عشق.واقعی.من
#عشق.واقعی.من
#پارت4
طاها∶با سنگینیع یع چیزی رو دستم چشامو باز کردم با تعجب داشتم ب دختری ک ت بغلم خاب بود نگا میکردم وا این دیگ کیع یکم ک گذشت اتفاقات دیشب اومد ت ذهنم مبین گفت زیادع روی نکنم ولی گوش ندادم تا خر خر خوردم چشم ب کنار لبش و گردنش افتاد کبود بود وای من چ غلطی کردم یکم ک گذشت چشاشو باز کرد یکم بم نگا کرد انگار ک یع چیزی یادش اومدع باش سریع از بغلم اومد بیرون چسبید ب تاج تخت فقد داشت با ترس بم نگا میکرد کلافع یع دست تو موهام کشیدم گفتم ببین من..
با ترس حرفمو غط کرد گفت میش میش کاریم نداشتع باشی
چقد صداش ارامش بخشع اوف چی میگی طاها
اروم سرمو انداختم پایین گفتم من مست بودم نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم میش بگی چیکار کردم
اشکاش از کنار چشاش سر خورد با هق هق همع ماجرارو تعریف کرد سرمو انداختم پایین
با هق هق گف چرا سوکوت کردی حرف بزن دیگ دلیل بیار واس کارت دلیل بیار ت اصن ب چ حقی...
دستشو ناخاست کشیدم محکم بغلش کردم همم چقد خوبع بغلش اوففف من چ مرگمع چرا حس میکنم این دختر فرق دارع از همع حس کردم کتفش میلرزع اروم از بغلم اوردمش بیرون دیدم از ترس میلرزع
گفتم اسمت چیع
اروم گفت ر...ها
گفتم همم پس اون رهایی ک شکیب و مبین میگفتن تویی
اروم سر تکون داد با ترس بم نگا میکرد
گفتم ازم میترسی
تند سر تکون داد گفت خیلی
گفتم اوففف ببین من مست بودم چرا نمیخای بفهمی
دوبارع اشکاش ریخت شرو کرد ب هق هق کردن دوبارع کشیدمش تو بغلم یکم ک گذشت حس کردم تکون نمیخورع اروم نگاش کردم خابیدع بود اروم گذاشتمش رو تخت پتورو کشیدم روش
از رو تخت بلند شدم رفتم سمت در درو باز کردم صدا حرف بچ ها میومد رفتم پایین اروم
گفتم سلام
مبین پاشد اومد سمتم تا رسید بهم داشتم سرد نگاش میکردم ک محکم زد دم گوشم با تعجب دستمو گذاشتم رو جایی ک زدع بود...
ادامه دارد....
#پارت4
طاها∶با سنگینیع یع چیزی رو دستم چشامو باز کردم با تعجب داشتم ب دختری ک ت بغلم خاب بود نگا میکردم وا این دیگ کیع یکم ک گذشت اتفاقات دیشب اومد ت ذهنم مبین گفت زیادع روی نکنم ولی گوش ندادم تا خر خر خوردم چشم ب کنار لبش و گردنش افتاد کبود بود وای من چ غلطی کردم یکم ک گذشت چشاشو باز کرد یکم بم نگا کرد انگار ک یع چیزی یادش اومدع باش سریع از بغلم اومد بیرون چسبید ب تاج تخت فقد داشت با ترس بم نگا میکرد کلافع یع دست تو موهام کشیدم گفتم ببین من..
با ترس حرفمو غط کرد گفت میش میش کاریم نداشتع باشی
چقد صداش ارامش بخشع اوف چی میگی طاها
اروم سرمو انداختم پایین گفتم من مست بودم نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم میش بگی چیکار کردم
اشکاش از کنار چشاش سر خورد با هق هق همع ماجرارو تعریف کرد سرمو انداختم پایین
با هق هق گف چرا سوکوت کردی حرف بزن دیگ دلیل بیار واس کارت دلیل بیار ت اصن ب چ حقی...
دستشو ناخاست کشیدم محکم بغلش کردم همم چقد خوبع بغلش اوففف من چ مرگمع چرا حس میکنم این دختر فرق دارع از همع حس کردم کتفش میلرزع اروم از بغلم اوردمش بیرون دیدم از ترس میلرزع
گفتم اسمت چیع
اروم گفت ر...ها
گفتم همم پس اون رهایی ک شکیب و مبین میگفتن تویی
اروم سر تکون داد با ترس بم نگا میکرد
گفتم ازم میترسی
تند سر تکون داد گفت خیلی
گفتم اوففف ببین من مست بودم چرا نمیخای بفهمی
دوبارع اشکاش ریخت شرو کرد ب هق هق کردن دوبارع کشیدمش تو بغلم یکم ک گذشت حس کردم تکون نمیخورع اروم نگاش کردم خابیدع بود اروم گذاشتمش رو تخت پتورو کشیدم روش
از رو تخت بلند شدم رفتم سمت در درو باز کردم صدا حرف بچ ها میومد رفتم پایین اروم
گفتم سلام
مبین پاشد اومد سمتم تا رسید بهم داشتم سرد نگاش میکردم ک محکم زد دم گوشم با تعجب دستمو گذاشتم رو جایی ک زدع بود...
ادامه دارد....
۸۰.۷k
۲۶ بهمن ۱۳۹۹