ات تو آشپزخونه داست موچی درست میکرد که دستای یه نفر دورش
ا/ت تو آشپزخونه داست موچی درست میکرد که دستای یه نفر دورش حلقه شدن ا/ت توجهی نکرد ولی حلقه تنگتر و تنگتر میشد
ا/ت:ران دارم خفه میشم
ریندو:چرا همش ران ران میکنی؟مثلا منم هستم
ا/ت:تویی ریندو؟آخه میدونی تو زیاد از این کارا نمیکنی برای همین فکر کردم رانه
ریندو:اصلا ولش ، داری چی درست میکنی؟
ا/ت:موچی
ریندو:خوبه
ران:ریندو یه لحظه بیا پیشم
ریندو:اومدم
ریندو رفت پیش ران
ران:میدونی دیگه شب باید چیکار کنیم
ریندو:میدونم ولی خودش نخواد چی؟
ران:ولی اگه خودش هم بخواد چی؟
ریندو:اون زمان دیگه قضیه فرق میکنه
(نیم ساعت بعد)
ا/ت موچی ها رو روی میز گذاشت و رفت اتاق تا ران و ریندو رو صدا کنهولی دید تو اتاق نیستن و اتاق کلن تاریکه پس ا/ت تصمیم گرفت یکم بخوابه رفت روی تخت نشست ولی یهو صدای قفل شدن در به گوشش رسید و یه نفر ا/ت رو از پشت روی تخت انداخت و دستاش رو به تخت بست
ا/ت:شم..ا.کی.هس...تید؟
ران:یعنی دوست پسرهات رو نمیتونی تشخیص بدی ا/ت؟
ا/ت:ران ، ریندو دارید چیکار میکنید
ریندو:خودت میفهمی
~~~~~~~~🔞🔞شروع هنتای اگه جنبه نداری نخون🔞🔞~~~~~~~~
نتم داره تموم میشه الان میزارم
ا/ت:ران دارم خفه میشم
ریندو:چرا همش ران ران میکنی؟مثلا منم هستم
ا/ت:تویی ریندو؟آخه میدونی تو زیاد از این کارا نمیکنی برای همین فکر کردم رانه
ریندو:اصلا ولش ، داری چی درست میکنی؟
ا/ت:موچی
ریندو:خوبه
ران:ریندو یه لحظه بیا پیشم
ریندو:اومدم
ریندو رفت پیش ران
ران:میدونی دیگه شب باید چیکار کنیم
ریندو:میدونم ولی خودش نخواد چی؟
ران:ولی اگه خودش هم بخواد چی؟
ریندو:اون زمان دیگه قضیه فرق میکنه
(نیم ساعت بعد)
ا/ت موچی ها رو روی میز گذاشت و رفت اتاق تا ران و ریندو رو صدا کنهولی دید تو اتاق نیستن و اتاق کلن تاریکه پس ا/ت تصمیم گرفت یکم بخوابه رفت روی تخت نشست ولی یهو صدای قفل شدن در به گوشش رسید و یه نفر ا/ت رو از پشت روی تخت انداخت و دستاش رو به تخت بست
ا/ت:شم..ا.کی.هس...تید؟
ران:یعنی دوست پسرهات رو نمیتونی تشخیص بدی ا/ت؟
ا/ت:ران ، ریندو دارید چیکار میکنید
ریندو:خودت میفهمی
~~~~~~~~🔞🔞شروع هنتای اگه جنبه نداری نخون🔞🔞~~~~~~~~
نتم داره تموم میشه الان میزارم
- ۱۱.۸k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط