فیک جداناپذیر پارت ۲۰
فیک جداناپذیر پارت ۲۰
از زبان ات
چونگ هی دستشو لایه موهاش برد و کلافه ای یه نفس عمیقی کشید و گفت: بسیار خب من با جونگ کوک صحبت می کنم ولی باید بهم به قولی بدی که هیچ وقت بر علیه خود ما نمیشی قبوله؟
یه لبخند ریزی گوشه ی لبم نشست و گفتم: البته من کاری می کنم که رئیس جئون جونگ کوک شما منو به عنوان وفادار ترین افرادش بدونه من وفاداریمو بهش ثابت میکنم اون وقت میفهمید که کی رو گیر آوردین
چونگ هی یه پوزخندی گوشه ی لبش نشست و قبل از اینکه از اتاق خارج شه گفت: امید وارم دختر مستر کیم وون شیک
ساعت نزدیکای ۱۲ شب بود ولی هنوز جونگ کوک نیومده بود خونه نمی دونم چرا ولی نگرانش شدم اصلأ برای چی باید نگران کسی مثل اون بشم؟
از اتاقم اومدم بیرون نه گوشی داشتم نه هیچی باید خودمو با یه چیزی سرگرم می کردم روی نرده های پله ایستادم و ازشون سور خوردم و رفتم تو آشپزخونه تا یه چیزی پیدا کنم بخورم گرسنم بود و هنوز قرصامم نخورده بودم
چه کسی هم سرپرست ما شده وقتی اصلأ هواسش نیست که باید قرصامو بهت بده
تصمیم گرفتم کیک ردولوت درست کنم
یدفه دیدم آجوما اومد تو آشپزخونه
آجوما: چیکار داری میکنی؟
ات: می خوام کیک ردولوت درست کنم
آجوما: اگه چیزی می خوای بهم بگو من خودم برات درست میکنم
ات: نه خودم می خوام درست کنم فقط وسایل مورد نیازشو لازم دارم
آجوما: پس بزار کمکت کنم
موقع درست کردن کیک با هم زیاد حرف زدیم یه بیوگرافی ازم گرفت
ات: خب در مورد من زیاد پرسیدین ولی من می خوام بدونم که چرا جونگ کوک انقدر سرد و بد اخلاقه؟ اون خیلی بی عاطفست
آجوما: من جونگ کوک رو از وقتی که خیلی بچه بود میشناسم اون اصلا رفتار سرد و بداخلاقی نداره خیلی هم با عاطفست فقط...
ات: فقط چی؟
آجوما: هیچی دیگه هم در موردش حرف نزن
ظاهراً راز های خیلی زیادی در اطرافش داشت که به هیچکس چیزی نگفته و برملا نشدن ولی هیچ چیزی وجود نداره که بتونه برای مدت طولانی از من پنهان بمونه ولی کاملا معلوم بود که آجوما داره یه چیزی رو در مورد جونگ کوک ازم مخفی میکنه که نمی خواد اصلأ بفهمم اون چیه شاید از اینکه به کسی چیزی بگه می ترسه که جونگ کوک بکشتش ولی از اونجایی هم که گفت اونو از بچگیش میشناسه قطعاً حس مادری بهش داره
رفتم پیش آجوما نشستم رو صندلی کناریش دست به سینه موندم و به در و دیوار زل زدم ولی حوصلم خیلی سر رفته دلمم برای عمه میا و دخترش مینا تنگ شده قطعاً تا الان باید خیلی نگرانم شده باشن
ولی نمی دونم چرا بیشتر دلم پیش جونگ کوک بود اه معلوم نیست کجا رفته چرا دارمو هامو نداده؟ بعد مجبورم میکنه جلوش قرصامو بخورم که مطمئن بشه که قرصامو می خورم یا نه
از زبان ات
چونگ هی دستشو لایه موهاش برد و کلافه ای یه نفس عمیقی کشید و گفت: بسیار خب من با جونگ کوک صحبت می کنم ولی باید بهم به قولی بدی که هیچ وقت بر علیه خود ما نمیشی قبوله؟
یه لبخند ریزی گوشه ی لبم نشست و گفتم: البته من کاری می کنم که رئیس جئون جونگ کوک شما منو به عنوان وفادار ترین افرادش بدونه من وفاداریمو بهش ثابت میکنم اون وقت میفهمید که کی رو گیر آوردین
چونگ هی یه پوزخندی گوشه ی لبش نشست و قبل از اینکه از اتاق خارج شه گفت: امید وارم دختر مستر کیم وون شیک
ساعت نزدیکای ۱۲ شب بود ولی هنوز جونگ کوک نیومده بود خونه نمی دونم چرا ولی نگرانش شدم اصلأ برای چی باید نگران کسی مثل اون بشم؟
از اتاقم اومدم بیرون نه گوشی داشتم نه هیچی باید خودمو با یه چیزی سرگرم می کردم روی نرده های پله ایستادم و ازشون سور خوردم و رفتم تو آشپزخونه تا یه چیزی پیدا کنم بخورم گرسنم بود و هنوز قرصامم نخورده بودم
چه کسی هم سرپرست ما شده وقتی اصلأ هواسش نیست که باید قرصامو بهت بده
تصمیم گرفتم کیک ردولوت درست کنم
یدفه دیدم آجوما اومد تو آشپزخونه
آجوما: چیکار داری میکنی؟
ات: می خوام کیک ردولوت درست کنم
آجوما: اگه چیزی می خوای بهم بگو من خودم برات درست میکنم
ات: نه خودم می خوام درست کنم فقط وسایل مورد نیازشو لازم دارم
آجوما: پس بزار کمکت کنم
موقع درست کردن کیک با هم زیاد حرف زدیم یه بیوگرافی ازم گرفت
ات: خب در مورد من زیاد پرسیدین ولی من می خوام بدونم که چرا جونگ کوک انقدر سرد و بد اخلاقه؟ اون خیلی بی عاطفست
آجوما: من جونگ کوک رو از وقتی که خیلی بچه بود میشناسم اون اصلا رفتار سرد و بداخلاقی نداره خیلی هم با عاطفست فقط...
ات: فقط چی؟
آجوما: هیچی دیگه هم در موردش حرف نزن
ظاهراً راز های خیلی زیادی در اطرافش داشت که به هیچکس چیزی نگفته و برملا نشدن ولی هیچ چیزی وجود نداره که بتونه برای مدت طولانی از من پنهان بمونه ولی کاملا معلوم بود که آجوما داره یه چیزی رو در مورد جونگ کوک ازم مخفی میکنه که نمی خواد اصلأ بفهمم اون چیه شاید از اینکه به کسی چیزی بگه می ترسه که جونگ کوک بکشتش ولی از اونجایی هم که گفت اونو از بچگیش میشناسه قطعاً حس مادری بهش داره
رفتم پیش آجوما نشستم رو صندلی کناریش دست به سینه موندم و به در و دیوار زل زدم ولی حوصلم خیلی سر رفته دلمم برای عمه میا و دخترش مینا تنگ شده قطعاً تا الان باید خیلی نگرانم شده باشن
ولی نمی دونم چرا بیشتر دلم پیش جونگ کوک بود اه معلوم نیست کجا رفته چرا دارمو هامو نداده؟ بعد مجبورم میکنه جلوش قرصامو بخورم که مطمئن بشه که قرصامو می خورم یا نه
۲۰.۹k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.