"دوپارتی"
"دوپارتی"
وقتی استاد دانشگاهت بود و....🌿🐢پارت اخر:////
در باز شد و لیان در حالی که سرش پایین بود اومد تو...سریع از نیلی فاصله گرفتم و با اخم خیره شدم بهش.
لیان{نامجونا آقای کیم... اوه ببخشید نمیدونستم مهمون داری.
نامجون{هوففف اشکال نداره...کارتو بگو.
لیان{آقای کیم گفتن بعد از کلاس ها سالن اجتماعات جلسه داریم.
نامجون{سری به نشونه باشه تکون دادم و منتظر شدم بره بیرون که متاسفانه هرچی صبر کردم نرفت...لیان چیزی میخوای؟
لیان{ااا خب با خانوم پارک کار داشتم... راستش من چند روز پیش از ایشون خواستگاری کردم و ایشون جواب رد بهم دادن میشه باهاشون صحبت کنید.
نیلی{با حرفی که زد رنگم پریدم سرم انداختم پایین از ترس شروع کردم به جویدن لبم که یهو با داد نامجون از جام پریدم.
نامجون{تو غلط کردی به نامزد من درخواست ازدواج دادی...ببین فقط یکباره دیگه مزاحمش بشی یا بخوای اذیتش کنی خودم میکشمت...الانم گشمو بیرون.*داد و عصبی*
نیلی{بعد از حرفاش لیان با چهره ای شکه شده از اتاق خارج شد و در رو بست...با دیدن نامجون که به طرفم میومد بغض کرده از روی صندلی بلند شدم و عقب عقب رفتم.
نامجون{هیش آروم باش عزیزم کاریت ندارم.
نیلی{نام... نامجونا من هق بخدا بهش گفتم نامزد دارم هق خواهش میکنم باهام دعوا نکن*گریه*
نامجون{اروم بغلش کردم و پیشونیش رو عمیق بوسیدم...گریه نکن عزیزدلم میدونم تقصیر تو نیست آروم باش.
نیلی{دوست دارم مونی*چشمای اشکی*
نامجون{منم دوست دارم عروسکم:))))))
وقتی استاد دانشگاهت بود و....🌿🐢پارت اخر:////
در باز شد و لیان در حالی که سرش پایین بود اومد تو...سریع از نیلی فاصله گرفتم و با اخم خیره شدم بهش.
لیان{نامجونا آقای کیم... اوه ببخشید نمیدونستم مهمون داری.
نامجون{هوففف اشکال نداره...کارتو بگو.
لیان{آقای کیم گفتن بعد از کلاس ها سالن اجتماعات جلسه داریم.
نامجون{سری به نشونه باشه تکون دادم و منتظر شدم بره بیرون که متاسفانه هرچی صبر کردم نرفت...لیان چیزی میخوای؟
لیان{ااا خب با خانوم پارک کار داشتم... راستش من چند روز پیش از ایشون خواستگاری کردم و ایشون جواب رد بهم دادن میشه باهاشون صحبت کنید.
نیلی{با حرفی که زد رنگم پریدم سرم انداختم پایین از ترس شروع کردم به جویدن لبم که یهو با داد نامجون از جام پریدم.
نامجون{تو غلط کردی به نامزد من درخواست ازدواج دادی...ببین فقط یکباره دیگه مزاحمش بشی یا بخوای اذیتش کنی خودم میکشمت...الانم گشمو بیرون.*داد و عصبی*
نیلی{بعد از حرفاش لیان با چهره ای شکه شده از اتاق خارج شد و در رو بست...با دیدن نامجون که به طرفم میومد بغض کرده از روی صندلی بلند شدم و عقب عقب رفتم.
نامجون{هیش آروم باش عزیزم کاریت ندارم.
نیلی{نام... نامجونا من هق بخدا بهش گفتم نامزد دارم هق خواهش میکنم باهام دعوا نکن*گریه*
نامجون{اروم بغلش کردم و پیشونیش رو عمیق بوسیدم...گریه نکن عزیزدلم میدونم تقصیر تو نیست آروم باش.
نیلی{دوست دارم مونی*چشمای اشکی*
نامجون{منم دوست دارم عروسکم:))))))
۴۶.۴k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.