عشق گم شده
عشق گم شده
پارت:۶
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(خونه سابیتو)
رو مبل سه نفره نشسته بودم اونه_سان هم کنارم نشسته بود اومی هم تو بغل اونه_سان خوابیده بود سابیتو هم (اس دو) روبهروی ما رو مبل تک نفره نشسته بود
سابیتو:خب ماجرا چیه؟چرا از من کمک میخوای؟
اینوپی:خب...
همه ماجرا رو به سابیتو تعریف کردم (حوصله ندارم بنویسم-_-)
سابیتو:جانممم؟؟!! تو از کوکو حامله بودی؟ و این دختر دختره تو و کوکوعه؟!
اینوپی:آروم باش الان اومی بیدار میشه
سابیتو:الان از من میخوای برای یه شب نقش همسرت رو بازی کنم؟
اینوپی:آره ، میریم اون رستوران کوفتی دوساعت می شینیم و میایم بیرون تمام
سابیتو:باشه قبوله
آکانه:در عوض چیزی نمیخوای؟
سابیتو:نه (لبخند)
اینوپی:باشه پس سهروز دیگه میبینمت
سابیتو:باشه (لبخند)
از خونه سابیتو اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم. ماشین رو روشن کردم و به طرف خونه حرکت کردم
آکانه:بنظرت عجیب رفتار نمیکرد؟
اینوپی:خودمم میدونم ولی آخرش صداش در میاد نگران نباش
پارت:۶
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
(خونه سابیتو)
رو مبل سه نفره نشسته بودم اونه_سان هم کنارم نشسته بود اومی هم تو بغل اونه_سان خوابیده بود سابیتو هم (اس دو) روبهروی ما رو مبل تک نفره نشسته بود
سابیتو:خب ماجرا چیه؟چرا از من کمک میخوای؟
اینوپی:خب...
همه ماجرا رو به سابیتو تعریف کردم (حوصله ندارم بنویسم-_-)
سابیتو:جانممم؟؟!! تو از کوکو حامله بودی؟ و این دختر دختره تو و کوکوعه؟!
اینوپی:آروم باش الان اومی بیدار میشه
سابیتو:الان از من میخوای برای یه شب نقش همسرت رو بازی کنم؟
اینوپی:آره ، میریم اون رستوران کوفتی دوساعت می شینیم و میایم بیرون تمام
سابیتو:باشه قبوله
آکانه:در عوض چیزی نمیخوای؟
سابیتو:نه (لبخند)
اینوپی:باشه پس سهروز دیگه میبینمت
سابیتو:باشه (لبخند)
از خونه سابیتو اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم. ماشین رو روشن کردم و به طرف خونه حرکت کردم
آکانه:بنظرت عجیب رفتار نمیکرد؟
اینوپی:خودمم میدونم ولی آخرش صداش در میاد نگران نباش
- ۱۵.۸k
- ۰۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط