مینی رمان
مینی رمان
"گروه سفید"
[part:3]
کورالین به اتاقش رفت و درگیر پوشیدن لباس شد سدنا با دیدن ذوقش لبخند زد و سرشو تکون داد
تصمیم گرفت اونم بره و آماده بشه چون هوا کم کم داشت تاریک میشد
وارد اتاقش شد ازینکه صبح اتاقشو تمیز کرده بود و الان مجبور نبود اتاقش رو بهم ریخته ببینه خداروشکر کرد و نفس راحتی کشید
به سمت کمدش رفت و اونو باز کرد...از همون اول هم میدونست چی بپوشه پس کت کوتاه سبز پاستلیش رو دراورد به همراه کراپ سفید رنگش که ستاره ای آبی وسطش هست و برای شلوارش هم تصمیم گرفت ی شلوار بگ بپوشه
بعد از پوشیدن لباساش موهاشو باز گذاشت و بهشون گیر زد در آخر یک تینت به لباش زد و از اتاق بیرون اومد
همزمان با اون کورالین هم تموم کرد...مثل همیشه کورالین لباس های مشکی لش پوشیده
کورالین:بریم دیگه ها؟
سدنا:اره بیا بریم
بعد از پوشیدن کفش هاشون از خونه زدن بیرون و سوار ماشین شدن،همینکه سدنا ماشین رو روشن کرد تلفنش زنگ خورد ی نگاهی بهش کرد دید تهیونگه جواب داد
سدنا:بله تهیونگ؟
تهیونگ:برات لوکیشن فرستادم توی ورودی میبینمتون
سدنا:باشه میبینمت
بعد از قطع کردن به سمت جاییکه تهیونگ فرستاده حرکت کردن
جاده ها شلوغ بودن و شهر بسیار نورانی بود مردم رفت و آمد داشتن و شلوغی، شهر رو زیباتر میکرد
دقایقی گذشت و بلاخره به مرکز خرید بزرگی رسیدن ماشین رو پارک کردن و بعد از پیاده شدن به سمت ورودی رفتن که همونجا تهیونگ رو هم دیدن و رفتن پیشش
کورالین با اداهای همیشگیش گفت:جای خیلی خوبی رو انتخاب کردی
تهیونگ:بله بله مخصوص تو که همه پولاتو خرج کنی
کورالین مسخره بازی دراورد:هه...فکر کردی من از جیب خودم میدم؟تو و سدنا باید پرداخت کنید
سدنا چپ چپ نگاش کرد:چرا من؟نکه خودت کم پول داری خیلی بدبختی
اینبار کورالین حی حالت با اعتماد بنفسی به خودش گرفت:هه اصلا من بهتون نیاز ندارم خودم پول دارم
سدنا:افرین الان شد
تهیونگ هم فقط بهشون میخندید
وارد مرکز خرید شدن بزرگ و شلوغ و زیبا بود...قدم برمیداشتن و به اطراف نگاه میکردن و مثل همیشه اولین کسی که میخواست بره مغازه یا فروشگاهی رو ببینه سدنا بود
سدنا:بچه هااا...بیاید بریم داخل این به نظر لباسای قشنگی داره
تهیونگ:میدونستم،خرج شروع شد
سدنا از دست تهیونگ گرفت و گفت:بیا بریم حالا میدونم اخرش خودتم زیاد میخری
تهیونگ خندیدی و نمیتونست این رو انکار کنه اون واقعا همینطوره،سدنا به کورالین اشاره کرد و وارد شدن و به لباسا نگاه میکردن
سدنا که عشق کت و شلواره به یک کت کوتاه کرمی رنگ اشاره کرد:ببینم بنظرتون قشنگه؟
"گروه سفید"
[part:3]
کورالین به اتاقش رفت و درگیر پوشیدن لباس شد سدنا با دیدن ذوقش لبخند زد و سرشو تکون داد
تصمیم گرفت اونم بره و آماده بشه چون هوا کم کم داشت تاریک میشد
وارد اتاقش شد ازینکه صبح اتاقشو تمیز کرده بود و الان مجبور نبود اتاقش رو بهم ریخته ببینه خداروشکر کرد و نفس راحتی کشید
به سمت کمدش رفت و اونو باز کرد...از همون اول هم میدونست چی بپوشه پس کت کوتاه سبز پاستلیش رو دراورد به همراه کراپ سفید رنگش که ستاره ای آبی وسطش هست و برای شلوارش هم تصمیم گرفت ی شلوار بگ بپوشه
بعد از پوشیدن لباساش موهاشو باز گذاشت و بهشون گیر زد در آخر یک تینت به لباش زد و از اتاق بیرون اومد
همزمان با اون کورالین هم تموم کرد...مثل همیشه کورالین لباس های مشکی لش پوشیده
کورالین:بریم دیگه ها؟
سدنا:اره بیا بریم
بعد از پوشیدن کفش هاشون از خونه زدن بیرون و سوار ماشین شدن،همینکه سدنا ماشین رو روشن کرد تلفنش زنگ خورد ی نگاهی بهش کرد دید تهیونگه جواب داد
سدنا:بله تهیونگ؟
تهیونگ:برات لوکیشن فرستادم توی ورودی میبینمتون
سدنا:باشه میبینمت
بعد از قطع کردن به سمت جاییکه تهیونگ فرستاده حرکت کردن
جاده ها شلوغ بودن و شهر بسیار نورانی بود مردم رفت و آمد داشتن و شلوغی، شهر رو زیباتر میکرد
دقایقی گذشت و بلاخره به مرکز خرید بزرگی رسیدن ماشین رو پارک کردن و بعد از پیاده شدن به سمت ورودی رفتن که همونجا تهیونگ رو هم دیدن و رفتن پیشش
کورالین با اداهای همیشگیش گفت:جای خیلی خوبی رو انتخاب کردی
تهیونگ:بله بله مخصوص تو که همه پولاتو خرج کنی
کورالین مسخره بازی دراورد:هه...فکر کردی من از جیب خودم میدم؟تو و سدنا باید پرداخت کنید
سدنا چپ چپ نگاش کرد:چرا من؟نکه خودت کم پول داری خیلی بدبختی
اینبار کورالین حی حالت با اعتماد بنفسی به خودش گرفت:هه اصلا من بهتون نیاز ندارم خودم پول دارم
سدنا:افرین الان شد
تهیونگ هم فقط بهشون میخندید
وارد مرکز خرید شدن بزرگ و شلوغ و زیبا بود...قدم برمیداشتن و به اطراف نگاه میکردن و مثل همیشه اولین کسی که میخواست بره مغازه یا فروشگاهی رو ببینه سدنا بود
سدنا:بچه هااا...بیاید بریم داخل این به نظر لباسای قشنگی داره
تهیونگ:میدونستم،خرج شروع شد
سدنا از دست تهیونگ گرفت و گفت:بیا بریم حالا میدونم اخرش خودتم زیاد میخری
تهیونگ خندیدی و نمیتونست این رو انکار کنه اون واقعا همینطوره،سدنا به کورالین اشاره کرد و وارد شدن و به لباسا نگاه میکردن
سدنا که عشق کت و شلواره به یک کت کوتاه کرمی رنگ اشاره کرد:ببینم بنظرتون قشنگه؟
۱.۹k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.