*still with me*PT2
داشتیم میرفتیم خونه با جین همین که از کافه اومدم بیرون دل درد شدم روی زانو هام نشستم جین متوجه شد برگشت و گفت
=ا/ت خوبی!! چیشد؟
+دل درد شدم. نمیدونم چرا؟
جین براید استایل بغلم کرد و گذاشتم تویماشین خودش هم سوار شد. وقتی رسیدیم خونه جین در رو باز کرد رفتم لباسام رو عوض کردیم برگشتم و خودم رو انداختم روی مبل جین اومد پیشم و دست گذاشت روی پیشونیم و با تعجب گفت(ا/تتتتت تب داری!! باید بریم بیمارستان.) در جوابش گفتم(نمیخواد یکم استراحت کنم خوب میشم)
*جین ویو*
میخواستم برم برای خونه خرید کنم ا/ت که خواب بود پس براش یه مسیج فرستادم و رفتم.
وقتی برگشتم رفتم سراغ ا/ت که دیدم هنوز خوابه نشستم کنار تختشو گفتم
=ا/ت؟بچه جا؟کروکدیل کوچک بیدار نمیشی؟
+چیه؟ولمم کننن
=پاشو بریم باهم یچی بخوریمم
+باشه الان میام
رفتم توی اشپز خونه تا قهوه درست کنم بعد از یک ربع دیدم خبری از ا/ت نیست رفتم توی اتاقش و دیدم که یه بدن بی جون کف اتاق افتاده خیلی ترسیدم چند بار صداش کردم اما فایده نداشت بغلش کردم
بردمش توی ماشین و حرکت کردم سمت بیمارستان . وقتی رسیدم با دور رفتم توخیلی ترسیده بودم به یکی از پرستار ها کمک خواستم
همراه یکی از پرستار ها ا/ت رو بردم توی یکی از اتاقا گذاشتمش روی تخت پرستار بهم گفت
(میتونید برید بیرون و منتظر بمونید)
رفتم بیرون و به مینسو زنگ زدم
=مینسو زود بیا بیمارستان بوندانگ (چیزی نیست ترسیده فقط)
÷چیزی شده جین؟ صدات چرا میلزه؟
مینسو رسید بدو بدو اومد سمتم
÷ا/ت خوبه الان کجاست؟
-نمیدونم.ولی توی اتاقه.
دکتر از توی اتاق ا/ت بیرون اومد و گفت
(اقای کیم؟)
-بله خودمم
(خواهرتون یکم فشار روش بوده. این اتفاق وقتایی که خیلی استرس داشته باشن میوفته. میتونن امشب مرخص بشن)
نفس راحتی کشیدم و به مینسو گفتم بره پیش ا/ت تا من کارای مرخصیش رو بکنم
*ا/ت ویو*
چشمام رو باز کردم نوراذیتم میکرد اما کم کم عادت کردم دیدم مینسو کنار تختم نشسته جین هم در رو باز کرد و اومد تو. با اخم گفتم
+چیشده چرا منو اوردید بیمارستان؟
=چون از هوش رفتی هر موقع سرمت تموم شد میتونیم بریم خونه.
با بی میلی گفتم باشه سرمم تموم شد و رفتیم خونه
*جین ویو*
توی راه به مینسو زنگ زدمو کلی ازش تشکر کردم.ا/ت هم کمکم خوابش برده بود.وقتی رسیدیم ا/ت براید بغل کردمو بردمش توی خونه و گذاشتمش روی تختش خودمم لباسامو عوض کردمو کارای قبل خوابمو کردم و خوابیدم.
=ا/ت خوبی!! چیشد؟
+دل درد شدم. نمیدونم چرا؟
جین براید استایل بغلم کرد و گذاشتم تویماشین خودش هم سوار شد. وقتی رسیدیم خونه جین در رو باز کرد رفتم لباسام رو عوض کردیم برگشتم و خودم رو انداختم روی مبل جین اومد پیشم و دست گذاشت روی پیشونیم و با تعجب گفت(ا/تتتتت تب داری!! باید بریم بیمارستان.) در جوابش گفتم(نمیخواد یکم استراحت کنم خوب میشم)
*جین ویو*
میخواستم برم برای خونه خرید کنم ا/ت که خواب بود پس براش یه مسیج فرستادم و رفتم.
وقتی برگشتم رفتم سراغ ا/ت که دیدم هنوز خوابه نشستم کنار تختشو گفتم
=ا/ت؟بچه جا؟کروکدیل کوچک بیدار نمیشی؟
+چیه؟ولمم کننن
=پاشو بریم باهم یچی بخوریمم
+باشه الان میام
رفتم توی اشپز خونه تا قهوه درست کنم بعد از یک ربع دیدم خبری از ا/ت نیست رفتم توی اتاقش و دیدم که یه بدن بی جون کف اتاق افتاده خیلی ترسیدم چند بار صداش کردم اما فایده نداشت بغلش کردم
بردمش توی ماشین و حرکت کردم سمت بیمارستان . وقتی رسیدم با دور رفتم توخیلی ترسیده بودم به یکی از پرستار ها کمک خواستم
همراه یکی از پرستار ها ا/ت رو بردم توی یکی از اتاقا گذاشتمش روی تخت پرستار بهم گفت
(میتونید برید بیرون و منتظر بمونید)
رفتم بیرون و به مینسو زنگ زدم
=مینسو زود بیا بیمارستان بوندانگ (چیزی نیست ترسیده فقط)
÷چیزی شده جین؟ صدات چرا میلزه؟
مینسو رسید بدو بدو اومد سمتم
÷ا/ت خوبه الان کجاست؟
-نمیدونم.ولی توی اتاقه.
دکتر از توی اتاق ا/ت بیرون اومد و گفت
(اقای کیم؟)
-بله خودمم
(خواهرتون یکم فشار روش بوده. این اتفاق وقتایی که خیلی استرس داشته باشن میوفته. میتونن امشب مرخص بشن)
نفس راحتی کشیدم و به مینسو گفتم بره پیش ا/ت تا من کارای مرخصیش رو بکنم
*ا/ت ویو*
چشمام رو باز کردم نوراذیتم میکرد اما کم کم عادت کردم دیدم مینسو کنار تختم نشسته جین هم در رو باز کرد و اومد تو. با اخم گفتم
+چیشده چرا منو اوردید بیمارستان؟
=چون از هوش رفتی هر موقع سرمت تموم شد میتونیم بریم خونه.
با بی میلی گفتم باشه سرمم تموم شد و رفتیم خونه
*جین ویو*
توی راه به مینسو زنگ زدمو کلی ازش تشکر کردم.ا/ت هم کمکم خوابش برده بود.وقتی رسیدیم ا/ت براید بغل کردمو بردمش توی خونه و گذاشتمش روی تختش خودمم لباسامو عوض کردمو کارای قبل خوابمو کردم و خوابیدم.
۱۲.۶k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.