کنی احتمال داره دوباره از هوش بری پس لطفا فقط یکم اروم باش و مشکلت رو بهم بگو شاید تونستم بهت کمکی کنم؟
زن لحظه ای اروم گرفت و نفس عمیقی کشید و با صدای لرزونی گفت:بچه ام...بچه ام نیست...گم شد نمیتونم پیداش کنم
صداش بغض دار بود و به زور جلوی گریه اش رو گرفته بود،حالت شکننده و آسیب پذیری داشت
چشاش از شدت گریه قرمز و پف کرده بودن و نگاهش به زمین بود،به زور میتونست لباشو از هم فاصله بده و حرف بزنه
_:گذاشته بودمش بازی کنه وقتی نگاه کردم پیداش نکردم هرچقدر گشتم نبود ی تیشرت و شلوار مشکی پوشیده کوچولوعه و ۴ سالشه لطفا پیداش کنید من بدون پسرم نمیتونم لطفا
اشکاش اروم جاری میشد
سدنا دستاشو گرفت و کورالین و تهیونگ با بیچارگی نگاهش میکردن خیلی دوست داشتن کمک کنن و کاری کنن بچه پیدا بشه اما اینجا اونقدری بزرگه که واقعا کاری از دستشون برنمیاد
با اینحال تصمیم گرفتن اطراف رو بگردن تا شاید ردی از اون پسرک کوچولو پیدا کنن
"گروه سفید"
[part:4]
سدنا به سرعت به سمت زن رفتن،تهیونگ و کورالین هم پشت سرش رفتن
جمعیت رو کنار زد و به سمت زن رفت همونموقع زن غش کرد و اوفتاد زمین،سدنا زود نشست و از کیفش وسیله ای رو درآورد و بین دندوناش گذاشت
سدنا:ممکنه تشنج کنه،تهیونگ آب بده زود باش
تهیونگ آبی ازکیفش درآورد و بهش داد
وقتی آب رو گرفت رو دستش ریخت و به صورت زن قطرات آب رو زد و چند ضربه اروم روی صورتش زد
دوتا انگشتش رو برد سمت گردنش و گذاشت روی رگش تا ببینه ضربانش چقدره
رو به تهیونگ و کورالین کرد و گفت:نبضش طبیعیه چیزی نیست،بخاطر شوک زیاد از حال رفت و احتمالا فشارش اوفتاده...کورالین،برو براش چندتا چیز شیرین بخر و بیا بدو، تهیونگ بیا کمکم کن بلندش کنیم اونجا روی صندلی بنشونیمش
کورالین رفت و تهیونگ و سدنا زن رو بلند کرد و گذاشتن روی صندلی
جمعیتی هنوز اطرافش بودن و مردمی نگاه میکردن و میرفتن و بچه هایی بهش اشاره میکردن و با مامانشون حرف میزدن
سدنا دوباره به صورت زن ضربات آرومی زد وقتی کورالین اومد سدنا آبمیوه رو از دستش کشید و بازش کرد
اون وسیله ای که بین دندوناش گذاشته بود رو برداشت،احتمال تشنجش از بین رفت
از نی استفاده نکرد چون انرژی زن اونقدرا نیست که بتونه حتی آبمیوه رو بخوره پس فقط سعی کرد بدون نی آبمیوه رو بده بهش بخور
وقتی آبمیوه رو ریخت تو دهنش زن کم کم شروع به خوردنش کرد و چشاشو باز کرد
بهش کیک و چیزای دیگه داد وقتی کامل به هوش اومد و آروم شد سدنا خواست باهاش حرف بزنه اما دید که زن دوباره میخواست گریه کنه پس سعی کرد جلوشو بگیره:نه نه لطفا گریه نکن،هنوز اونقدر انرژی نداری اگه الان بازهم گریه کنی احتمال داره دوباره از هوش بری پس لطفا فقط یکم اروم باش و مشکلت رو بهم بگو شاید تونستم بهت کمکی کنم؟
زن لحظه ای اروم گرفت و نفس عمیقی کشید و با صدای لرزونی گفت:بچه ام...بچه ام نیست...گم شد نمیتونم پیداش کنم
صداش بغض دار بود و به زور جلوی گریه اش رو گرفته بود،حالت شکننده و آسیب پذیری داشت
چشاش از شدت گریه قرمز و پف کرده بودن و نگاهش به زمین بود،به زور میتونست لباشو از هم فاصله بده و حرف بزنه
_:گذاشته بودمش بازی کنه وقتی نگاه کردم پیداش نکردم هرچقدر گشتم نبود ی تیشرت و شلوار مشکی پوشیده کوچولوعه و ۴ سالشه لطفا پیداش کنید من بدون پسرم نمیتونم لطفا
اشکاش اروم جاری میشد
سدنا دستاشو گرفت و کورالین و تهیونگ با بیچارگی نگاهش میکردن خیلی دوست داشتن کمک کنن و کاری کنن بچه پیدا بشه اما اینجا اونقدری بزرگه که واقعا کاری از دستشون برنمیاد
با اینحال تصمیم گرفتن اطراف رو بگردن تا شاید ردی از اون پسرک کوچولو پیدا کنن
۱.۴k
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.