"دوپارتی"
"دوپارتی"
وقتی استاد دانشگاهت بود و....🌿🐢پارت اول:////
نامجون{نیلی چیکار داری میکنی دیر شد*حرصی*
نیلی{اومدم اومدم...خوشگل شدم نامجون؟ *کیوت*
نامجون{اگر فکر میکنی با این حرفات میتونی خرم کنی که امتحان امروز رو کنسل کنم باید بگم کور خوندی...اومدم از در برم بیرون که با دیدن لبای برچيدش و قیافه پوکرش تک خنده ای کردم و نوک بینیش رو بوسیدم...ولی با این حال خیلی خوشگل شدی...بریم؟
نیلی{حیح بریم*لبخند*
*دانشگاه ملی سئول*
نامجون{نیلی دیگه تکرار نمیکنم با دقت به سوال ها پاسخ بده و از من هم سوال نپرس چون جوابت رو نمیدم.
نیلی{باشه بابا اصن تو کی به من کمک کردی که این بار دومت باشه...مردم شوهر دارن همه جوره بهشون کمک میکنن بعد شوهر منم منو تهدید میکنه اگر امتحانت رو خوب ندی باهات حرف نمیزنم*حرصی و کیوت*
نامجون{باشه باشه حرص نخور همون قدری هم که خوندی میپره...خب برو تو کلاس تا من بیام...شلوغ نکنی.
نیلی{باشه ای زیر لب گفتم و وارد کلاس شدم مشغول خوندن جزوه شیمی شدم...با دستی که به شونم خورد سرم رو بلند کردم و با دیدن بچه ها که به نشونه ی احترام وایساده بودن هول زده از سر جام بلند شدم.
نامجون{خیلی ممنون بشینین...خب همونطور که میدونید امروز امتحان شیمی داریم جزوه ها تو کیف...و اینم در نظر بگیرین اگر بخواین تقلب کنین اتفاقات بدی میوفته*جدی*
*1 ساعت و45 دقیقه بعد*
نامجون{خب وقت کلاس تموم شد امیدوارم روز خوشی داشته باشید...خانوم پارک لطفا بیاین تو دفترم..
نیلی{چشمی گفتم و تند تند وسایلم رو جمع کردم و به سمت دفتر نامجون دویدم...تقه ای به در زدم و به از شنیدن صدای بمش وارد اتاق شدم...در رو بستم اومدم برگردم طرفش که محکم به دیوار چسبوندتم و شروع کرد به بوسیدن لبام.
نامجون{بعد از کلاس وارد دفترم شدم و تا اومدن نیلی مشغول تصحیح برگه ها شدم...به برگه نیلی که رسیدم با دیدن جواب هایی که همشون درست بودن لبخندی زدم که همون لحظه تقه ای به در خورد...بفرماییدی گفتم و بعد از چند ثانیه در باز شد در رو بست و برگشت طرفم که بدون اینکه بهش اجازه کاری رو بدم به دیوار چسبوندمش و لبام رو روی لبای گوشتیش گذاشتم...اه چقدر خوشمزه بود.
نیلی{خب... خب چی میخواستی بگی*خجالت*
نامجون{خنده ی ریزی کردم و تا اومدم چیزی بگم که یهو.....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقتی استاد دانشگاهت بود و....🌿🐢پارت اول:////
نامجون{نیلی چیکار داری میکنی دیر شد*حرصی*
نیلی{اومدم اومدم...خوشگل شدم نامجون؟ *کیوت*
نامجون{اگر فکر میکنی با این حرفات میتونی خرم کنی که امتحان امروز رو کنسل کنم باید بگم کور خوندی...اومدم از در برم بیرون که با دیدن لبای برچيدش و قیافه پوکرش تک خنده ای کردم و نوک بینیش رو بوسیدم...ولی با این حال خیلی خوشگل شدی...بریم؟
نیلی{حیح بریم*لبخند*
*دانشگاه ملی سئول*
نامجون{نیلی دیگه تکرار نمیکنم با دقت به سوال ها پاسخ بده و از من هم سوال نپرس چون جوابت رو نمیدم.
نیلی{باشه بابا اصن تو کی به من کمک کردی که این بار دومت باشه...مردم شوهر دارن همه جوره بهشون کمک میکنن بعد شوهر منم منو تهدید میکنه اگر امتحانت رو خوب ندی باهات حرف نمیزنم*حرصی و کیوت*
نامجون{باشه باشه حرص نخور همون قدری هم که خوندی میپره...خب برو تو کلاس تا من بیام...شلوغ نکنی.
نیلی{باشه ای زیر لب گفتم و وارد کلاس شدم مشغول خوندن جزوه شیمی شدم...با دستی که به شونم خورد سرم رو بلند کردم و با دیدن بچه ها که به نشونه ی احترام وایساده بودن هول زده از سر جام بلند شدم.
نامجون{خیلی ممنون بشینین...خب همونطور که میدونید امروز امتحان شیمی داریم جزوه ها تو کیف...و اینم در نظر بگیرین اگر بخواین تقلب کنین اتفاقات بدی میوفته*جدی*
*1 ساعت و45 دقیقه بعد*
نامجون{خب وقت کلاس تموم شد امیدوارم روز خوشی داشته باشید...خانوم پارک لطفا بیاین تو دفترم..
نیلی{چشمی گفتم و تند تند وسایلم رو جمع کردم و به سمت دفتر نامجون دویدم...تقه ای به در زدم و به از شنیدن صدای بمش وارد اتاق شدم...در رو بستم اومدم برگردم طرفش که محکم به دیوار چسبوندتم و شروع کرد به بوسیدن لبام.
نامجون{بعد از کلاس وارد دفترم شدم و تا اومدن نیلی مشغول تصحیح برگه ها شدم...به برگه نیلی که رسیدم با دیدن جواب هایی که همشون درست بودن لبخندی زدم که همون لحظه تقه ای به در خورد...بفرماییدی گفتم و بعد از چند ثانیه در باز شد در رو بست و برگشت طرفم که بدون اینکه بهش اجازه کاری رو بدم به دیوار چسبوندمش و لبام رو روی لبای گوشتیش گذاشتم...اه چقدر خوشمزه بود.
نیلی{خب... خب چی میخواستی بگی*خجالت*
نامجون{خنده ی ریزی کردم و تا اومدم چیزی بگم که یهو.....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
۴۸.۱k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.