پارت

#پارت204

_گلللللللل ، عاطفه و مهرنوش و ماهان !
بالا و پایین می پریدن و مدام کلمه ی گل را تکرار می کردند.


ماهان دست هایش را مشت کرد و به طرف شاهرخ خم شد.

_ها ها ها؟؟؟ تیم ما مالی نیس ؟ آره تیم ما مالی نیس؟
جونم ب این تیم!

شایان_ایش ایش ...

دست هایش را به سمت ماهان تکان داد و گفت :

_چه هوادارای بی جنبه ای بابا همش یه گل زدیدا!

مهرنوش_ به کوری چشم بعضیا بیشترم می زنیم !

از ته دل خوشحال بود !
هیچ چیز نمیتوانست بیشتر از این خوشحالش کند !

مهسا_ وای گوشام کرد شد آروم تر !
گلوهاتون پاره نشد؟؟؟


به عاطفه اشاره کرد و ادامه داد:

_یکمم از عاطی یاد بگیرید !
چه با آرامش داره نیگا میکنه!

عاطفه لبخندی زد

_من همه چیو تو خودم میریزم!

شایان_اشتباه میکنیا!
تو خودت نریز !
سکته میکنی!

عاطفه _ اینجوری راحت ترم!

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت205"روزبه"کش و قوسی به بدنش داد و نفس عمیقی کشید .به په...

#پارت206از ساختمان بیرون زد و به طرف خانه ی پدری اش راه افتا...

#پارت203 ماهان_اَه اَه اَه ، موقعیت ب اون هلویی رو گل نکرد ب...

#پارت202ظرف تخمه را روی زمین گذاشت و چهار زانو روی زمین و ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط