رمان جین
رمان جین
نامجون :بچه ها مطمعن که نیستم بیاین قضاوت نکنیم
تهیونگ :قضاوت نکردیم حقیقت رو گفتیم من اصلا به اینکه ات به جین خیانت کرده مشکوک نیستم صد در صد مطمعنم فقط بد بخت جین اگه بفهمه خیلی ناراحت میشه اون خیلی ات رو دوست داشت
جیهوپ :حالا میخواین بهش بگین ؟
جیمین :آره دیگه باید بگیم فردا جین قراره مرخصی بگیره بره پیش ات قبلش بهش میگیم
همه :باشه
فردا
رفتیم با اعضا که بریم دنبال جین
جین :سلام
همه :سلام
نشستیم تو ماشین
جین :شماها هم میاین خونه ما ؟
تهیونگ :نه قبلش باهات یه سری حرف داریم
جین :خدایا بهم رحم کن هر وقت شما ها میخواین چیزی بهم بگین تن و بدنم میلرزه
جونگ کوک : من بگم ؟
همه :بگو
جونگ کوک :ما همیشه راجب رابطه ی تو و ات چی میگیم ؟
جین : زر میزنین
جونگ کوک :اذیت نکن بگو
جین : میگین با ات نباش دختر بدی و دوست نداره و چرت و پرت
جیمین :الان چرت و پرت هامون حقیقت داره
جین : درو باز کنین میخوام برم
جیمین : گوش بده چی میگیم
جین :چی میخواین بگین ها همش دروغه (با داد)
شوگا :جین به من گوش بده یه لحظه نامجون دیروز رفته به ات یه سری بزنه رفته داخل که دیده ات با یه مرده توی خونن و ات بغلشه
جین :حتما برادرشه
نامجون : من برادرش رو چند باری دیدم برادرش نبود اصلا اگه حرفامون رو باور نداری بریم دوربین های خونه رو ببینیم
با کلی حرف جین راضی شد دوربین هارو ببینه رفتیم خونه ی جین که ات سریع اومد دم در
از زبون ات
بلاخره بعد چند وقت جین قراره بیاد بعد این همه بدبختی و خبر بد یه خبر خوبم بهم رسید نشستم که دیدم در باز شد رفتم که دیدم همه ی اعضا اینجان راستش زیاد ازشون خوشم نمی یاد همیشه سعی میکنن رابطه ی من و جین رو خراب کنن با اینکه خیلی عاشقشم تازه از دست نامجون بد تر دیگه تا این حد پیش رفت که زد تو گوشم
ات:سلام (با خوشحالی )
اومدم جین رو بغل کنه که جونگ کوک نزاشت
ات:چیکار می کنی دیوونه موهام رو ول کن
جونگ کوک:ساکت شو
جین :جونگ کوک ولش کن (عصبی )
جونگ کوک موهام رو ول کرد که جین دستمو گرفت
جین :بیا کارت دارم
رفتیم سمت اتاق که وسایل موسیقی جین بود که دیدم رفت سمت دوربین ها
ات:براچی اومدیم اینجا ؟
جین :الان بهت میگم
رفتم نشستم سمت صندلی که دیدم جین از عصبانیت رگش زده بیرون و قرمز شده
ات:جین چیزی شده ؟
جین :این چیه ؟(عصبی)
رفتم سمت لپ تاپ که نفسم بند اومد
(خودتون میدونید دیگه ات بغل یه مردست)
ات:بزار برات توضیح بدم اونجوری که فکر می کنی نیست
جین :چیو میخوای توضیح بدی هرزه بازیت رو (با عربده)
ات:جین به خدا مامانم
جین :مامانت چی(با داد)
ات:مریضه
جین : عادت داری همه ی تقصیر هارو بندازی گردن این و اون ؟اگه مامانت میمرد میخواستی بندازی کردن کی ها؟فقط دعا میکردم پسرا اشتباه کرده باشن (بلند)
نامجون :بچه ها مطمعن که نیستم بیاین قضاوت نکنیم
تهیونگ :قضاوت نکردیم حقیقت رو گفتیم من اصلا به اینکه ات به جین خیانت کرده مشکوک نیستم صد در صد مطمعنم فقط بد بخت جین اگه بفهمه خیلی ناراحت میشه اون خیلی ات رو دوست داشت
جیهوپ :حالا میخواین بهش بگین ؟
جیمین :آره دیگه باید بگیم فردا جین قراره مرخصی بگیره بره پیش ات قبلش بهش میگیم
همه :باشه
فردا
رفتیم با اعضا که بریم دنبال جین
جین :سلام
همه :سلام
نشستیم تو ماشین
جین :شماها هم میاین خونه ما ؟
تهیونگ :نه قبلش باهات یه سری حرف داریم
جین :خدایا بهم رحم کن هر وقت شما ها میخواین چیزی بهم بگین تن و بدنم میلرزه
جونگ کوک : من بگم ؟
همه :بگو
جونگ کوک :ما همیشه راجب رابطه ی تو و ات چی میگیم ؟
جین : زر میزنین
جونگ کوک :اذیت نکن بگو
جین : میگین با ات نباش دختر بدی و دوست نداره و چرت و پرت
جیمین :الان چرت و پرت هامون حقیقت داره
جین : درو باز کنین میخوام برم
جیمین : گوش بده چی میگیم
جین :چی میخواین بگین ها همش دروغه (با داد)
شوگا :جین به من گوش بده یه لحظه نامجون دیروز رفته به ات یه سری بزنه رفته داخل که دیده ات با یه مرده توی خونن و ات بغلشه
جین :حتما برادرشه
نامجون : من برادرش رو چند باری دیدم برادرش نبود اصلا اگه حرفامون رو باور نداری بریم دوربین های خونه رو ببینیم
با کلی حرف جین راضی شد دوربین هارو ببینه رفتیم خونه ی جین که ات سریع اومد دم در
از زبون ات
بلاخره بعد چند وقت جین قراره بیاد بعد این همه بدبختی و خبر بد یه خبر خوبم بهم رسید نشستم که دیدم در باز شد رفتم که دیدم همه ی اعضا اینجان راستش زیاد ازشون خوشم نمی یاد همیشه سعی میکنن رابطه ی من و جین رو خراب کنن با اینکه خیلی عاشقشم تازه از دست نامجون بد تر دیگه تا این حد پیش رفت که زد تو گوشم
ات:سلام (با خوشحالی )
اومدم جین رو بغل کنه که جونگ کوک نزاشت
ات:چیکار می کنی دیوونه موهام رو ول کن
جونگ کوک:ساکت شو
جین :جونگ کوک ولش کن (عصبی )
جونگ کوک موهام رو ول کرد که جین دستمو گرفت
جین :بیا کارت دارم
رفتیم سمت اتاق که وسایل موسیقی جین بود که دیدم رفت سمت دوربین ها
ات:براچی اومدیم اینجا ؟
جین :الان بهت میگم
رفتم نشستم سمت صندلی که دیدم جین از عصبانیت رگش زده بیرون و قرمز شده
ات:جین چیزی شده ؟
جین :این چیه ؟(عصبی)
رفتم سمت لپ تاپ که نفسم بند اومد
(خودتون میدونید دیگه ات بغل یه مردست)
ات:بزار برات توضیح بدم اونجوری که فکر می کنی نیست
جین :چیو میخوای توضیح بدی هرزه بازیت رو (با عربده)
ات:جین به خدا مامانم
جین :مامانت چی(با داد)
ات:مریضه
جین : عادت داری همه ی تقصیر هارو بندازی گردن این و اون ؟اگه مامانت میمرد میخواستی بندازی کردن کی ها؟فقط دعا میکردم پسرا اشتباه کرده باشن (بلند)
۱۷.۰k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.