مرحله پنجم اعزاداری پارت 16(تا کامنت نزارین خبری از پارت
مرحله پنجم اعزاداری پارت 16(تا کامنت نزارین خبری از پارت بعدی نیس)
ویو ات
از خواب پاشدم دیدم ساعت هشت شبه یه دوش سریع گرفتم هودیه سفید نایکم با شلوار دمپا گشاد مشکیه مشکی پوشیدم با کفش چرم قهوه ایم
اجوما ـ یه نگاه به ساعت کردی؟
ـ اره
اجوما ـ پی بردی که چند ساعت خوابیدی؟
ـ...
اجوما ـ بعد شب دیر میخوابی فردا سردرد میگیری
ـ چشم دیگه تکرار نمیشه
اجوما ـ افرین
ـ یونجون خونن؟
اجوما ـ فک کنم الان سر قراره
ـ این کی دوس دختر دار شد؟
اجوما ـ با یونجو خودمون سر قراره
ـ از همون صب ضایع بود
اجوما ـ میدونی که اولین تجربشه
ـ اره میدونم
اجوما ـ گشنته؟
ـ نه زیاد، باید برم بالا سر اکیپ باشگاه راجب یه ماموریت باهاشون حرف بزنم
اجوما ـ پاستا درس کردم میخوای؟
ـ اره ممنون میشم
اجوما ـ باشه پس بشین
نشستم کنار میز که اجوما یه ظرف پاستا خوش بو اورد و خودش هم روبه روم نشست
یه بوی کشیدم
ـ وااای ببین اجوما چیکار کرده، امیدوارم که بوش مثل خودش خوشمزه باشه
اجوما ـ باشه بخور ببینم خوب شده یا نه
ـ باشه
یه خورده از پاستا خوردم عالی بود
ـ واای این خیلی خوشمزسس
اجوما ـ نوش جونت
ـ واقعا خیلی خوشمزس
اجوما ـ *خنده ی ریز*
ـ*درحال خوردن*
اجوما ـ نمیدونم چرا به یاد خانوم افتادم
ـ مامانم؟
اجوما ـ اوهوم
ـ خوابی چیزی ازش دیدی؟
اجوما ـ نه ندیدم، زن زرنگی بود و همین طور مهربون، وقتی منو از دست شوهرم نجات داد فک کردم که یه فرشته از طرف خدا اومده منو نجات بده، وقتی که منو نجات داد بهم گفت که بیام براش کار کنم
ـ....
اجوما ـ مثل بابات ساده نبود
ـ لطفا اسم اون مردیکه رو نیار
اجوما ـ تنها کسی که هواشو داشت متمان جیهیون بود و هی سون
ـ یادته هی سون همیشه برای تولدم از این تفنگ پلاستیکی ها واسم میاورد؟
اجوما ـ اره
ـ دلم میخواد اون روزا برگرده
پاستامو خوردم از سر جام پاشدم
ـ من باید برم
اجوما ـ برو دخترم
ـ فعلا
اجوما ـ به سلامت
سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت باشگاه بعد چن دقیقه رسیدم جیهیون مدارکو اورده بود اینجا که نمخوام برگردم به شرکت سوجین
وارد باشگاه شدم
همه ـ سلام خانم شینیزو
ـ سلام به همه، ساکوره میشه تخته رو بیاری؟(ات برای همه ی اعضای اکیپ اسم ژاپنی گذاشته)
ساکورا ـ الان
ساکورا تخته رو اورد کل مدارک مهم رو به تخته چسبوندم
ویو ات
از خواب پاشدم دیدم ساعت هشت شبه یه دوش سریع گرفتم هودیه سفید نایکم با شلوار دمپا گشاد مشکیه مشکی پوشیدم با کفش چرم قهوه ایم
اجوما ـ یه نگاه به ساعت کردی؟
ـ اره
اجوما ـ پی بردی که چند ساعت خوابیدی؟
ـ...
اجوما ـ بعد شب دیر میخوابی فردا سردرد میگیری
ـ چشم دیگه تکرار نمیشه
اجوما ـ افرین
ـ یونجون خونن؟
اجوما ـ فک کنم الان سر قراره
ـ این کی دوس دختر دار شد؟
اجوما ـ با یونجو خودمون سر قراره
ـ از همون صب ضایع بود
اجوما ـ میدونی که اولین تجربشه
ـ اره میدونم
اجوما ـ گشنته؟
ـ نه زیاد، باید برم بالا سر اکیپ باشگاه راجب یه ماموریت باهاشون حرف بزنم
اجوما ـ پاستا درس کردم میخوای؟
ـ اره ممنون میشم
اجوما ـ باشه پس بشین
نشستم کنار میز که اجوما یه ظرف پاستا خوش بو اورد و خودش هم روبه روم نشست
یه بوی کشیدم
ـ وااای ببین اجوما چیکار کرده، امیدوارم که بوش مثل خودش خوشمزه باشه
اجوما ـ باشه بخور ببینم خوب شده یا نه
ـ باشه
یه خورده از پاستا خوردم عالی بود
ـ واای این خیلی خوشمزسس
اجوما ـ نوش جونت
ـ واقعا خیلی خوشمزس
اجوما ـ *خنده ی ریز*
ـ*درحال خوردن*
اجوما ـ نمیدونم چرا به یاد خانوم افتادم
ـ مامانم؟
اجوما ـ اوهوم
ـ خوابی چیزی ازش دیدی؟
اجوما ـ نه ندیدم، زن زرنگی بود و همین طور مهربون، وقتی منو از دست شوهرم نجات داد فک کردم که یه فرشته از طرف خدا اومده منو نجات بده، وقتی که منو نجات داد بهم گفت که بیام براش کار کنم
ـ....
اجوما ـ مثل بابات ساده نبود
ـ لطفا اسم اون مردیکه رو نیار
اجوما ـ تنها کسی که هواشو داشت متمان جیهیون بود و هی سون
ـ یادته هی سون همیشه برای تولدم از این تفنگ پلاستیکی ها واسم میاورد؟
اجوما ـ اره
ـ دلم میخواد اون روزا برگرده
پاستامو خوردم از سر جام پاشدم
ـ من باید برم
اجوما ـ برو دخترم
ـ فعلا
اجوما ـ به سلامت
سوار ماشین شدم حرکت کردم سمت باشگاه بعد چن دقیقه رسیدم جیهیون مدارکو اورده بود اینجا که نمخوام برگردم به شرکت سوجین
وارد باشگاه شدم
همه ـ سلام خانم شینیزو
ـ سلام به همه، ساکوره میشه تخته رو بیاری؟(ات برای همه ی اعضای اکیپ اسم ژاپنی گذاشته)
ساکورا ـ الان
ساکورا تخته رو اورد کل مدارک مهم رو به تخته چسبوندم
۵.۲k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.