صب

(صب)
ا/ت با درد شدیدی بلند میشه ولی با بویه موچی درد کلن از یادش میره و میره آشپزخونه ولی با ران روبه‌رو میشه که پیشبند صورتی پوشیده و داره صبحانه درست میکنه
ا/ت دیگه نتونست تحمل کنه و شروع کرد به خندیدن
ران:اصلا بهت صبونه نمیدم
ا/ت:باشه باشه ببخشید
ریندو:ا/ت یه لحظه بیا اینجا
ا/ت رفت پیش ریندو و با کلی شیرینی روبه‌رو شد
ریندو:ببخشید که زیاده روی کردیم
ران:آره به خاطر ما بیهوش شدی
ا/ت:نه اتفاقا میخواستم بهتون بگم از این کارا کنیم ولی شما پیش قدم شدین
ران ا/ت رو بغل کرد
ریندو:پس من چی؟
ران:بیا اینجا حسود
و با هم بغل دسته جمعی کردن
بعد فهمیدن ا/ت حامله است و تا نه ماه نزاشتن دست به سیاه و سفید بزنه
تمام😐
دیدگاه ها (۴۹)

عشق گم شده پارت:۷~~~~~~~~~~~~~~~~(ساعت۹_رستوران رز آبی)"ویو ...

ا/ت تو آشپزخونه داست موچی درست میکرد که دستای یه نفر دورش حل...

عشق گم شده پارت:۶~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~(خونه سابیتو)رو مبل سه ...

برادرای هایتانی پارت ۸

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط