اسلاید ها : ¹. عروسکی ک یون ها داد ². ساعت هوشمندی ک سونگ
اسلاید ها : ¹. عروسکی ک یونها داد ². ساعت هوشمندی ک سونگ داد ³ . فلشی ک سوجین داد ⁴. رباطی ک یوجین داد ⁵ . گوشی دستیار ی ک جین داد
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
عشق حقیقی پارت ¹¹
سوها هم کلمه آخر جیسو رو تکرار کرد جیسو رفت بیرون و درو قفل کرد سویچ رو یادش رفت سریع رفت داخل سویچ رو برداشت برگشت بیرون با دیدین جین ک منتظر وایساده بود یهو ترسید
" آقای کیم ... سلام کردن بلند نیستید احتمالا ؟ "
جین خندید فکر نمیکرد جیسو هنوز اونطوری صداش کنه
" فکر نمتیکرد بیای بیرون بخاطر همین وایسادم "
جیسو ک دلیل خنده ی جین رو درک نمیکرد گفت
" از این ب بعد میتونید فکرش رو بکنید "
جیسو داشت میرفت ک یونها و سونگ و سوجین و یوجین یهو از پشت داد زدن و ب طرفش دویدن
" [چهار تا شون باهم ]نونا ...[با صدای بلند ] "
YONHI:
" این عروسک واسه وقتیه ک عصبی میشی یا درست نمیتونی نفس بکشی "
SONG:
" این ی ساعت هوشمند هست ک همه کارس "
SOJIN :
" این ی ربات هست ک ب صورت برنامه درست شده برات رو فلش زدم بریز رو ساعتت "
YOJIN :
"اینم ی رباطه ، ب قیافش نگاه نکن خیلی نازه ولی فقد برای مراقبت از تو ساخته شده "
JIN :
" راستشو بخای من چیزی ندارم بهت بدم یا بخوام بگم ولی اگه کمک خواستی یا حالت بد بود من هستم ... ن وایسا من الان برمیگردم ... بیا نیگا کن این ی گوشیه ولی ن ی گوشیه ساده دکمش رو ک بزنی میشه دستیارت خودم طراحیش کردم ولی هنوز سر حرف اولم هستم "
جیسو ک تو شک فرو رفته بود نمیدونست چی بگه فقد ب وسیله های تو دستش نگاه میکرد
" خب الان ی سوال ... این همه وسیله برای چیه و چ مناسبیته هان ؟ "
اول جیسو ب جین نگاه کرد
" از من نپرس از یوجین بپرس "
ب یوجین نگاه کرد
" از من نپرس از سوجین بپرس "
جیسو ب سوجین نگاه کرد
" از من نپرس از سونگ بپرس "
جیسو ب سونگ نگاه کرد
" راستشو بخای کسی ک پیشنهاد داد توضیح بده بهتره یونها توضیح بده "
YONHI:
" نونا ما بخاطر حرفات ناراحت شدیم میدونستیم چقدر بهت بد گذشته خواستیم یکم جبران کنیم تا خوشحال باشی و لبخند بزنی "
جیسو لبخندی زد
" چچچچ... نیاز نیاز نبود ... ولی مرسی ... ساعت چنده ؟ "
بعد مدت ها بلخره این پنج تا پسر تونستن خنده این دختر رو ببینن
SOJIN:
" ساعت ⁵:⁴⁵ دیقه هست "
جیسو ب خودش اومد
" واییی دیر کردیم من رفتم هوییی تو نمیای ؟"
جین سریع ب خودش اومد و پشت سر جیسو حرکت کرد
" ارع ... ارع میام "
جیسو در ماشین رو باز کرد و وسایلی ک براش خریده بودن رو گذاشت تو ماشین ساعت دیجیتال رو با بند مشکی انداخت و حرکت کرد ...
رسیدن مهمونی از ماشین هاشون پیاده شدن و ب سمت مهمونی حرکت کردن آقای کانگ جلوی در منتظر بود
MR.KANG:
" خوش اومدید خانم کیم و آقای کیم از اینکه دوباره میبینمتون خوشحالم "
JIN:
"ما هم همینطور "
JISOO :
"دقیقا همین ک آقای کیم گفتن مرسی "
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
عشق حقیقی پارت ¹¹
سوها هم کلمه آخر جیسو رو تکرار کرد جیسو رفت بیرون و درو قفل کرد سویچ رو یادش رفت سریع رفت داخل سویچ رو برداشت برگشت بیرون با دیدین جین ک منتظر وایساده بود یهو ترسید
" آقای کیم ... سلام کردن بلند نیستید احتمالا ؟ "
جین خندید فکر نمیکرد جیسو هنوز اونطوری صداش کنه
" فکر نمتیکرد بیای بیرون بخاطر همین وایسادم "
جیسو ک دلیل خنده ی جین رو درک نمیکرد گفت
" از این ب بعد میتونید فکرش رو بکنید "
جیسو داشت میرفت ک یونها و سونگ و سوجین و یوجین یهو از پشت داد زدن و ب طرفش دویدن
" [چهار تا شون باهم ]نونا ...[با صدای بلند ] "
YONHI:
" این عروسک واسه وقتیه ک عصبی میشی یا درست نمیتونی نفس بکشی "
SONG:
" این ی ساعت هوشمند هست ک همه کارس "
SOJIN :
" این ی ربات هست ک ب صورت برنامه درست شده برات رو فلش زدم بریز رو ساعتت "
YOJIN :
"اینم ی رباطه ، ب قیافش نگاه نکن خیلی نازه ولی فقد برای مراقبت از تو ساخته شده "
JIN :
" راستشو بخای من چیزی ندارم بهت بدم یا بخوام بگم ولی اگه کمک خواستی یا حالت بد بود من هستم ... ن وایسا من الان برمیگردم ... بیا نیگا کن این ی گوشیه ولی ن ی گوشیه ساده دکمش رو ک بزنی میشه دستیارت خودم طراحیش کردم ولی هنوز سر حرف اولم هستم "
جیسو ک تو شک فرو رفته بود نمیدونست چی بگه فقد ب وسیله های تو دستش نگاه میکرد
" خب الان ی سوال ... این همه وسیله برای چیه و چ مناسبیته هان ؟ "
اول جیسو ب جین نگاه کرد
" از من نپرس از یوجین بپرس "
ب یوجین نگاه کرد
" از من نپرس از سوجین بپرس "
جیسو ب سوجین نگاه کرد
" از من نپرس از سونگ بپرس "
جیسو ب سونگ نگاه کرد
" راستشو بخای کسی ک پیشنهاد داد توضیح بده بهتره یونها توضیح بده "
YONHI:
" نونا ما بخاطر حرفات ناراحت شدیم میدونستیم چقدر بهت بد گذشته خواستیم یکم جبران کنیم تا خوشحال باشی و لبخند بزنی "
جیسو لبخندی زد
" چچچچ... نیاز نیاز نبود ... ولی مرسی ... ساعت چنده ؟ "
بعد مدت ها بلخره این پنج تا پسر تونستن خنده این دختر رو ببینن
SOJIN:
" ساعت ⁵:⁴⁵ دیقه هست "
جیسو ب خودش اومد
" واییی دیر کردیم من رفتم هوییی تو نمیای ؟"
جین سریع ب خودش اومد و پشت سر جیسو حرکت کرد
" ارع ... ارع میام "
جیسو در ماشین رو باز کرد و وسایلی ک براش خریده بودن رو گذاشت تو ماشین ساعت دیجیتال رو با بند مشکی انداخت و حرکت کرد ...
رسیدن مهمونی از ماشین هاشون پیاده شدن و ب سمت مهمونی حرکت کردن آقای کانگ جلوی در منتظر بود
MR.KANG:
" خوش اومدید خانم کیم و آقای کیم از اینکه دوباره میبینمتون خوشحالم "
JIN:
"ما هم همینطور "
JISOO :
"دقیقا همین ک آقای کیم گفتن مرسی "
۵.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.