پارت ۲۲:
پارت ۲۲:
جونگ کوک:لارا عزیزم بیا اینجا
لارا:اومدم
جونگ کوک:بزار من کمکت کنم وسایلت رو بچینیم
جونگ کوک:دیگه از این به عد تو پیش من توی اتاق من کنار منی باشه؟
لارا:اوهوم
جونگ کوک کمک لارا کرد تا وسایلش رو بچینه توی کمد و بعد رفت دستشویی اومد دید لارا خوابش برده
آروم سمتش رفت و کش موهاش رو باز کرد و پتو رو روش کشید و خودش هم به سمتش رفت و بغلش کرد و خوابید
«صبح»
جونگ کوک ویو:
با صدای زنگ ساعتم بیدار شدم.امروز باد میرفتیم مدرسه
بلند شدم و به رفتم دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم رفتم صبحانه آماده کردم و رفتم دیدم لارا هنوز خوابه
هنوز زیر چشماش سیاه بود انقدر که دیشب گریه کرده بود
البته خب حقم داشت
رفتم روی تخت نشستم
...................................................................................................
لارا ویو:
خواب بودم که احساس کردم تخت پایین بالا شد
چشمام رو باز کردم دیدم جونگ کوک لب تخت نشسته و داره موهام رو نوازش میکنه و با یه لبخند آروم کننده ای داره نگام میکنه
جونگ کوک:لارا عزیزم بیدار شو...پاشو باید بریم دانشگاه
لارا:باش
جونگ کوک:من میرم تو هم بیا
لارا:باش
جونگ کوک رفت بلند شدم و رفتم سمت دستشویی و کارامو کردم و اومدم بیرون موهام رو شونه کردم و لباسم رو عوض کردم و یه برق لب خیلی کمرنگ و یک خط چشم کم کشیدم و رفتم پایین دیدم جونگ کوک صبحانه درست کرده
آروم به سمتش رفتم و از پشن بغل کردم و سرم رو گذاشتم از پشت روی کمرش
جونگ کوک:عه بیدار شدی؟
لارا:صبح بخیر آره
جونگ کوک:صبح تو هم بخیر
بیا بشین صبحانه بخوریم
لارا:باشه
کمکش کردم میز رو چیندم و شروع به خوردن کردیم
جونگ کوک:دیشب خوب خوابیدی؟
لارا:اوهوم
جونگ کوک:سردت که نبود؟
لارا:نه بابا اصلا اتفاقا گرمم هم بود
جونگ کوک:بله تا صبح تو بغل من بودی میخوای سردتم باشه؟
لارا:عههههههه
جونگ کوک:هههههه باشه باشه ببخشید
لارا:خیلی خسته ام
جونگ کوک:خب امروز نیا مدرسه
لارا:نه نمیشه
ونگ کوک:چرا میشه
لارا:اوک
جونگ کوک:خب من دیگه میرم هر کاری خواستی بکن چیزی هم خواستی زنگ بزن
لارا:باش
جونگ کوک:خدافظ
لارا:مواظب حودت باش
لارا ویو:
هوففففف حولصم سر رفته
جونگ کوک دو ساعت دیگه برمیگرده
حالا تو این دو ساعت چییییییی کارررر کنمممممم
وایییییییییییی
بذار برم ناهار درست کنم تا جونگ کوک بیاد ناهار آماره باشه
رفتم سمت یخچال و درش رو باز کردم
با خدااااااا چه قدرررر شیر موزززززززززززززززز
هوفففففففففففف
رفتم مواد رو برداشتم
جونگ کوک گفته بود دوست داره غذا های ایرانی رو امتحان کنه
پس برای همین گفتم بذار باقالی پلو درست کنم
«یک ساعت بعد»
غذا پختم تموم شد میز رو هم چیدم
منتظر بودم جونگ کوک بیاد
یکم توی گوشی گشتم که زنگ در به صدا در اومد
در رو باز کردم که...........
جونگ کوک:لارا عزیزم بیا اینجا
لارا:اومدم
جونگ کوک:بزار من کمکت کنم وسایلت رو بچینیم
جونگ کوک:دیگه از این به عد تو پیش من توی اتاق من کنار منی باشه؟
لارا:اوهوم
جونگ کوک کمک لارا کرد تا وسایلش رو بچینه توی کمد و بعد رفت دستشویی اومد دید لارا خوابش برده
آروم سمتش رفت و کش موهاش رو باز کرد و پتو رو روش کشید و خودش هم به سمتش رفت و بغلش کرد و خوابید
«صبح»
جونگ کوک ویو:
با صدای زنگ ساعتم بیدار شدم.امروز باد میرفتیم مدرسه
بلند شدم و به رفتم دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم رفتم صبحانه آماده کردم و رفتم دیدم لارا هنوز خوابه
هنوز زیر چشماش سیاه بود انقدر که دیشب گریه کرده بود
البته خب حقم داشت
رفتم روی تخت نشستم
...................................................................................................
لارا ویو:
خواب بودم که احساس کردم تخت پایین بالا شد
چشمام رو باز کردم دیدم جونگ کوک لب تخت نشسته و داره موهام رو نوازش میکنه و با یه لبخند آروم کننده ای داره نگام میکنه
جونگ کوک:لارا عزیزم بیدار شو...پاشو باید بریم دانشگاه
لارا:باش
جونگ کوک:من میرم تو هم بیا
لارا:باش
جونگ کوک رفت بلند شدم و رفتم سمت دستشویی و کارامو کردم و اومدم بیرون موهام رو شونه کردم و لباسم رو عوض کردم و یه برق لب خیلی کمرنگ و یک خط چشم کم کشیدم و رفتم پایین دیدم جونگ کوک صبحانه درست کرده
آروم به سمتش رفتم و از پشن بغل کردم و سرم رو گذاشتم از پشت روی کمرش
جونگ کوک:عه بیدار شدی؟
لارا:صبح بخیر آره
جونگ کوک:صبح تو هم بخیر
بیا بشین صبحانه بخوریم
لارا:باشه
کمکش کردم میز رو چیندم و شروع به خوردن کردیم
جونگ کوک:دیشب خوب خوابیدی؟
لارا:اوهوم
جونگ کوک:سردت که نبود؟
لارا:نه بابا اصلا اتفاقا گرمم هم بود
جونگ کوک:بله تا صبح تو بغل من بودی میخوای سردتم باشه؟
لارا:عههههههه
جونگ کوک:هههههه باشه باشه ببخشید
لارا:خیلی خسته ام
جونگ کوک:خب امروز نیا مدرسه
لارا:نه نمیشه
ونگ کوک:چرا میشه
لارا:اوک
جونگ کوک:خب من دیگه میرم هر کاری خواستی بکن چیزی هم خواستی زنگ بزن
لارا:باش
جونگ کوک:خدافظ
لارا:مواظب حودت باش
لارا ویو:
هوففففف حولصم سر رفته
جونگ کوک دو ساعت دیگه برمیگرده
حالا تو این دو ساعت چییییییی کارررر کنمممممم
وایییییییییییی
بذار برم ناهار درست کنم تا جونگ کوک بیاد ناهار آماره باشه
رفتم سمت یخچال و درش رو باز کردم
با خدااااااا چه قدرررر شیر موزززززززززززززززز
هوفففففففففففف
رفتم مواد رو برداشتم
جونگ کوک گفته بود دوست داره غذا های ایرانی رو امتحان کنه
پس برای همین گفتم بذار باقالی پلو درست کنم
«یک ساعت بعد»
غذا پختم تموم شد میز رو هم چیدم
منتظر بودم جونگ کوک بیاد
یکم توی گوشی گشتم که زنگ در به صدا در اومد
در رو باز کردم که...........
۱۱.۴k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.