عشق اغیشته به خون
˙❥˙๑) عشق اغیشته به خون(๑˙❥˙๑)
پارت۱۲۸
تهیونگ عصبی غرید : تو چطور این کارو با من کردی ها ..
مین جی بم ای در خال ترقید کم نیاورد و تند گفت : روانی اصلا راجبه چی حرف میزنی تو
تهیونگ کم تر از اون نبود : تو پرنده مهم رو به ای چون دادی آره چون تو شرکتش کار میکنی چون خوشتثپه و پول دار آره چون شوهرت رو روزا ندیدی آره رفتی و با انداختی آره
مین جی با کمال نا باوری دستش را لای موهایش برد و محکم آن ها را چنگ زد و تند گفت : معلوم هست به چی من شک میکنی ها .. روانی
یوبین دخالت کردن را بلد نبود و آهسته نگاه میکرد ته سان انگار دلش خنک شده بود همراهش هانگول و هانول
تهیونگ: سرم داد نزن وگرنه خونتون بیرون میریزم
مین جی پوزخند زد و با سرتق بودن خودش گفت : تو غلت کردی فکردی بازم میتونی دست روم بلند کنی ها عوضی
تهیونگ محکم مچ دست مین را گرفت سپس خم شد و روی شانه اش مین جی را به سبک بدون یک پر بلند کرد .. مین جی با کمال تعجب مشت محکمی حواله کمر تهیونگ کرد و با داد گفت : منو بزار زمین ..
ولی تهیونگ به سمت اتاق هجوم برد .. مین جی دستو پا زد و بلند تر داد زد : ولم کن .. دست های کثیفتو بهم نزن
تا رسیدن به اتاق مین جی تقلا میکرد بلاخره وارد اتاق شد سپس سمت تخت رفت محکم مین جی را روی تخت انداخت مین سرتق تر از این حرفا لپ با عصبانیت بلند شد و تند جلو تهیونگ ایستاد
مین جی : چرا منو آوردی اینجا .. ها اونجا باز خجالت میکشی دست رو زن بلند کنی
تهیونگ: زن خودمه هرکاری دلم بخواد میکنم
مین جی عصبی مشت محکمی را حواله سینه تهیونگ کرد و با داد گفت : خفشو ..
تهیونگ شانه های مین جی را محکم گرفت و با تمام زورش فشار داد بلند و عصبی گفت : پارک مین جی بهتره آروم بگیری وگرنه
مین جی : وگرنه .. ؟ چی ها ..هیچ قلتی نمیتونی بکنیـ...
تهیونگ فشار دست هایش را رها کرد و سیلی محکمی به گونه دیگر اش داد که باعث سکوتش شد .. و شوکه دستش را روی دهانش گذاشت
تهیونگ پلک زد و با خشم گفت
تهیونگ: دهنتو ببند مین جی .. تو رفتی به ای چون پرنده مزایده رو دادی
مین جی با کمال تعجب چشم به تهیونگ دوخت و ناباورانه گفت
مین جی : برات متاسفم کیم تهیونگ.. یعنی نه باید بگم آقای مانیا
تهیونگ به شدت محکم یقه مین جی را گرفت سپس محکم سمت تخت حول داد و با بلند ترین صدا با خشم گفت : از وجود زنا بخاطر همین بدم میاد .. از دروغ بدم میاد .. میفهمی ..
مین جی با بغض مانند اشک ریخت و پلک زد لحظه ای درونش خورد شد لبش را گزید و تند گفت : فکردی من بدم نمیاد .. این رفتاری تو با خیون فرق نمیکنه
پارت۱۲۸
تهیونگ عصبی غرید : تو چطور این کارو با من کردی ها ..
مین جی بم ای در خال ترقید کم نیاورد و تند گفت : روانی اصلا راجبه چی حرف میزنی تو
تهیونگ کم تر از اون نبود : تو پرنده مهم رو به ای چون دادی آره چون تو شرکتش کار میکنی چون خوشتثپه و پول دار آره چون شوهرت رو روزا ندیدی آره رفتی و با انداختی آره
مین جی با کمال نا باوری دستش را لای موهایش برد و محکم آن ها را چنگ زد و تند گفت : معلوم هست به چی من شک میکنی ها .. روانی
یوبین دخالت کردن را بلد نبود و آهسته نگاه میکرد ته سان انگار دلش خنک شده بود همراهش هانگول و هانول
تهیونگ: سرم داد نزن وگرنه خونتون بیرون میریزم
مین جی پوزخند زد و با سرتق بودن خودش گفت : تو غلت کردی فکردی بازم میتونی دست روم بلند کنی ها عوضی
تهیونگ محکم مچ دست مین را گرفت سپس خم شد و روی شانه اش مین جی را به سبک بدون یک پر بلند کرد .. مین جی با کمال تعجب مشت محکمی حواله کمر تهیونگ کرد و با داد گفت : منو بزار زمین ..
ولی تهیونگ به سمت اتاق هجوم برد .. مین جی دستو پا زد و بلند تر داد زد : ولم کن .. دست های کثیفتو بهم نزن
تا رسیدن به اتاق مین جی تقلا میکرد بلاخره وارد اتاق شد سپس سمت تخت رفت محکم مین جی را روی تخت انداخت مین سرتق تر از این حرفا لپ با عصبانیت بلند شد و تند جلو تهیونگ ایستاد
مین جی : چرا منو آوردی اینجا .. ها اونجا باز خجالت میکشی دست رو زن بلند کنی
تهیونگ: زن خودمه هرکاری دلم بخواد میکنم
مین جی عصبی مشت محکمی را حواله سینه تهیونگ کرد و با داد گفت : خفشو ..
تهیونگ شانه های مین جی را محکم گرفت و با تمام زورش فشار داد بلند و عصبی گفت : پارک مین جی بهتره آروم بگیری وگرنه
مین جی : وگرنه .. ؟ چی ها ..هیچ قلتی نمیتونی بکنیـ...
تهیونگ فشار دست هایش را رها کرد و سیلی محکمی به گونه دیگر اش داد که باعث سکوتش شد .. و شوکه دستش را روی دهانش گذاشت
تهیونگ پلک زد و با خشم گفت
تهیونگ: دهنتو ببند مین جی .. تو رفتی به ای چون پرنده مزایده رو دادی
مین جی با کمال تعجب چشم به تهیونگ دوخت و ناباورانه گفت
مین جی : برات متاسفم کیم تهیونگ.. یعنی نه باید بگم آقای مانیا
تهیونگ به شدت محکم یقه مین جی را گرفت سپس محکم سمت تخت حول داد و با بلند ترین صدا با خشم گفت : از وجود زنا بخاطر همین بدم میاد .. از دروغ بدم میاد .. میفهمی ..
مین جی با بغض مانند اشک ریخت و پلک زد لحظه ای درونش خورد شد لبش را گزید و تند گفت : فکردی من بدم نمیاد .. این رفتاری تو با خیون فرق نمیکنه
- ۴.۴k
- ۱۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط