آن سوی آینه
آن سوی آینه
P14
چشمام کم کم گرمشدن و بسته شدن
(ویو کوک)
شبیه بچه ها توی بغلم خوابیده بود
از کنارش بلند شدم و پتو رو کشیدم روش تا سرما نخوره
الان وقتشه.....کی جرعت کرده به مال اموال من دست درازی کنه؟ هوم؟
از اتاقم رفتم بیرون
در خونه رو که باز کردم دیدم جلوی در ایستاده
_ تهیونگ....
٪ چیه انتظار نداشتی خودم بیام ؟ نه؟
_ دارم ازت خواهش میکنم که کاری به کارش نداشته باش
٪ به یه شیطان نمیاد اینطوری صحبت کنه
سریع به سمتش رفتم یقش رو گرفتم و محکم کوبیدمش به دیوار
_ الان خوبه( داد)
٪ آه....نظرت...چیه با دعوا حلش کنیم؟
_ بس کن
٪ معلومه که نمیتونی ازم برنده بشی
_تمومش کن
٪ چیه .... نکنه میترسی
یه مشت محکم کوبیدم توی صورتش
اومد سمتم لباسم رو گرفتم کشید به سمت خودش
دستش رو مشت کرد و به سمت صورتم آورد
در یک لحظه از ضربه اش جاخالی دادم
مشت محکمی زدم توی صورتش
طوری که روی زمین افتاد
رفتم سمتش یقش رو گرفتم و بلندی کردم
دستم رو مشت کردم
چند تا مشت محکم توی صورتش زدم
تمام صورتش پر از خون شده بود
دستم رو مشت کردم تا ضربه آخر رو بزنم که یک دفعه
+ هققق....بس...کن....هققققق....نزنش.....توروخدا.....هقققق...خواهش....هقققق....میکنم
ا.ت بود
دستم رو گرفته بود مثل ابر گریه میکرد
....لباسش.......پاهای برهنه اش..........
تهیونگ رو محکم پرت کردم روی زمین
دست ا.ت رو گرفتم و بردمش توی خونه
_ چرا اومدی بیرون؟؟(با آرامش)
+ هققق...ولی....اون...هققق.داشت....هقققق...میمرد...
_ چرا باید دلت برای اون بسوزه ؟
+ هققق...و..هقققق.ولی....
_ چرا باید با این سر و وضع بیای بیرون ؟( بلند)
+ ههقققق.....چ..چی؟
_ چرا....ولش کن ....مهم نیست
رفتم سمتش گرفتم توی بغلم مثل گنجشک دل میزد
حتما خیلی ترسیده
_ ببخشید....اگه ترسوندمت...
P14
چشمام کم کم گرمشدن و بسته شدن
(ویو کوک)
شبیه بچه ها توی بغلم خوابیده بود
از کنارش بلند شدم و پتو رو کشیدم روش تا سرما نخوره
الان وقتشه.....کی جرعت کرده به مال اموال من دست درازی کنه؟ هوم؟
از اتاقم رفتم بیرون
در خونه رو که باز کردم دیدم جلوی در ایستاده
_ تهیونگ....
٪ چیه انتظار نداشتی خودم بیام ؟ نه؟
_ دارم ازت خواهش میکنم که کاری به کارش نداشته باش
٪ به یه شیطان نمیاد اینطوری صحبت کنه
سریع به سمتش رفتم یقش رو گرفتم و محکم کوبیدمش به دیوار
_ الان خوبه( داد)
٪ آه....نظرت...چیه با دعوا حلش کنیم؟
_ بس کن
٪ معلومه که نمیتونی ازم برنده بشی
_تمومش کن
٪ چیه .... نکنه میترسی
یه مشت محکم کوبیدم توی صورتش
اومد سمتم لباسم رو گرفتم کشید به سمت خودش
دستش رو مشت کرد و به سمت صورتم آورد
در یک لحظه از ضربه اش جاخالی دادم
مشت محکمی زدم توی صورتش
طوری که روی زمین افتاد
رفتم سمتش یقش رو گرفتم و بلندی کردم
دستم رو مشت کردم
چند تا مشت محکم توی صورتش زدم
تمام صورتش پر از خون شده بود
دستم رو مشت کردم تا ضربه آخر رو بزنم که یک دفعه
+ هققق....بس...کن....هققققق....نزنش.....توروخدا.....هقققق...خواهش....هقققق....میکنم
ا.ت بود
دستم رو گرفته بود مثل ابر گریه میکرد
....لباسش.......پاهای برهنه اش..........
تهیونگ رو محکم پرت کردم روی زمین
دست ا.ت رو گرفتم و بردمش توی خونه
_ چرا اومدی بیرون؟؟(با آرامش)
+ هققق...ولی....اون...هققق.داشت....هقققق...میمرد...
_ چرا باید دلت برای اون بسوزه ؟
+ هققق...و..هقققق.ولی....
_ چرا باید با این سر و وضع بیای بیرون ؟( بلند)
+ ههقققق.....چ..چی؟
_ چرا....ولش کن ....مهم نیست
رفتم سمتش گرفتم توی بغلم مثل گنجشک دل میزد
حتما خیلی ترسیده
_ ببخشید....اگه ترسوندمت...
- ۱۱.۷k
- ۲۳ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط