پارت200
#پارت200
"دل نازک شده ام ،
نمیدانم علتش چیست؟!
گاهی مثل دختر بچه های پنج ، شش ساله بهانه گیر می شوم !
خودم هم نمیدانم چه چیزی میخواهم؟
چه چیزی آرامم میکند یا حتی ،
چه کسی؟!
اما این را خوب میدانم که ،
اتفاقی در حال افتادن است...
اتفاقی که دست خودم نبود ،
نیست و نخواهد بود...
حسی در وجودم فریاد می کشد ،
همه چیز از آمدن "او" شروع شد.
اویی که تمام مهربانی اش را پشت آن ابروهایِ بهم گره خورده اش ، پنهان کرده است که مبادا کسی از مهربانی اش با خبر شود...
اتفاقی در حال افتادن است .
عجیب و ترسناک است ولی من ،
این اتفاق در حال افتادن را عجیب دوست دارم..."
با صدای مهسا که میگفت :
_مهررررریییی...
به خودش آمد .
هول زده دفترش را بست و روبه مهسا گفت :
_جونم؟
+جونم و مرض ، گلوم پاره شد بس که صدات کردم .
هیچ معلوم هس کجایی؟
عاشق شدی؟
مهری سرفه ای زد و از پشت میز بلندشد.
_ببخشید حواسم نبود!
مهسا دست به سینه و با اخم ادامه داد:
_یه لشکر آدم واسه فوتبال جمع کردی اون پایین خودت چپیدی تو اتاق؟
_حرص نخور جوش میزنی ، بیا بریم پایین!!!
...
"دل نازک شده ام ،
نمیدانم علتش چیست؟!
گاهی مثل دختر بچه های پنج ، شش ساله بهانه گیر می شوم !
خودم هم نمیدانم چه چیزی میخواهم؟
چه چیزی آرامم میکند یا حتی ،
چه کسی؟!
اما این را خوب میدانم که ،
اتفاقی در حال افتادن است...
اتفاقی که دست خودم نبود ،
نیست و نخواهد بود...
حسی در وجودم فریاد می کشد ،
همه چیز از آمدن "او" شروع شد.
اویی که تمام مهربانی اش را پشت آن ابروهایِ بهم گره خورده اش ، پنهان کرده است که مبادا کسی از مهربانی اش با خبر شود...
اتفاقی در حال افتادن است .
عجیب و ترسناک است ولی من ،
این اتفاق در حال افتادن را عجیب دوست دارم..."
با صدای مهسا که میگفت :
_مهررررریییی...
به خودش آمد .
هول زده دفترش را بست و روبه مهسا گفت :
_جونم؟
+جونم و مرض ، گلوم پاره شد بس که صدات کردم .
هیچ معلوم هس کجایی؟
عاشق شدی؟
مهری سرفه ای زد و از پشت میز بلندشد.
_ببخشید حواسم نبود!
مهسا دست به سینه و با اخم ادامه داد:
_یه لشکر آدم واسه فوتبال جمع کردی اون پایین خودت چپیدی تو اتاق؟
_حرص نخور جوش میزنی ، بیا بریم پایین!!!
...
۸۴۰
۲۲ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.