مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 18
مرحله ی پنجم اعزاداری پارت 18
ـ اما مرد خوبیه قدرشو بدون
یونجو ـ اوهوم
بچها جمع شدن ماموریتو واسشون توضیح دادن رسیدم به جسیکا
دایچی ـ قیافه ی زنه اشناس
آساهی ـ اوهوم
ـ منم اولش همینو گفتم فعلا کسی که میتونه ازش حرف بکشه، جیهیونه
یاچی ـ حس میکنم سانگ سیک اونی که بهمون نشونش دادی نیس
یونجون ـ منظورت چیه؟
میچیمیا ـ یعنی اینکه سانگ سیک میتونه یکی از بادیگاردای این سه نفر باشه
ـ ممکنه
تاناکا ـ این مرد عینکه همینی که بادیگارد جسیکان، من میگم اون سانگ سیکه
ـ ببین کی اینو میگه؟
سوکیشیما ـ بنظرم تاناکا راس میگه
دایچی ـ این واقعا خود سوکیشیماس؟
هینوشیتا ـ مث اینکه اره خودشه
ـ کمتر حرف بزنین
همه ـ چشم
ـ خب فعلا تا اینجا کافیه، فردا با چوی سوجین و یونگ رو میایم تا راجب حمله مون بهتون توضیح بدیم
همه ـ چشم
ـ خب مرخصین
یونجون ـ برین لباساتونو عوض کنین برین خونه
همه ـ باشه
همه رفتن که یاچی اومد پیشم
ـ یاچی چیزی شده؟
یاچی ـ راستش یه سوال ازتون داشتم
ـ جانم بگو
یاچی ـ یاماگوچی مرد خوبیه؟
ـ اره مرد خوبیه، زیاد ندیدم با کسی به جز سوکیشیما صمیمی باشه، اگر بهت درخواست داده ردش نکن
یاچی ـ اینجور فک میکنی؟
ـ اوهوم
یاچی ـ باشه ممنونم
ـ خیلی خب حالا برو
یاچی ـ باشه
یاچی رفت
ـ دایچی؟*با صدای بلند *
دایچی ـ بله؟*با صدای بلند *
ـ این تخته همین جا بمونه نمیخوادم دس به کاغذا و اینا بزنی
دایچی ـ چشم
جلوی در باشکاه بودیم که آساهی...
آساهی ـ خانم شینیزو
ـ بله؟
اساهی ـ دایچی گفته همرو ساندویچ مهمون میکنه شماهم میاین؟
ـ عا نمیدونم، یونجو اگر خسته ای تا بربم خونه اگرم نه که با بچه ها بریم بیرون
یونجو ـ نه خسته ی چی تازه تو مدرسه چرت هم زدم
ـ اوکی پس ماهم میایم
دایچی ـ چه عالی، من یه ساندویچی خوب میشناسم
ـ باشه بریم
همه سوار ماشین شدیم رفتیم سمت جایی که دایچی گفت مارو برد رستوران مامانش
نیشینویا ـ عجب جاییه دایچی
دایچی ـ خب اینجا رستوران مامانه، رستورانم که نه میشه گفت یهجور غذا خوریه، بعد از باشگاه میام کمکش
یونجون ـ واو
تاناکا و نیشینویا ـ خیلی خب ماکه رفتیم داخل
تا اومدن برن تو هینوشیتا لباساشونو از پشت گرفت کشید
هینوشیتا ـ کجا کجا؟ خانم شینیزو مقدم ترن
تاناکا و نیشینویا ـ عاا ببخشید
رفتم داخل بقیشون هم اومدن
مامان دایچی ـ خوش اومدین خانم شینیزو
ـ عا سلام ممنون
مامان دایچی ـ بزارین میز هارو بچینم کنار هم
ـ عا باشه
میز هارو جسبوند کنار هم همه نشستیم تا ساندویچ ها اومد بچه ها سریع شروع کردن به خوردن تنها کسی که اروم غذا میخورد منو یونجون و یونجو بودیم
ـ اما مرد خوبیه قدرشو بدون
یونجو ـ اوهوم
بچها جمع شدن ماموریتو واسشون توضیح دادن رسیدم به جسیکا
دایچی ـ قیافه ی زنه اشناس
آساهی ـ اوهوم
ـ منم اولش همینو گفتم فعلا کسی که میتونه ازش حرف بکشه، جیهیونه
یاچی ـ حس میکنم سانگ سیک اونی که بهمون نشونش دادی نیس
یونجون ـ منظورت چیه؟
میچیمیا ـ یعنی اینکه سانگ سیک میتونه یکی از بادیگاردای این سه نفر باشه
ـ ممکنه
تاناکا ـ این مرد عینکه همینی که بادیگارد جسیکان، من میگم اون سانگ سیکه
ـ ببین کی اینو میگه؟
سوکیشیما ـ بنظرم تاناکا راس میگه
دایچی ـ این واقعا خود سوکیشیماس؟
هینوشیتا ـ مث اینکه اره خودشه
ـ کمتر حرف بزنین
همه ـ چشم
ـ خب فعلا تا اینجا کافیه، فردا با چوی سوجین و یونگ رو میایم تا راجب حمله مون بهتون توضیح بدیم
همه ـ چشم
ـ خب مرخصین
یونجون ـ برین لباساتونو عوض کنین برین خونه
همه ـ باشه
همه رفتن که یاچی اومد پیشم
ـ یاچی چیزی شده؟
یاچی ـ راستش یه سوال ازتون داشتم
ـ جانم بگو
یاچی ـ یاماگوچی مرد خوبیه؟
ـ اره مرد خوبیه، زیاد ندیدم با کسی به جز سوکیشیما صمیمی باشه، اگر بهت درخواست داده ردش نکن
یاچی ـ اینجور فک میکنی؟
ـ اوهوم
یاچی ـ باشه ممنونم
ـ خیلی خب حالا برو
یاچی ـ باشه
یاچی رفت
ـ دایچی؟*با صدای بلند *
دایچی ـ بله؟*با صدای بلند *
ـ این تخته همین جا بمونه نمیخوادم دس به کاغذا و اینا بزنی
دایچی ـ چشم
جلوی در باشکاه بودیم که آساهی...
آساهی ـ خانم شینیزو
ـ بله؟
اساهی ـ دایچی گفته همرو ساندویچ مهمون میکنه شماهم میاین؟
ـ عا نمیدونم، یونجو اگر خسته ای تا بربم خونه اگرم نه که با بچه ها بریم بیرون
یونجو ـ نه خسته ی چی تازه تو مدرسه چرت هم زدم
ـ اوکی پس ماهم میایم
دایچی ـ چه عالی، من یه ساندویچی خوب میشناسم
ـ باشه بریم
همه سوار ماشین شدیم رفتیم سمت جایی که دایچی گفت مارو برد رستوران مامانش
نیشینویا ـ عجب جاییه دایچی
دایچی ـ خب اینجا رستوران مامانه، رستورانم که نه میشه گفت یهجور غذا خوریه، بعد از باشگاه میام کمکش
یونجون ـ واو
تاناکا و نیشینویا ـ خیلی خب ماکه رفتیم داخل
تا اومدن برن تو هینوشیتا لباساشونو از پشت گرفت کشید
هینوشیتا ـ کجا کجا؟ خانم شینیزو مقدم ترن
تاناکا و نیشینویا ـ عاا ببخشید
رفتم داخل بقیشون هم اومدن
مامان دایچی ـ خوش اومدین خانم شینیزو
ـ عا سلام ممنون
مامان دایچی ـ بزارین میز هارو بچینم کنار هم
ـ عا باشه
میز هارو جسبوند کنار هم همه نشستیم تا ساندویچ ها اومد بچه ها سریع شروع کردن به خوردن تنها کسی که اروم غذا میخورد منو یونجون و یونجو بودیم
۴.۲k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.