تکپارتی درخواستی
تکپارتی درخواستی
مت زده تو دهن ا/ت(هنوز دوستن ) اونم یدونه محکم،توی جشن.علتش هم این بوده که داشتن بحث میکردن و به این سیلی ختم میشه
صدای خنده بچه های سال اولی تو سرسرا پیچیده بود به هر حال امروز هالوین بود و همه بچه های سال اولی خوشحال بودن
برخلاف بقیه که لباس ها و گریم های عجیب و ترسناک داشتن فقط یه هودی سیاه پوشیده ام و به بقیه نگاه میکردم خودم میدونم زیادی زد حالم ولی وقتی زندگیم هرروزش هالوینه باید چشن بگیرمش
با شلوغ شدن جمعیت از سر میز بلند شدم و به سمت انبار قدیمی راه افتادم
صدای پایی که پشت سرم بود باعث شد فکر کنم اون شخص بچه ای هست که میخواد بترسونتم و همین باعث شد تهاجمی به سمت صدا برگردم و از جاسوسی اون جلوگیری کنم
با برگشتنم دراکو رو دیدم و گفتم : بیخیال نباید اینجوری دنبالم بیفتی نزدیک بود بکشمت
دراکو با خنده گفت : آنقدر درگیر تعمیر کردن اون کمد نباش تمومش کردم
گفتم : من به کارای تو اعتماد ندارم پسر پس خودمم باید چکش کنم
دراکو گفت : آنقدر از خود راضی نباش باور من اگه اعتراف کنی من ازت بهترم چیزی ازت کم نمیشه
گفتم : اتفاقا با اعترافش کلا تموم میشم
دراکو دستم رو گرفت و آروم به سمت خودش آورد و بوسه ای رو سرم گذاشت و گفت : خانوم کوچولو جاسوس اصلی پشت سرته
دراکو خندید و رفت که با دیدن کسی که پشت کمد بود لبخندی زدم و گفتم : شما دو تا آخر سر منو دق میدید پسرا
ولی با دیدن چهره اش لبخندم محو شد و گفتم : چیزی شده مت ؟
متیو با قیافه وحشتناکی بهم نگاه کرد و گفت : تو واقعا نمیفهمی ؟
گفتم :چی رو باید بفهمم؟
گفت : آنقدر خودت رو به نفهمی نزن نمیخوای بفهمی دراکو لعنتی دوست داره
زدم زیر خنده و گفتم : متیو دیونه شدی اصلا دوستم هم داشته باشه به تو ربطی داره؟؟
با ضربه ای که به گونه ام وارد شد توی شک رفتم و با داد بلندی گفتم: تو چت شده متیو اصلا میفهمی چه غلطی میکنی ؟
متیو گفت : چرا مثل دختر های هرزه با پسرا انقدر گرم میگیری؟
گفتم : خفه شو متیو میفهمی چی میگی روانی ؟
اجازه ندادم حرفی بزنه و سریع به سمت خوابگاه رفتم با رسیدن به سالن اجتماعات سریع از پله ها بالا رفتم و تو اتاقم رفتم تو آینه به صورتم که قرمز شده بود نگاه کردم و لبخندی عصبی زدم
ریدل عوضی چی فکر کردی که راجب من اینشکلی حرف میزنی
لباسم رو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم حواسم رو پرت کنم
با صدای در به خودم اومدم و چیزی نگفتم که در باز شد
متیو سرشو پایین انداخت و گفت : میتونم بیام داخل ؟
چیزی نگفتم و پتو رو رو خودم کشیدم با تکون خوردن تخت فهمیدم که کنارم نشسته
متیو گفت : میدونم بیداری باید باهات حرف بزنم
چیزی نگفتم و سعی کردم بی تفاوت عمل کنم
متیو گفت : من متاسفم منظورم این نبود
گفتم : پس یاد بگیر چطوری با یه دختر حرف بزنی
متیو گفت : من متاسفم فقط نتونستم عصبانیتم رو کنترل کنم و راجب حسی که بهت دارم درست بگم حس حسودی نسبت به تمام کسایی که بهت نزدیکن
کمی مکث کردم به حرفاش فکر کردم آخرین کلمه تو مغزم مرور شد و گفتم : من نیازی به تو ندارم و نمیخوام تو زندگیم دخالت کنی متیو حدت رو بدون تو فقط یه دوستی
متیو گفت : پس میخوام بیشتر از یه دوست برات باشم میخوام به عنوان کسی که دوست داره ازت بخوام از بقیه پسرا فاصله بگیری
گفتم : با این رفتاری که تو داری نمیتونم بهت اعتماد کنم متیو تو حق نداری منو بزنی پس اول رو رفتارت کار کن بعد منتظر جواب باش
متیو گفت : به شرطی که تو هم از اون دراکو فاصله بگیری
گفتم : تو آدم نمیشی نه
گفت : عمرا جوجه خانوم
گفتم : زهر مار حالا بشین تا قبولت کنم
گفت : میبینیم
پایان
ببخشید بابت تاخیر واقعا وقت نداشتم حتی الآنم که دارم مینویسم تو ماشین هستم و اگه بد شده واقعا متاسفم مغزم ارور داد سرش
مت زده تو دهن ا/ت(هنوز دوستن ) اونم یدونه محکم،توی جشن.علتش هم این بوده که داشتن بحث میکردن و به این سیلی ختم میشه
صدای خنده بچه های سال اولی تو سرسرا پیچیده بود به هر حال امروز هالوین بود و همه بچه های سال اولی خوشحال بودن
برخلاف بقیه که لباس ها و گریم های عجیب و ترسناک داشتن فقط یه هودی سیاه پوشیده ام و به بقیه نگاه میکردم خودم میدونم زیادی زد حالم ولی وقتی زندگیم هرروزش هالوینه باید چشن بگیرمش
با شلوغ شدن جمعیت از سر میز بلند شدم و به سمت انبار قدیمی راه افتادم
صدای پایی که پشت سرم بود باعث شد فکر کنم اون شخص بچه ای هست که میخواد بترسونتم و همین باعث شد تهاجمی به سمت صدا برگردم و از جاسوسی اون جلوگیری کنم
با برگشتنم دراکو رو دیدم و گفتم : بیخیال نباید اینجوری دنبالم بیفتی نزدیک بود بکشمت
دراکو با خنده گفت : آنقدر درگیر تعمیر کردن اون کمد نباش تمومش کردم
گفتم : من به کارای تو اعتماد ندارم پسر پس خودمم باید چکش کنم
دراکو گفت : آنقدر از خود راضی نباش باور من اگه اعتراف کنی من ازت بهترم چیزی ازت کم نمیشه
گفتم : اتفاقا با اعترافش کلا تموم میشم
دراکو دستم رو گرفت و آروم به سمت خودش آورد و بوسه ای رو سرم گذاشت و گفت : خانوم کوچولو جاسوس اصلی پشت سرته
دراکو خندید و رفت که با دیدن کسی که پشت کمد بود لبخندی زدم و گفتم : شما دو تا آخر سر منو دق میدید پسرا
ولی با دیدن چهره اش لبخندم محو شد و گفتم : چیزی شده مت ؟
متیو با قیافه وحشتناکی بهم نگاه کرد و گفت : تو واقعا نمیفهمی ؟
گفتم :چی رو باید بفهمم؟
گفت : آنقدر خودت رو به نفهمی نزن نمیخوای بفهمی دراکو لعنتی دوست داره
زدم زیر خنده و گفتم : متیو دیونه شدی اصلا دوستم هم داشته باشه به تو ربطی داره؟؟
با ضربه ای که به گونه ام وارد شد توی شک رفتم و با داد بلندی گفتم: تو چت شده متیو اصلا میفهمی چه غلطی میکنی ؟
متیو گفت : چرا مثل دختر های هرزه با پسرا انقدر گرم میگیری؟
گفتم : خفه شو متیو میفهمی چی میگی روانی ؟
اجازه ندادم حرفی بزنه و سریع به سمت خوابگاه رفتم با رسیدن به سالن اجتماعات سریع از پله ها بالا رفتم و تو اتاقم رفتم تو آینه به صورتم که قرمز شده بود نگاه کردم و لبخندی عصبی زدم
ریدل عوضی چی فکر کردی که راجب من اینشکلی حرف میزنی
لباسم رو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم حواسم رو پرت کنم
با صدای در به خودم اومدم و چیزی نگفتم که در باز شد
متیو سرشو پایین انداخت و گفت : میتونم بیام داخل ؟
چیزی نگفتم و پتو رو رو خودم کشیدم با تکون خوردن تخت فهمیدم که کنارم نشسته
متیو گفت : میدونم بیداری باید باهات حرف بزنم
چیزی نگفتم و سعی کردم بی تفاوت عمل کنم
متیو گفت : من متاسفم منظورم این نبود
گفتم : پس یاد بگیر چطوری با یه دختر حرف بزنی
متیو گفت : من متاسفم فقط نتونستم عصبانیتم رو کنترل کنم و راجب حسی که بهت دارم درست بگم حس حسودی نسبت به تمام کسایی که بهت نزدیکن
کمی مکث کردم به حرفاش فکر کردم آخرین کلمه تو مغزم مرور شد و گفتم : من نیازی به تو ندارم و نمیخوام تو زندگیم دخالت کنی متیو حدت رو بدون تو فقط یه دوستی
متیو گفت : پس میخوام بیشتر از یه دوست برات باشم میخوام به عنوان کسی که دوست داره ازت بخوام از بقیه پسرا فاصله بگیری
گفتم : با این رفتاری که تو داری نمیتونم بهت اعتماد کنم متیو تو حق نداری منو بزنی پس اول رو رفتارت کار کن بعد منتظر جواب باش
متیو گفت : به شرطی که تو هم از اون دراکو فاصله بگیری
گفتم : تو آدم نمیشی نه
گفت : عمرا جوجه خانوم
گفتم : زهر مار حالا بشین تا قبولت کنم
گفت : میبینیم
پایان
ببخشید بابت تاخیر واقعا وقت نداشتم حتی الآنم که دارم مینویسم تو ماشین هستم و اگه بد شده واقعا متاسفم مغزم ارور داد سرش
- ۱۰.۷k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط