سیاه و سفید pt

سیاه و سفید pt۱۳
تقریباً ساعت 12 شب بود و جونگ مین و شوگا رفته بودن آت خیلی خسته بود ولی بازم پیش کوک رو کاناپه نشسته بود
-کاری که باهات نکرد؟
نه
-خسته ای
اوهوم
-پس بیا بریم بخوابیم
اول می‌خوام برم حموم
-باشه
آت رفت حموم بعد 10 مین اون. بیرون داشت لباساشو میپوشید (عکسشو میزارم)بعدش دستشو با باند بست و لباس آستین لندشو روش کشید تا معلوم نباشه ولی تو همون لحظه کوک یهو اومد تو اتاق
-ات(تعجب) نگو که دوباره...
لطفا ساکت باش
-یعنی چی تو همیشه میخوای به خودت آسیب برسونی
تا الان که اینطوری بوده
-ولی دیگه نیست ، بیا اینجا
کجا؟
-میایی پیش من میمونی
ببخشید ولی چرا؟
-که به خودت آسیب نزنی
یعنی الان هرجا برم میخوای بیایی باهام
-اگه لازم باشه اره
لازم نیست
بعدشم کوک آت رو براید استایل بغل کرد که آت یه جیغ خفه ای کشید ناخواسته گردن کوک رو گرفت و رفتن تو اتاق کوک
-اینجا می‌خوابی
نمی‌خوام
کوک آت رو گذاشت رو تخت میخواست بلند شه که کوک دستشو گرفت
-بشین
نمی‌خوام می‌خوام برم اتاق خودم
-نمیشه‌ همینجا می‌خوابی
کوک آت رو بغل کرد و باهم دیگه افتادن رو تخت و بعدش ات رو از پشت بغل کرد
-بهتره الکی تقلا نکنی(نیشخند)
آت خودشو تو دست کوک چرخوند الان روبه رو کوک بود
اگه بکنم چی میشه(نیشخند)
کوک خندش گرفته بود چون وقتی آت اینطوری حرف زد بشدت کیوت شده بود پس تصمیم گرفت که بوسه ای روی لباش بذاره وقتی دید آت مقاومت نمیکنه از کمرش گرفت و به خودش چسبوند

شرط 10لایک ❤️
دیدگاه ها (۴)

سیاه و سفید pt۱۴دوباره شروع به بوسیدنش کرد ولم کن-اگه نکنم چ...

سیاه و سفید pt۱۵ بعد از چند مین صبحونه درست شد آن کوک رو صد...

سیاه و سفید pt۱۲که یهو صدای شلیک اومد.کوک و شوگا نگران داشتن...

سیاه و سفیدpt۱۱(خب یه توضیحی بدم،شیش سال پیش یعنی وقتی کوک ن...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط