My wild boy fired
" My wild boy fired "
Part : ۵
همه ترسیدن و پراکنده شدن که تهیونگ چشمش به یه دختر افتاد که داشت فیلم میگرفت خواست بره سمتش که جونگ کوک با گرفتن بازوش مانعش شد دختر که فهمیده بود فهمیدن داره فیلم میگیره سریع گوشی رو جمع کرد جونگ کوک سرشو به سمت دختره برگردوند و با قدم های آهسته به سمتش میرفت و روبه روش وایساد سرش و خم کرد و توی چشمای دختره زل زده بود...دختره داش از ترس سکته میکردم که جونگ کوک دستشو جلو دختره دراز کرد
دختره : چ.چی میخوای
@نگو که نمیدونی
دختره : .....
@زود باش تا اون روم بالا نیومده
دختره : منظورت چیه
@گوشی
دختره : ها
@دارم عصبی میشنا
دختره : *گوشی رو آروم و با ترس گذاشت کف دست جونگ کوک*
@*لبخند*آفرین دختره خوب
و با یه حرکت سریع گوشی رو پرت کرد که خورد به دیوار و تیکه تیکه شد با صدای کوبیده شدن گوشی به دیوار بچه های کلاس از ترس جیغ زدن جونگ کوک سرشو بالا گرفت و با لبخد در حالی که دستاش توی جیبش بود کل کلاس رو آنالیز کرد بعد برگشت به سمت تهیونگ دستشو گرفت و نشستن سر جاشون بعد معلم امود سرکلاس همه ی بچه های مدرسه مثل سگ ار ته و کوک میترسیدن ولی بین تمام بچه های مدرسه یه دختر بود که ازشون نمیترسید و بهتره بگم حتی اگه میترسیدم بروز نمیداد
*یه هفته بعد *
ویو تهیونگ
امروز یه کلاس جبرانی دارم که مجبورم ذوز تعطیل صبح به این زودی پاشم برم مدرسه...رفتم داخل کلاس امروز جونگ کوک نمیومد منم رفتم ذوی صندلی آخر کلاس نشستم همه ازم میترسیدن واسه همین کسی کنارم نمینشست منم که خوابم میومد سرم رو گذاشتم روی میز و خوابیدم که با حس اینکه کسی کنارم نشست بیدار شدم...خدااااا...بگیرم خفش کنم...این دختره ی نفهم حرف آدم حالیش نمیشه...با چه جرعتی پاشده اومده نشسته کنار من نشسته...هه نمیدونم بهش بگم شجاع یا ابله
–هی تو
هوم..چیه
–تو احمقی چیزی هستی؟
منظورت چیه
–به چه جرعتی پاشدی اومدی نشستی اینجا نمیگی یه بلایی سرت بیارم
نه
–*نیشخند صدا دار*
خب بقیه صندلی ها پر بود منم نشستم اینجا..مشکلیه؟
–خ..........
تهیونگ خواست حرف بزنه که استادشون اومد و ساکت شدن
بعد از کلاس تهیونک بدون هیچ حرفی بلند شد و از کلاس رفت بیرون از اون جایی که این کلاس جبرانی بود فقط در ساعت طول میکشید و الان کلاس تموم شده بود برای همین تهیونگ رفت سوار ماشینش شد*بعد از اون روز که ته با ماشین کوک رفت مدرسه باباش براش ماشین خریده* و رفت خواست بره خونه که دید........
ادامه دارد...........
Part : ۵
همه ترسیدن و پراکنده شدن که تهیونگ چشمش به یه دختر افتاد که داشت فیلم میگرفت خواست بره سمتش که جونگ کوک با گرفتن بازوش مانعش شد دختر که فهمیده بود فهمیدن داره فیلم میگیره سریع گوشی رو جمع کرد جونگ کوک سرشو به سمت دختره برگردوند و با قدم های آهسته به سمتش میرفت و روبه روش وایساد سرش و خم کرد و توی چشمای دختره زل زده بود...دختره داش از ترس سکته میکردم که جونگ کوک دستشو جلو دختره دراز کرد
دختره : چ.چی میخوای
@نگو که نمیدونی
دختره : .....
@زود باش تا اون روم بالا نیومده
دختره : منظورت چیه
@گوشی
دختره : ها
@دارم عصبی میشنا
دختره : *گوشی رو آروم و با ترس گذاشت کف دست جونگ کوک*
@*لبخند*آفرین دختره خوب
و با یه حرکت سریع گوشی رو پرت کرد که خورد به دیوار و تیکه تیکه شد با صدای کوبیده شدن گوشی به دیوار بچه های کلاس از ترس جیغ زدن جونگ کوک سرشو بالا گرفت و با لبخد در حالی که دستاش توی جیبش بود کل کلاس رو آنالیز کرد بعد برگشت به سمت تهیونگ دستشو گرفت و نشستن سر جاشون بعد معلم امود سرکلاس همه ی بچه های مدرسه مثل سگ ار ته و کوک میترسیدن ولی بین تمام بچه های مدرسه یه دختر بود که ازشون نمیترسید و بهتره بگم حتی اگه میترسیدم بروز نمیداد
*یه هفته بعد *
ویو تهیونگ
امروز یه کلاس جبرانی دارم که مجبورم ذوز تعطیل صبح به این زودی پاشم برم مدرسه...رفتم داخل کلاس امروز جونگ کوک نمیومد منم رفتم ذوی صندلی آخر کلاس نشستم همه ازم میترسیدن واسه همین کسی کنارم نمینشست منم که خوابم میومد سرم رو گذاشتم روی میز و خوابیدم که با حس اینکه کسی کنارم نشست بیدار شدم...خدااااا...بگیرم خفش کنم...این دختره ی نفهم حرف آدم حالیش نمیشه...با چه جرعتی پاشده اومده نشسته کنار من نشسته...هه نمیدونم بهش بگم شجاع یا ابله
–هی تو
هوم..چیه
–تو احمقی چیزی هستی؟
منظورت چیه
–به چه جرعتی پاشدی اومدی نشستی اینجا نمیگی یه بلایی سرت بیارم
نه
–*نیشخند صدا دار*
خب بقیه صندلی ها پر بود منم نشستم اینجا..مشکلیه؟
–خ..........
تهیونگ خواست حرف بزنه که استادشون اومد و ساکت شدن
بعد از کلاس تهیونک بدون هیچ حرفی بلند شد و از کلاس رفت بیرون از اون جایی که این کلاس جبرانی بود فقط در ساعت طول میکشید و الان کلاس تموم شده بود برای همین تهیونگ رفت سوار ماشینش شد*بعد از اون روز که ته با ماشین کوک رفت مدرسه باباش براش ماشین خریده* و رفت خواست بره خونه که دید........
ادامه دارد...........
- ۱۰.۰k
- ۱۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط