اسلاید ها : ¹.لباس خواب جیسو ². دمپایی جیسو ³. یون ها ⁴.
اسلاید ها : ¹.لباس خواب جیسو ². دمپایی جیسو ³. یونها ⁴. سونگ ⁵.سوجین ⁶. یوجین [با قیافشون آشنا باشد ]
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
عشق حقیقی پارت ¹²
آقای کانگ سرش رو تکون داد و ب یکی از بادیگارد هاش گفت ک میز ما رو نشون بدن ... رفتیم نشستیم اونجا
JIN :
"ميگما لباس این زنه زیادی ضایع نیست "
JISOO:
"نیومده پسرخاله شدی ... کدومو میگی ؟"
JIN :
"عایشششش... دوتا زنه کنار هم هستن نگاه کن خیلی هم چص افاده میان انگار کی هستن "
JISOO:
"واییییییییییی...ارع ارع راس میگی چقدر چص افاده دارن حالم بهم خورد "
مهمونی بلخره تموم شد و جین و جیسو از آقای کانگ خداحافظی کردن و ب سمت هتل رفتن جیسو وسایلش رو از تو ماشین برداشت و در خونه زو باز کرد رفت داخل خونه وسایلش رو گذاشت کنار چمدونش چون سوها خوابیده بود سرش پتو گذاشت رفت لباس تو خونه ای با دمپایی پوشید و آرایشش رو پاک کرد حوصله بستن موهاش رو نداشت همون جوری ی لیوان آب خورد رفت تو تخت خوابید سریع خوابش برد ... ساعت ²:³⁰صبح با احساس تنگی نفس بلند شد سریع خودش رو ب اسپری آسمی ک دکتر داده بود رسوند و داخلش نفس کشید باعث شد نفسش بالا بیاد یادش اومد قرص هاشو نخورده ی لیوان آب برداشت و قرص هاشو خورد دوباره رفت خوابید و این بار با خیال راحت ...
>ساعت ⁸:⁴⁵ دیقه صب <
با صدای در بلند شد موهاش پریشون بود رفت سمت در ...
"کیه ...؟"
یونها جواب ش رو داد
" منم یونها حالت خوبه ؟ خواب بودی ؟ "
جیسو درو باز کرد و جوابش رو داد
" دیشب دیر اومدم ساعت ¹² شب اومدم خونه ساعت ²:³⁰با تنگی نفس بلند شدم رفتم قرص هام رو خوردم دوباره خوابیدم تا الان ک بیدارم کردی ..."
یونها از نگرانیش کم شد
" باشه ببخشید جین گفت امروز کاری نداری نظرت چیه یکم بیشتر استراحت کردی باهم بریم بیرون ؟ "
JISOO :
"اوکیه من یکم دیگه بخوابم میام فعلا "
درو بست و دوباره خوابید
==============================
برای امروز بسه پاستیلا ب شرایط برسونید ³ پارت بعدی رو براتون بنویسم 🤍🦋🕊
LIKE:
¹⁰ برای هر پارت عشق حقیقی
CEMENT:
⁵ برای هر پارت عشق حقیقی
چون کراشام بودن گفتم بشن داداش های جیسو الکی هیت ندیدن 🥲🫠💙
تا پارت بعد بای بای 😶🌫️🐾🪷🤍🕊
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
عشق حقیقی پارت ¹²
آقای کانگ سرش رو تکون داد و ب یکی از بادیگارد هاش گفت ک میز ما رو نشون بدن ... رفتیم نشستیم اونجا
JIN :
"ميگما لباس این زنه زیادی ضایع نیست "
JISOO:
"نیومده پسرخاله شدی ... کدومو میگی ؟"
JIN :
"عایشششش... دوتا زنه کنار هم هستن نگاه کن خیلی هم چص افاده میان انگار کی هستن "
JISOO:
"واییییییییییی...ارع ارع راس میگی چقدر چص افاده دارن حالم بهم خورد "
مهمونی بلخره تموم شد و جین و جیسو از آقای کانگ خداحافظی کردن و ب سمت هتل رفتن جیسو وسایلش رو از تو ماشین برداشت و در خونه زو باز کرد رفت داخل خونه وسایلش رو گذاشت کنار چمدونش چون سوها خوابیده بود سرش پتو گذاشت رفت لباس تو خونه ای با دمپایی پوشید و آرایشش رو پاک کرد حوصله بستن موهاش رو نداشت همون جوری ی لیوان آب خورد رفت تو تخت خوابید سریع خوابش برد ... ساعت ²:³⁰صبح با احساس تنگی نفس بلند شد سریع خودش رو ب اسپری آسمی ک دکتر داده بود رسوند و داخلش نفس کشید باعث شد نفسش بالا بیاد یادش اومد قرص هاشو نخورده ی لیوان آب برداشت و قرص هاشو خورد دوباره رفت خوابید و این بار با خیال راحت ...
>ساعت ⁸:⁴⁵ دیقه صب <
با صدای در بلند شد موهاش پریشون بود رفت سمت در ...
"کیه ...؟"
یونها جواب ش رو داد
" منم یونها حالت خوبه ؟ خواب بودی ؟ "
جیسو درو باز کرد و جوابش رو داد
" دیشب دیر اومدم ساعت ¹² شب اومدم خونه ساعت ²:³⁰با تنگی نفس بلند شدم رفتم قرص هام رو خوردم دوباره خوابیدم تا الان ک بیدارم کردی ..."
یونها از نگرانیش کم شد
" باشه ببخشید جین گفت امروز کاری نداری نظرت چیه یکم بیشتر استراحت کردی باهم بریم بیرون ؟ "
JISOO :
"اوکیه من یکم دیگه بخوابم میام فعلا "
درو بست و دوباره خوابید
==============================
برای امروز بسه پاستیلا ب شرایط برسونید ³ پارت بعدی رو براتون بنویسم 🤍🦋🕊
LIKE:
¹⁰ برای هر پارت عشق حقیقی
CEMENT:
⁵ برای هر پارت عشق حقیقی
چون کراشام بودن گفتم بشن داداش های جیسو الکی هیت ندیدن 🥲🫠💙
تا پارت بعد بای بای 😶🌫️🐾🪷🤍🕊
۳.۱k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.