"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی کات کرده بودین و....🪐🌱پارت دوم:////
پارک{خب همون طور که میدونید برای تحقیق آثار باستانی باید جمع آوری اطلاعات کنید...و بخاطر همین مدرسه به پیشنهاد من یه اردو یک هفته ای به مقصد پاریس براتون فراهم کرده که زمان حرکتش هم چهار روز دیگست...
نایون{ایش خیلی از خودش و همکاراش خوشم میاد حالا بیام پاشم یک هفته باهاش برم پاریس.
میا{یااااا نایونااا اینجوری نگو مطمئنم خیلی خوش میگذره.
نایون{امیدوارم.
پارک{خب بچه ها برای این تحقیق من شما هارو به ده گروه سه تایی تقیسم کردم.
میا{شروع کرد به خوندن اسامی به اسم من که رسید با شنیدن اسم هم گروهی هام نزدیک بود سکته کنم.
پارک{گروه هشتم لی نایون، جانگ میا و پارک جیمین.
میا{اومدم بلند شم و اعتراض کنم که با کشیده شدن دستم افتادم رو صندلی...عصبی ذول زدم تو صورت نایون و گفتم...چته چرا نمیذاری برم؟
نایون{بابا چیکارش داری اونو شماها که از هم جدا شدین پس دیگه چرا اینقدر حرص میخوری.
میا{نایون اون از من متنفره و دوست نداره با من توی یک گروه باشه*بغض*
نایون{هی بغض نکن...جیمین اون لحظه عصبانی بوده یه چیزی گفته مطمئن باشه چند وقت بعد خودش پشیمون میشه...باشه؟
میا{زیر لب باشه ای گفتم و حواسم رو به درس دادم.
*4 روز بعد*
میا{نایونااا خیلی استرس دارم...من از هواپیما میترسم*گریه الکی*
نایون{نگران نباش دختر چند ساعت بیشتر نیست.
میا{سری تکون دادم و وارد هواپیما شدم نگاهی به کاغذ تو دستم انداختم و شروع به گشتن دنبال صندلیم کردم...با دیدن شماره صندلیم نفس عمیقی کشیدم و به سمتش حرکت کردم که یهو......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
@jin_fake
وقتی کات کرده بودین و....🪐🌱پارت دوم:////
پارک{خب همون طور که میدونید برای تحقیق آثار باستانی باید جمع آوری اطلاعات کنید...و بخاطر همین مدرسه به پیشنهاد من یه اردو یک هفته ای به مقصد پاریس براتون فراهم کرده که زمان حرکتش هم چهار روز دیگست...
نایون{ایش خیلی از خودش و همکاراش خوشم میاد حالا بیام پاشم یک هفته باهاش برم پاریس.
میا{یااااا نایونااا اینجوری نگو مطمئنم خیلی خوش میگذره.
نایون{امیدوارم.
پارک{خب بچه ها برای این تحقیق من شما هارو به ده گروه سه تایی تقیسم کردم.
میا{شروع کرد به خوندن اسامی به اسم من که رسید با شنیدن اسم هم گروهی هام نزدیک بود سکته کنم.
پارک{گروه هشتم لی نایون، جانگ میا و پارک جیمین.
میا{اومدم بلند شم و اعتراض کنم که با کشیده شدن دستم افتادم رو صندلی...عصبی ذول زدم تو صورت نایون و گفتم...چته چرا نمیذاری برم؟
نایون{بابا چیکارش داری اونو شماها که از هم جدا شدین پس دیگه چرا اینقدر حرص میخوری.
میا{نایون اون از من متنفره و دوست نداره با من توی یک گروه باشه*بغض*
نایون{هی بغض نکن...جیمین اون لحظه عصبانی بوده یه چیزی گفته مطمئن باشه چند وقت بعد خودش پشیمون میشه...باشه؟
میا{زیر لب باشه ای گفتم و حواسم رو به درس دادم.
*4 روز بعد*
میا{نایونااا خیلی استرس دارم...من از هواپیما میترسم*گریه الکی*
نایون{نگران نباش دختر چند ساعت بیشتر نیست.
میا{سری تکون دادم و وارد هواپیما شدم نگاهی به کاغذ تو دستم انداختم و شروع به گشتن دنبال صندلیم کردم...با دیدن شماره صندلیم نفس عمیقی کشیدم و به سمتش حرکت کردم که یهو......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
@jin_fake
۵۰.۸k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.