"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی کات کرده بودین و....🪐🌱پارت اول :////
وقتی کات کرده بودین و...💔🚶🏻♀️👫
میا با تمام سرعتش به سمت کلاسش میرفت..اون خیلی دیر کرده بود هرچند که بار اولش نبود!
کتاباشو تو دستش فشرد و ولی متاسفانه محکم با یه جسمی برخورد کرد..هر دوتاشون افتادن زمین..میا سرشو بالا گرفت تا از اون آدم معذرت خواهی کنه ولی با دیدن اون فرد خشکش زد..اون همون آدمی بود که سه هفته ی پیش سر اون موضوع مسخره باهاش کات کرد..《 فلش بک:
میا:جیمین بس کن باشه؟
جیمین:نمیتونم بس کنم میا! تو...تو داشتی با اون پسره ی عوضی لاس میزدی!
میا: سوهیون دوست منه! اون سه سال خارج بود من فقط دلم براش تنگ شده بود!
یهو جیمین داد زد
جیمین:تو اونو بغل کردیییی گذاشتی دستشو بزاره روی کمرتتت گذاشتی گونتو ببوسه! اون دوستته؟
میا:تو فکر نمیکنی داری زیاده روی میکنییی؟؟ اون جای برادرمه..جیمین من جز تو کسیو دوست ندارم!(بغض)
جیمین دستشو گذاشت روی صورتش و نشست روی مبل..میا نشست کنارش و دستشو روی پشت جیمین گذاشت ولی جیمین پسش زد..
جیمین:میا من دیگه نمیتونم...نمیتونم ببینم همش دور دوست دخترم هستن..من یه نفرو میخوام که فقط منو دوست داشته باشه نه پسرای دیگه.،بیا تمومش کنیم!
میا:د.داری شوخی میکنی؟سر همچین موضوع مزخرفی؟
جیمین:این موضوع شاید برای تو مزخرف باشه ولی برای من نیست!خدافظ جانگ میا!)
از اون روز به بعد میا ساکت تر شده بود..حالش بدتر بود..لاغر تر شده بود..
وقتی جیمینو دید..دو دقیقه با بهت بهم نگاه میکردن...تا اینکه جیمین با سردی ی تمام بلند شد و به سمت کلاس رفت..میا هم بلند شد و خودشو جمع و جور کرد و کتاباشو از زمین برداشت..بغض بعدی گلوشو گرفته بود!
وارد کلاسش شد..
معلم:اوه خانم جانگ! مثل همیشه دیر اومدی! برو بشین میخوام یه خبر جدید بدم
میا:چ.چشم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این فیک رو با همکاری @jin_fake این کیوت نوشتم🐢❤️✨
وقتی کات کرده بودین و....🪐🌱پارت اول :////
وقتی کات کرده بودین و...💔🚶🏻♀️👫
میا با تمام سرعتش به سمت کلاسش میرفت..اون خیلی دیر کرده بود هرچند که بار اولش نبود!
کتاباشو تو دستش فشرد و ولی متاسفانه محکم با یه جسمی برخورد کرد..هر دوتاشون افتادن زمین..میا سرشو بالا گرفت تا از اون آدم معذرت خواهی کنه ولی با دیدن اون فرد خشکش زد..اون همون آدمی بود که سه هفته ی پیش سر اون موضوع مسخره باهاش کات کرد..《 فلش بک:
میا:جیمین بس کن باشه؟
جیمین:نمیتونم بس کنم میا! تو...تو داشتی با اون پسره ی عوضی لاس میزدی!
میا: سوهیون دوست منه! اون سه سال خارج بود من فقط دلم براش تنگ شده بود!
یهو جیمین داد زد
جیمین:تو اونو بغل کردیییی گذاشتی دستشو بزاره روی کمرتتت گذاشتی گونتو ببوسه! اون دوستته؟
میا:تو فکر نمیکنی داری زیاده روی میکنییی؟؟ اون جای برادرمه..جیمین من جز تو کسیو دوست ندارم!(بغض)
جیمین دستشو گذاشت روی صورتش و نشست روی مبل..میا نشست کنارش و دستشو روی پشت جیمین گذاشت ولی جیمین پسش زد..
جیمین:میا من دیگه نمیتونم...نمیتونم ببینم همش دور دوست دخترم هستن..من یه نفرو میخوام که فقط منو دوست داشته باشه نه پسرای دیگه.،بیا تمومش کنیم!
میا:د.داری شوخی میکنی؟سر همچین موضوع مزخرفی؟
جیمین:این موضوع شاید برای تو مزخرف باشه ولی برای من نیست!خدافظ جانگ میا!)
از اون روز به بعد میا ساکت تر شده بود..حالش بدتر بود..لاغر تر شده بود..
وقتی جیمینو دید..دو دقیقه با بهت بهم نگاه میکردن...تا اینکه جیمین با سردی ی تمام بلند شد و به سمت کلاس رفت..میا هم بلند شد و خودشو جمع و جور کرد و کتاباشو از زمین برداشت..بغض بعدی گلوشو گرفته بود!
وارد کلاسش شد..
معلم:اوه خانم جانگ! مثل همیشه دیر اومدی! برو بشین میخوام یه خبر جدید بدم
میا:چ.چشم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این فیک رو با همکاری @jin_fake این کیوت نوشتم🐢❤️✨
۵۱.۷k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.