My wild boy fired
" My wild boy fired "
Part : ۶
خواست بره خونه که دید حوصله خونه و باباشو نداره پس رفت سمت خونه جونگ کوک(فکر کردین الان اتفاقی میوفته ولی بچم فقط حوصله نداشت😂)
* ته ته رسید دم در خونشون و داره زنگ میزنه به کوکی*
@چیه*خابالو*
–تو نیومدی کلاس بعد گرفتی خوابیدی
@هوم *خواب و بیداری*
–بیا درو باز کنه
@چرا
–میگی چرا..زود باش دم درم زود بیا
@آها.اومدم
کوکی یکی از نگهبانارو فرستاد درو باز کنه
نگهبان : بفرمایید داخل
–*بدون هیچ حرفی رفت داخل*
ته ته رفت داخل که کوکی رو درحالی که چشماش رو میمالید و خواب و بیداری بود داشت از پله ها پایین میومد دید
–ساعت خواب
@کله سحری چرا اومدی اینجا
–آقای خوش خواب ساعتو نیگا...الان ساعت ۲ ظهره و تو هنوز خوابی
@آها..
@*روبه خدمتکار*دوتا قهوه بیار
خدمتکار : چشم
کوکی رفت نشست روی کاناپه روبه روی ته ته
@رفتی مدرسه
–آره
@چطور بود؟
–نظر خودت چیه*سرد*
@پس عالی بوده*خنده زیر لب*
–خفه شو..دوباره اون دختره روانی رو دیدم(ببخشید)
@اونو که هر روز میبینی
–نه اومد نشست کنارم
@واقعا شجاعه*ابرو بالا انداخت*
–شجاع نیست روانیه
@نظری ندارم
@راستی از باند بابات چه خبر
–تازه گیا معاملات پر سودی داره*نیشخند *
@این که خوبه
–شاید
@منظورت چیه تو وارث باباتی
–فعلا که میونم باهاش خوب نیست
@تهیونگ
–هوم
@باید یکم بهتر رفتار کنی
–واسه چی
@مگه نمیخوای وارث باند بابات باشی
–آره
@اینجور که تو داری پیش میری نمیتوی بهش برسی
–تو بودی میتونستی اون مرتیکه هوس باز رو تحمل کنی؟
@قطعا نه ولی تو باید به خاطر خودت این کارو بکنی
–ولی......*جونگ کوک پرید وسط حرفش*
@این فقط نمایشه بعد از بدست ءوردن جایگاهش میتونی زندگی خودتو داشته باشی
–باشه..سعیمو میکنم
@خوبه*لبخند*
........*چند ساعت بعد*..........
–من دیگه میرم
@باشه صبح میبینت
تهیونگ برگشت خونه خودشون ولی نمیدونست که چه چیزی انتظارش رو میکشه...چیزی که حتی تصورش رو هم نمیکرد میشد گفت این بزرگترن کابوس تهیونگ بود و حالا اون مونده بود با یه دوراهی که هر دو سرش چیزی جر طباهی نیست و انتخواب خیلی سختی برای تهیونگ بود
ادامه دارد ..........
ببخشید کم فعالیت میکنم این چند روز زیر بار امتحانا دارم له میشه
Part : ۶
خواست بره خونه که دید حوصله خونه و باباشو نداره پس رفت سمت خونه جونگ کوک(فکر کردین الان اتفاقی میوفته ولی بچم فقط حوصله نداشت😂)
* ته ته رسید دم در خونشون و داره زنگ میزنه به کوکی*
@چیه*خابالو*
–تو نیومدی کلاس بعد گرفتی خوابیدی
@هوم *خواب و بیداری*
–بیا درو باز کنه
@چرا
–میگی چرا..زود باش دم درم زود بیا
@آها.اومدم
کوکی یکی از نگهبانارو فرستاد درو باز کنه
نگهبان : بفرمایید داخل
–*بدون هیچ حرفی رفت داخل*
ته ته رفت داخل که کوکی رو درحالی که چشماش رو میمالید و خواب و بیداری بود داشت از پله ها پایین میومد دید
–ساعت خواب
@کله سحری چرا اومدی اینجا
–آقای خوش خواب ساعتو نیگا...الان ساعت ۲ ظهره و تو هنوز خوابی
@آها..
@*روبه خدمتکار*دوتا قهوه بیار
خدمتکار : چشم
کوکی رفت نشست روی کاناپه روبه روی ته ته
@رفتی مدرسه
–آره
@چطور بود؟
–نظر خودت چیه*سرد*
@پس عالی بوده*خنده زیر لب*
–خفه شو..دوباره اون دختره روانی رو دیدم(ببخشید)
@اونو که هر روز میبینی
–نه اومد نشست کنارم
@واقعا شجاعه*ابرو بالا انداخت*
–شجاع نیست روانیه
@نظری ندارم
@راستی از باند بابات چه خبر
–تازه گیا معاملات پر سودی داره*نیشخند *
@این که خوبه
–شاید
@منظورت چیه تو وارث باباتی
–فعلا که میونم باهاش خوب نیست
@تهیونگ
–هوم
@باید یکم بهتر رفتار کنی
–واسه چی
@مگه نمیخوای وارث باند بابات باشی
–آره
@اینجور که تو داری پیش میری نمیتوی بهش برسی
–تو بودی میتونستی اون مرتیکه هوس باز رو تحمل کنی؟
@قطعا نه ولی تو باید به خاطر خودت این کارو بکنی
–ولی......*جونگ کوک پرید وسط حرفش*
@این فقط نمایشه بعد از بدست ءوردن جایگاهش میتونی زندگی خودتو داشته باشی
–باشه..سعیمو میکنم
@خوبه*لبخند*
........*چند ساعت بعد*..........
–من دیگه میرم
@باشه صبح میبینت
تهیونگ برگشت خونه خودشون ولی نمیدونست که چه چیزی انتظارش رو میکشه...چیزی که حتی تصورش رو هم نمیکرد میشد گفت این بزرگترن کابوس تهیونگ بود و حالا اون مونده بود با یه دوراهی که هر دو سرش چیزی جر طباهی نیست و انتخواب خیلی سختی برای تهیونگ بود
ادامه دارد ..........
ببخشید کم فعالیت میکنم این چند روز زیر بار امتحانا دارم له میشه
- ۱۱.۸k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط