پارت

#پارت203

ماهان_اَه اَه اَه ، موقعیت ب اون هلویی رو گل نکرد بزنم تو سرش!

مهری خیز که خیز برداشته بود ، سرجایش نشست و با عصبانیت و تند تند گفت :

_هوی ماهان هنو وقت هست !

شاهرخ لَم داده در حالی که با یک دستش تخمه می شکست و با دست دیگرش گوشی اش را گرفته بود و با آن وَر می رفت گفت :

_بابا تیمتون ک مالی نیست خودتونو کشتید!

ماهان_هیچی نگو بابا لنگیِ جام ندیده!

عاطفه خندید و گفت :

_فینال آسیا ندیده!

شایان به حرف آمد و گفت:

_اصلا این لیگ داخلی چیه شما نگاه میکنید؟
فوتبال فقط فوتبال اروپا...

مهسا سینی چای را روی میز گذاشت و به بچه ها اشاره کرد که بردارند.

_من که هیچ وقت شماها رو درک نکردم!
ینی چی آخه ؟

مهری_آره الانم میگه :
ینی چی ۲۲ نفر میدوئن دنبال یه توپ.

مهسا _عا قربون دهنت...


...
دیدگاه ها (۱)

#پارت204_گلللللللل ، عاطفه و مهرنوش و ماهان !بالا و پایین می...

#پارت205"روزبه"کش و قوسی به بدنش داد و نفس عمیقی کشید .به په...

#پارت202ظرف تخمه را روی زمین گذاشت و چهار زانو روی زمین و ج...

#پارت200"دل نازک شده ام ، نمیدانم علتش چیست؟!گاهی مثل دختر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط