*Dance in the sunset*PT22
*پرش زمانی چند ماه بعد*
ساعت حدودای پنج عصر بود.تهیونگ بهم گفته بود که ساعت شیش جلوی رود هان میبینمتم رفتم طبقه ی بالا و لباسامو عوض کردم موهام رو بستم بای سرم و یه میکاپ ریز هم کردم کفشامو پوشیدمو کیفمو برداشتم رفتم طبقه ی پایین پنجره رو بستم و پردشو کشیدم و چراغارو هم خواموش کردمو رفتم بیرون یه تاکسی گرفتمو سوار شدم بعد چند مین رسیدم رود هان یکم دیر کرده بودم پیاده شدمو کرایه رو حساب کردم داشتم دنبال تهیونگ میگشتم که دیدم دقیقا ری چمنا کنار یه درخت وایساده رفتم سمتشو گفتم
+سلاممم.ببخشید دیر کردم
-واو پرنسس چه خوشگل شدی
+(خند)
+توهم خیلی خوشتیپ شدی
یه یوفرشی کوچیک اورده بود. نشستیمو باهم غروب افتابو تماشا میکردیم که تهیونگ گفت
-ا/ت.ملکه ی زندگیم.حاضری که از این به بعد به جا این که یه جفت کفش دم در باشه دو جفت دم در باشه یا بجای یکی بالشت دوتا بالشت روی تخت باشه به جای یه مسواک دوتا مسواک توی لیوان باشه و به جای یه ادم دوتا ادم توی خونه باشن.میزاری انگشت چهارم دست چپت رو پر کنم با من ازدواج میکنی.
+تهیونگگگ(بغض)
-هوم
+معلومه...
نتونستم خودمو کنترل کنم گریم گرفت بغلم کردو گفت
-یا اینقدر کیوت نباش یهو قلبم از جاش در میاد
دستمو گرفتو انگشترو دستم کرد.برای چند لحظه خمار بهش نگاه کردمو فاصله رو به صفر رسوندیم
اونقدری همو بوسیدیم که نفس کم اوردیمو از هم جدا شدیم...
+هیچ وقت تنهام نزار.باشه
-قول میدمممم
.
.
.
اسلاید دوم(آستایل ا/ت)
اسلاید سوم(آستایل تهیونگ)
خب.خب.این فیکمون هم تموم شددد.
توی کامنتا نظرتون رو بگد راجبش و بگین فیک بعدی از کی باشه:)
ساعت حدودای پنج عصر بود.تهیونگ بهم گفته بود که ساعت شیش جلوی رود هان میبینمتم رفتم طبقه ی بالا و لباسامو عوض کردم موهام رو بستم بای سرم و یه میکاپ ریز هم کردم کفشامو پوشیدمو کیفمو برداشتم رفتم طبقه ی پایین پنجره رو بستم و پردشو کشیدم و چراغارو هم خواموش کردمو رفتم بیرون یه تاکسی گرفتمو سوار شدم بعد چند مین رسیدم رود هان یکم دیر کرده بودم پیاده شدمو کرایه رو حساب کردم داشتم دنبال تهیونگ میگشتم که دیدم دقیقا ری چمنا کنار یه درخت وایساده رفتم سمتشو گفتم
+سلاممم.ببخشید دیر کردم
-واو پرنسس چه خوشگل شدی
+(خند)
+توهم خیلی خوشتیپ شدی
یه یوفرشی کوچیک اورده بود. نشستیمو باهم غروب افتابو تماشا میکردیم که تهیونگ گفت
-ا/ت.ملکه ی زندگیم.حاضری که از این به بعد به جا این که یه جفت کفش دم در باشه دو جفت دم در باشه یا بجای یکی بالشت دوتا بالشت روی تخت باشه به جای یه مسواک دوتا مسواک توی لیوان باشه و به جای یه ادم دوتا ادم توی خونه باشن.میزاری انگشت چهارم دست چپت رو پر کنم با من ازدواج میکنی.
+تهیونگگگ(بغض)
-هوم
+معلومه...
نتونستم خودمو کنترل کنم گریم گرفت بغلم کردو گفت
-یا اینقدر کیوت نباش یهو قلبم از جاش در میاد
دستمو گرفتو انگشترو دستم کرد.برای چند لحظه خمار بهش نگاه کردمو فاصله رو به صفر رسوندیم
اونقدری همو بوسیدیم که نفس کم اوردیمو از هم جدا شدیم...
+هیچ وقت تنهام نزار.باشه
-قول میدمممم
.
.
.
اسلاید دوم(آستایل ا/ت)
اسلاید سوم(آستایل تهیونگ)
خب.خب.این فیکمون هم تموم شددد.
توی کامنتا نظرتون رو بگد راجبش و بگین فیک بعدی از کی باشه:)
۱۰.۹k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.